🍁زخمیان عشق🍁
همیشه گلوله از سرب نیست گاه لبخندیست آلوده به تحقیر بیآنکه بفهمی در خون خود غرق میشوی... #شه
#خاطرات_شهید
#شهید_سید_رضا_مراثی 🌹
توپخانه لشگری را از پادگان 7 تیر به پادگان شهدای محراب انتقال دادند.چون ساختمان این پادگان توسط آلمانی ها ساخته شده بود.سیستم گرمایش و لوله های شوفاژ ها با کانال های مخصوص
پوشیده شده بود و می توان گفت این کانال ها بسیار طولانی و مانند یک تونل وحشت شده بود و در طول این چندین سال بدون نگهداری و فرسوده شده بود.
شهید سید رضا مراثی با توجه به اینکه فرمانده بودند ،خارج از وقت اداری در چندین نوبت شخصا نسبت به تعمیر و جوشکاری لوله ها آن هم در آن شرایط بسیار سخت و تنگ اقدام نمودند .
ایشان جدیت زیادی در حفظ و نگهداری بیت المال داشتند و همیشه بدون هیچ چشم داشتی و بدون کوچک ترین غرور فرماندهی ،آستین بالا زده و نسبت به آماده بکار نگه داشتن تجهیزات و امکانات پیش قدم بودند.
#شهید_حاج_سید_رضا_مراثی
#سالروز_شهادت
#راوی_همرزم_شهید
#روحمان_بایادش_شاد
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#از_همت_تاخدا
💠حاجی وایسا ببینم چی شده؟؟؟؟
دکتر با کنجکاوی به دنبال آن دو می رود. سید، دست حاج همت را می گیرد و او را نگه می دارد. حاج همت، نگاه به چشمان سید انداخته، بغض آلود می گوید: توروخدا بزار برم سید.
سید که چیزی از حرفهای او سر در نمی آورد، می پرسد: کجاداری میری؟ من نباید بدونم؟
می روم خط، خدا مرا طلبیده.
چشمان سید از تعجب و نگرانی گرد می شود : خط!؟ خط برا چی؟ تو فرمانده لشکری؛ بشین تو سنگرت فرماندهی کن.
حاج همت سوار بر موتور می شود و آن را روشن می کند.
کو لشکر؟ کدام لشکر؟ ما فقط یک دسته نیرو تو خط داریم؛ یک دسته نیرو، که فرمانده لشکر نمی خواهد. فرمانده دسته هم باید همراه دسته باشه، نه تو قرارگاه.
سید جوابی برای حاج همت ندارد. تنها کاری که می تواند بکند این است که دوان دوان به سنگر باز می گردد، یک سلاح بر می دارد و عجولانه می آید و ترک موتور حاج همت می نشیند. لحظه ای بعد، موتور به تخت گاز حرکت می کند.
#شهید_ابراهیم_همت
قسمت پنجم
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌺🍃🍃✨🕊✨🍃🍃🌺
#به_یاد_شهدا
#شهید_سید_محمود_موسوی
کلامتان کلام رهبر باشد و از زبان او بشنوید، چون کلام و زبان رهبر، کلام و زبان آقا امام زمان (عج) است، پس همیشه حامی و پشتیبان رهبر باشید؛ زیرا دل رهبر به شما خوش است و همواره برای سلامتی او دعا کنید.
شادی روح پاکشون #صلوات
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
TMP_LQz5R1_34397461.mp3
7.98M
🎙 #روایتگری حاج حسین یکتا
#فرمانده_جنگ_نرم
#آدم_باش_بسيجـی
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
#کلام_شهید
شهادت را سعادت میدانم و عاشقم، عاشق خدایم، بنده ای گنهکارم که نتوانستهام بندهی خوبی برای خدایم باشم، خدایا مرا بیامرز.
🌷شهید هاشم ساجدی🌷
#نشر_بمناسبت_سالروز_ولادت
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
زندگی نامه خاطرات خاطرات #شهید_ایمان_خزاعی_نژاد نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmi
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_ایمان_خزاعی_نژاد
💐از زبان همسر شهید
قسمت: 5
🌱بعد از نزدیک 45 دقیقه که دور میزدیم نزدیک بلوار معلم جهرم ایمان شروع کرد به خواندن دکلمه که معنایش این بود: روز تولد تو هوا بارانی بوده، وقتی رفتند داخل آسمان و علت را پرسیدند، فرشتهها گفته اند یک فرشته از بین ما کم شده و رفته به زمین و اون فرشته تو بودی الهه که آمدی به زمین.
