eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ   پروردگارا مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روز شمار بیامرز🤲🤲🤲🌾🌾🌾 🌴💎🍁💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴💢🌴پروردگارم.... دلم که برایت تنگ می شود، با آنکه می دانم همه جا هستی، اما به آسمان نگاه می کنم، چرا که آسمان سه نشانه از تو دارد: بی انتهاست، بی دریغ است و چون یک دست مهربان همیشه بالای سرماست! 🌴💢🌴پس در این روز از توبرای عزیزانم سلامتی. , نشاط , دلخوشی , و عاقبت بخیری و بر آورده شدن حاجات طلب میکنم سرچشمه حيات آدمى "دل" است! هر آنچه را كه از دل بگذرانيم دير يا زود همان در زندگيمان رخ خواهد داد. 🌴💢🌴پس، به دل بيآموزيم كه فقط نيكى ها را از خود بگذراند تا ما را به مراد و آرمانهاى والا برساند. 🌴💎🌹💎🌴
🍂يا صاحب الزمان عج🍂 🍂من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم 🍃از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم! 🍂همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس 🍃من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم 🍂رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند 🍃من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم! 🍂همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن 🍃از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم! 🍂سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست 🍃من از بی مهری این ابرهای تار میترسم! 🍂تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم 🍃از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم! 🍂طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است 🍃از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم! 🍂شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد 🍃من از بیماری آن دیده خونبار میترسم! 🍂به وقت ترس و تنهایی، تو هستی تکیه گاه من 🍃مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم! 🍂دلت بشکسته از من، لکن ای دلدار رحمی کن 🍃که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم! 🍂هزاران بار من رفتم،ولي شرمنده برگشتم 🍃ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم! اللهم عجل لوليک الفرج🤲 🌴💎🍁💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1060154224.mp3
1.39M
اذان شهید باکری.. به افق دلهای بیقرار دلتون شکست التماس دعا🤲🤲🌾🌾 حی علی الصلاه التماس دعا🌹 🌴💎💢💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ای صاحب دنیا کجایی گل نرگس بگو مـولا کجایی 🌴🌼🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارزش لحظات زندگی مان را بدانیم!!! لحظات خود را خرج تبلیغ ولایت کنید... 🌴💎🌹💎🌴
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🕊🌹 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠یک تکه از ماه 🔅میخواستم به کربلا برم ... شهید🕊🌹 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را نگاهی باز می‌گیرد سر راه نگاهم را کدام آغوش بین خویش جا داده‌ست ماهم را که برگردانده امشب سوی دیگر قبله‌گاهم را من امشب حاجی این قبله، این قبله‌نما هستم من امشب بنده مولای «سُرَّ مَن رَءا» هستم
وزیده از پگاه شهر پیغمبر نسیمی که... ...رسیده سال‌هایی قبل همراه شمیمی که... ...تمام شهر را پر کرد آن فیض عظیمی که... ...خبر داده‌ست باز از جلوه دست کریمی که... ...همان خُلق و همان خو در جمالش منجلی باشد وَ مثل آن حسن آرام جان یک علی باشد
رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید حریمت کعبه آمال، قبرت قبله امید گدایان! هرکجا هستید، امشب هرچه می‌خواهید دخیل عشق بندید از همان جا بر در خورشید اگر که سائل شهر مدینه، مجتبی دارد کسی چون عسکری را هم گدای سامرا دارد
می‌آیی و برای مهدی‌ات دلداده می‌سازی هزاران عاشق در دام عشق افتاده می‌سازی ز اشک دیده چشم انتظاران جاده می‌سازی برای امر غیبت شیعه را آماده می‌سازی میان پرده، اسرار خدا را بی‌صدا گفتی برای شیعیانت «أفضل الاعمال» را گفتی
تو آن معنای پروازی که بی‌تو هیچ بالی نیست زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست به جز درد فراق مهدی‌ات آقا ملالی نیست یقیناً در کنار ماست امشب جاش خالی نیست دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقاجان دعا کن تا ابد صاحب زمانی باشم آقاجان
شهید ابراهیم مرتضایی متولد1333 روستای ششجوان از توابع شهرستان بویین میاندشت استان اصفهان تک فرزند خانواده بودند و دارای 4فرزند یک دختر و سه پسر و سر پرستی مادرشان را بر عهده داشتند با توجه به مشکلات فراوان وقتی برای اعزام به جبهه فراخوان دادند، داوطلبانه به عنوان بسیجی عازم جبهه شدند . در جبهه های کردستان و جنوب فعالیت داشتند در سن 26سالگی در تاریخ 1364/12/2در منطقه فاو عراق به مقام رفیع شهادت نائل گردید شهید🕊🌹 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🌸بسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 ❣هر روز صد صلوات هدیه ❣به روح پاک و مطهر همه شهدا ❣برای تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف انشاءالله 2_هدیه به روح پاک و مطهر شهید شهید ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
رمان زيباي ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
با سینا کلی درباره این موضوع بحث کردیم. ازدواج به شکل رسمی‌شان شده بود ازدواج سفید. دخترها و پسرها از اول جوانی هم‌خانه پیدا می‌کردند. هر وقت که از هم خسته می‌شدند یا گزینهٔ بهتری با شرایط ویژه یافت می‌شد به راحتی جایگزین می‌کردند. حتی اگر بچه‌ای هم این وسط می‌آمد باز هم مهم نبود وبچه کنار یکی‌شان می‌ماند. البته گاهی بعد از چند سال با هم می‌رفتند کلیسا و ازدواج می‌کردند. حتی بعضی از ایرانی‌هایی هم که اینجا بودند هم این فرهنگ را گرفته بودند. همین هم بود که چشمان مردم تنهایی را داد می‌زد. به سینا گفتم آدم از همان اول هم‌خانگی، اعتماد به‌نفسش را از دست می‌دهد و اضطراب می‌گیرد؛چون ممکن است یک روز که می‌آید خانه، جای خودش یک لندهور ببیند. این ازدواج، سفید نبود که هیچ، لجنی بود. وقتی کاری می‌شود مایهٔ ناآرامی. آنا آشفته شده بود. می‌گفت مردهای شرقی استثنایی هستند. این را بی‌مقدمه گفت و من خواستم بگویم البته آن‌هایی که ادای شماها را در می‌آوردند کمی ریپ می‌زنند باید تنظیم باد و هوا بشوند.سینا کلی ایرانی سراغ داشت که آن‌جا آمده بودند برای زندگی بهتر،الآن از سفید و سیاه ناموس رد کرده بودند و همان لجنی بودند. اما الآن حال آرش؛فراتر از ناموس پرستی است حسش؛غیرت است. نه آریا می‌فهمم ونه آرش را. زمان آنقدر کند پیش می‌رود که زمین را به فحش می‌کشم. طاقت نمی‌آورم و با تمسخر می‌گویم: شاید دختره هم دفعهٔ اول و نفر اولش نباشه. رو می‌کند به سمتم و با ناله می‌گوید: میثم رحم داشته باش. —من رحم دارم، ولی زندگی دیگران دست من نیست. وقتی خودش به خودش رحم نمی‌کنه، من و تو چه غلطی می‌تونیم براش بکنیم. حرفم بزنیم می‌گه آزادی نداریم. —گل بگیرند این آزادی رو. در خانه باز می‌شود اول دختر بیرون می‌آید . آرش ابرویی ماشین پایین می‌دهد و من با دیدن ساره هدایت کنار آریا مات می‌شوم و تازه می‌فهمم که چرا آرش بر آشفت. صدای زنگ موبایل آرش چشمم را تا روی صفحه می‌کشد.