🌱این دکلمه ایمان بهترین هدیهای بود که میتوانست به من بدهد. به مناسبت تولدم من را به کافی شاپ برد.
🌱چیدمان میز ما با بقیه میزها متفاوت بود تا یک نوشیدنی بخوریم به مسئول کافی شاپ اشاره ای کرد و آن هم یک کیک با یک شمع روشن بر رویش یرای ما آورد. و دوباره اشاره کرد و یک دسته گل رز آورد داد به ایمان و او هم گل را به من داد. و دوباره یک جعبه کادو آوردند که داخل جعبه یک جعبه موزیکال و یک سرویس بدل بود و آن شب آنقدر رویایی و زیبا بود که هنوز فکر میکنم در یک خواب بوده ام...
ادامه دارد
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
غم عشقت زده آتش به دل و زندگیم عشق من گوهر نایاب کدام دریا یی #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ #رمان 💓عاش
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_چهل_و_یکم
خدایا خودت بهش صبر بده...
_ دستمو گذاشتم رو سرش، باز هم تب کرده بود دستمال رو خیس کردم و
گذاشتم رو سرش
دیگه داشت گریم میگرفت تبش نمیومد پایین
باالخره گریم گرفت و همونطور که داشتم اشک میریختم پاشویش کردم
بهتر شد و تبش اومد پایین.
اذان صبح رو دادن
یه بغضی داشتم، چادر نمازمو برداشتم و رفتم اتاق اردالان
بغضم بیشتر شد یه ماهی بود رفته بود
سجادمو پهن کردم و نماز صبح رو خوندم
بعد از نماز تسبیحو برداشتم و شروع کردم به ذکر گفتن
دلم آشوب بود، یه غمی تو دلم بود که نمیدونستم چیه
بغضم ترکید، چشمام پر از اشک شدو صورتمو خیس کرد
با چادرم صورتم رو پاک کردم و رفتم سمت پنجره پرده رو زدم کنار
_ تو کوچه رو نگاه کردم حجله ی یه جوونی رو گذاشته بودن و کلی
پلاکارد ترحیم عجیب بود اومدنی ندیده بودم یاد حرفی که اردالان قبل
رفتن زد افتادم
"شهید نشیم میمیریم"
قلبم به تپش افتاد اصلا آروم و قرار نداشتم
رفتم اتاق خودم علی با اون حالش بلند شده بودو داشت نماز میخوند
_ به چهارچوب در تکیه دادم و تماشاش میکردم
نمازش که تموم شد برگشت که بره بخوابه چشمش افتاد به من
باصدایی گرفته گفت: إ اونجایی اسماء
آره تو چرا بلند شدی از جات
خوب معلومه دیگه واسه نماز
- خیله خوب برو بخواب، حالت بهتره
لبخند کمرنگی زد و گفت مگه میشه پرستاری مثل تو داشته باشم و خوب
نباشم عالیم
- خیله خوب صبر کن داروهاتو بدم بهت بعد بخواب
_ داروهاشو دادم، پتو رو کشیدم روشو با اخم گفتم بخواب وگرنه آمپولو
میارمااااا
خندیدو گفت چشم تو هم بخواب چشمات قرمز شده خانم
سرمو به نشونه تایید تکون دادم
خیلی خسته بودم تا سرمو گذاشتم رو بالش خوابم برد
ساعت نزدیک ۱۲ ظهر بود که با تکون های مامان بیدار شدم
مامان اسماء بیدار شو ظهر شد..
به سختی چشمامو باز کردم و به جای خالی علی نگاه کردم
بلند شدم و نگران از مامان پرسیدم.
- علی کو؟؟
علیک سلام. دو ساعت پیش رفت بیرون
- کجا؟؟
نمیدونم مادر، نذاشت بیدارت کنم گفت خسته ای بیدارت نکنم
گوشیو برداشتم و شمارشو گرفتم
مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد
چند بار پشت سر هم شمارشو گرفتم اما در دسترس نبود
_ اعصابم خورد شد گوشیو پرت کردم رو تخت و زیر لب غر میزدم
معلوم نیست با اون حالش کجا رفته. اه
مامان همینطور با تعجب داشت نگاهم میکرد
سریع لباسامو پوشیدم، چادرمو سر کردم و رفتم سمت در
مامان دنبالم اومد و صدام کرد
کجا میری دختردست و صورتت و بشور صبحونه بخور بعد
- مامان عجله دارم
امروز میخوام برم خونه اردلان پیش زهرا تو نمیای
_ مامان شما برو اگه وقت کردم منم میام
درو بستم و تند تند پله هارو رفتم پایین وارد کوچه شدم اما اصلا
نمیدونستم کجا باید برم
گوشیمو از کیفم برداشتمو دوباره شماره ی علی رو گرفتم
ایندفعه دیگه بوق خورد. اما جواب
نمیداد
تا سر خیابون رفتم و همینطور شمارشو میگرفتم
دیگه نا امید شده بودم، به دیوار تکیه دادم و آهی کشیدم هنوز خستگی
دیشب تو تنم بود
چند دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد
صفحه ی گوشی رو نگاه کردم علی بود سریع جواب دادم
- الو علی معلوم هست کجایی؟
علیک سلام اسماء خانم. من تو راهم دارم میام پیش شما
- کجا رفته بودی با او حالت
خونه ی مصطفی اینا. بعدشم حالم خوبه خانوم جان
- خیله خب کجایید دقیقا
دارم میرسم سر خیابونتون
- من سر خیابونمونم اهاندیدمت دستم رو بردم بالا و تکون دادم تا منو
ببینه
سوار ماشین شدم و یه نفس راحت کشیدم...
✍خانم علیآبادی
ادامه دارد...
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ #عاشقانه_دو_مدافع #قسمت_چهل_و_یکم خدایا خودت بهش صبر بده... _
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_چهل_و_دوم
نگاهم کردو گفت :کجا داشتی میرفتی
اخم کردم و گفتم دنبال جنابعالی
مگه میدونستی من کجام
ولی نمیتونستم خونه بمونم نگران بودم
ببخشید عزیزم که نگرانت کردم، خواب بودی دلم نیومد بیدارت کنم رفتم
خونه لباسامو عوض کردم و رفتم خونه مصطفی اینا ببینم چیزی نمیخوان
مشکلی ندارن.
- خب چیشد
خدارو شکر حالشون بهتر بود
- علی کاش منو هم میبردی میرفتم پیش خانم رفیقت
بعد از ظهر میبرمت
- دستم رو گذاشتم رو سرش. مثل این که خوبی خدارو شکر تبت قطع
شده بریم خونه ما برات سوپ درست کنم
إ مگه بلدی
- ای یه چیزایی
باشه پس بریم
بعد از ظهر آماده شدم که بریم پیش خانم مصطفی
روسری مشکیمو سر کردم که علی گفت:
اسماء مشکی سر نکن ناراحت میشن خودشون هم مشکی نپوشیدن
روسری مشکیمو در آوردمو و سرمه ای سر کردم که هم مشکی نباشه هم
اینکه رنگ روشن نباشه..
جلوی درشون بودیم علی صدام کردو گفت...
با تعجب نگاهش کردم و گفتم:چراااا!؟
سرشو انداخت پایین و گفت نمیخوام مارو باهم ببینه...
حرفشو تایید کردم و رفتیم داخل خونه
باورم نمیشد یه خونه ۸۰ متری و کوچیک باساده ترین وسایل
_ خانم ها داخل اتاق بودن، رفتم سمت اتاق ،خانم مصطفی به پام بلند شد.