عکس علی‌رضا حال هر دوی ما را خراب‌تر می‌کند. چند بار زنگ می‌خورد و قطع می‌شود تا آرش جواب می‌دهد. می‌زنم روی بلندگو: آرش آریای شما کجاست الآن؟ صدای علی‌رضا بدجور خش دارد. آرش با تردید می‌پرسد:چه‌طور؟ —می‌دونی کجاست؟با کیه؟ دست می‌کشد بین موهایش و سکوت می‌کند. چشم می‌بندم تا برای لحظه‌ای هم که شده کثیفی‌های دنیا را نبینم. آرش همراهش را قطع و خاموش می‌کند. باید به علی‌رضا چه می‌گفت؟ ساره هدایت تا دیروز با علی‌رضا بود و امروز... هر دو در خود احساس بی‌چارگی می‌کنیم. ابرویی را پایین می‌دهم ودر خود مچاله می‌شوم. سوار ماشین آریا می‌شوند و می‌روند. آن‌قدر ساکت می‌مانم تا صدای خش دار آرش پیش‌قدم می‌شود:برای‌چی اومده بودیم میثم؟ کمی فکر می‌کنم یادم می‌آید: لپ تابتو جا گذاشته بودی، برو بیار تا روزمون بیشتر نسوخته. متابولیسم، سوخت و ساز سلولی است. سلول زنده از مواد غذایی استفاده می‌کند. بدن نیاز دارد. سلول نیاز دارد پس باید غذا خورد، تا آرش برود و بیاید همین اراجیف را مرور می‌کنم تا ڋهنم را از علی‌رضا و دختری که الآن با آریااست و آرش می‌گوید باید نسبت به او رحم داشته باشم خالی کنم. اما نمی‌شود. غذا که مسموم باشد سِرم واجب می‌شوی. اورژانسی می‌شوی. سلول‌های بدن غذای آلوده نمی‌گیرند.باید بدنت درمان شود. تا شب که برسد و تا کارمان تمام شود آرش اخم دارد. از هم جدا می‌شویم و می‌روم خانه. اما طاقت نمی‌آورم و مقابل چشمان متعجب مادر بیرون می‌زنم.تا برسم در خانه‌شان به هیچ چیز فکر نمی‌کنم جز همه چیز، زنگ را که می‌زنم و صدای تق باز شدن در را که می‌شنوم تردید می‌کنم. در آپارتمان باز است و آرش تنها توی آشپزخانه چای ساز را به برق می‌زند. —سلام،تنهایی؟ سر بر‌می‌گراند و چشم نمی‌دهد به چشمانم، سرش را داخل کابینت فرو می‌کند: سلام، عادت کردم. چایی، قهوه، نسکافه؟ —اوه. تو چرا داری درس می‌خونی! کافه بزن حال بده. باز هم نگاهش طرف من نمی‌آید. متوجه سرخی صورت و دور چشم‌هایش می‌شوم و می‌روم سمت مبل‌ها و مقابل تلوزیون ولو می‌شوم:زیر شلواری داری؟ —از مادر زنت بگیر! با صدای بلند می‌خندم که پایه‌ام شده است برای تغییر حال و هوا و دوباره آدم می‌شود! —اصلاً خوشم نمیاد شب خونه‌ای باشم که برادر زن و پدر زن وباجناق داره! —از پرروییته،شام خوردی؟ کنترل رابر می‌دارم و دستهٔ پی‌اس را با پا می‌کشم سمت خودم.نه. انگار حوصلهْ بازی هم ندارم. سکوت آرش باعث می‌شود که در و دیوار را نگاه کنم. چند عکس تکی و یک عکس دونفره است. قشنگ‌ترینش عکسی‌است که آرش پشت سر آریا ایستاده و دستش روی شانهٔ آریااست. سینی چای را که مقابلم می‌گیرد دست از آنالیز بر می‌دارم. دلم می‌خواهد کمی حرف بزند تا سبک بشود. خیلی حرف زدیم اما گذاشتم مسیر حرف را آرش جلو ببرد. ٭٭٭٭٭--💌 💌 --٭٭٭٭٭
✍روایتی از مادر شهید اکبر حسن پور... 🔹یکی از همرزمانش می گفت: توی منطقه هر روز غسل شهادت می کرد. 🔸یکبار به او گفتیم: چه خبر است؟ چرا هر روز غسل انجام می دهی؟ 🔹در جوابمان گفت: شهادت انسانِ پاک می طلبد باید برای شهادت آماده بود. 🔸روزهای آخر دائم این جمله را با خودش زمزمه می کرد: جبهه کرخه نور شهید اکبر حسن پور... 🔹ما می خندیدیم و می گفتیم: برو بابا! تو توی این سنگر مانده ای و شهید نمی شوی. 🔸او می گفت: من چشم انتظار شهادتم و کنار همین سنگر شهید خواهم شد. 🔸دیری نپایید که حرفش واقعیت پیدا کرد و او کنار سنگر در حال وضوگرفتن به دیدار خدا شتافت. 💢هدیه به روح مطهر و ملکوتی شهدا صلوات🕊🌹 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای سلامتی امام زمان عج 🌴🌹💎🌹🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم زیبا از ترجمه فارسی سوره مبارکه اعراف ✨ بخش هشتم ✅ # قرآن✨ 🌴💎🌹💎🌴