بهش میخورد ۲۳سالش باشه صورت سبزه و جذابی داشت آدمو جذب
خودش میکرد
کنارش نشستم و خودمو معرفی کردم
دستمو گرفت ، لبخند کمرنگی زد و گفت :خوشبختم تعریفتونو زیاد شنیده
بودم اما قسمت نشده بود ببینمتون
چهره ی آرومی داشت اما غمو تو نگاهش احساس میکردم
_ از مصطفی برام میگفت از این که از بچگی دوسش داشته و منتظر مونده
که اون بیاد خواستگاریش
از این که چقد خوش اخلاق ومهربون بوده ،از ۶ماهی که باهم بودن
خاطراتشون
بغضم گرفت و یه قطره اشک از چشمام جاری شد سریع پاکش کردم و
لبخند زدم
حرفاش بهم آرامش میداد اما دوست نداشتم خودمو بزارم جای اون
_ موقع برگشت تو ماشین سکوت کرده بودم چیزی نمیگفتم
علی روز به روز حال روحیش بهتر میشد اما هنوز مثل قبل نشده بود
زیاد نمیدیدمش یا سرکار بود یا مشغول درس خوندن واسه امتحاناش بود
اخه دیگه ترم آخر بود
تا اربعین یه هفته مونده بود و دنبال کارهامون بودیم...
دل تو دلم نبود خوشحال بودم که اولین زیارتمو دارم با علی میرم. اونم چه
زیارتی...
یه هفته ای بود اردلان زنگ نزده بود زهرا خونه ی ما بود، رو مبل نشسته
بود و کلافه کانال تلوزیونو عوض میکرد
مامان هم کلافه و نگران تسبیح بدست در حال ذکر گفتن بود
بابا هم داشت روزنامه میخوند
اردلان به ما سپرده بود که به هیچ عنوان نذاریم مامان و زهرا اخبار نگاه
کنن
زهرا همینطور که داشت کانال رو عوض میکرد رسید به شبکه شیش
گوینده اخبار در حال خوندن خبر بود که به کلمه ی"تکفیری هادر مرز
سوریه"رسید
یکدفعه همه ی حواس ها رفت سمت تلوزیون
سریع رفتم پیش زهرا و با هیجان گفتم: إ زهرا ساعت ۷ الان اون سریال
شروع میشه
کنترل رو از دستش گرفتم و کانال رو عوض کردم
_ بنده خدا زهرا هاج و واج نگام میکرد اما مامان صداش در اومد:
- اسماء بزن اخبار ببینم چی میگفت
بیخیال مامان بزار فیلمو ببینیم
دوباره باصدای بلند که حرصو و عصبانیت هم قاطیش بود داد زد: میگم
بزن اونجا
بعد هم اومد سمتم، کنترل رو از دستم کشید و زد شبکه شیش
بدشانسی هنوز اون خبر تموم نشده بود
تلویزیون عکسهای شهدای سوریه و منطقه ای که توسط تکفیری ها اشغال
شده بود رو نشون میداد
مامان چشماشو ریز کرد و سرشو یکم برد جلو تر یکدفعه از جاش بلند شد
و با دودست محکم زد تو صورتش:
یا ابوالفضل اردلان!!!؟؟...
✍خانم علیآبادی
ادامه دارد...
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#دلنوشته
❤️نفس های اقاقی❤️
تکبیرہ الحرام عشقم
میان نفس های اقاقی نقش می بندد شعر هایم راگره میزنم به پوتین های خونین بابام قول داده ام میان واژگان شعر هایم اسفند بچرخانم تا کسی نگاه مهربان بابا را از من نگیرد
تا نفس،نفس های ما شدن تا بودن وتا بی نهایت
صدای ملکوتی اذان عشق در افق های نامرئی ملکوت تا عرش تورا می خواند
قنوت ققنوس ها شروع شده بود یاس غریبت قرآن به دست با چشمانی خیس از بلور های شفاف اشک منتظر اجابت لحظه های خورشید بود
رقص نور ماه پاره های بهشتی کشتی مطاتم ذهنم رابه سوی نور هدایت می کرد
سبد های یاس قدم های بابایی
را به تالار قلبم خبر میداد
مضطرب و پریشان اسفند می چرخاندم
اما خبردار بود هر روز هزاران باردر ذهن کوچکم برایشان یادمان می گیرم
لبخندی ملیح زد
اما من میان لحظه های خورشید گیر کرده بودم
پریشانی من اشک های بی ممتد بغض ها کوه شده درد های بی حساب
دلی آرام می خوام هر چند میدانم به گرد پایان نمی رسم
بابایی هوای دلم از حد هشدار هم گذشته
یاریم کنید دستم را بگیرید
دلم تنگشده آسمان می خواهم
چطور شهید بشویم وقتی لحظه هایمان در قتلگاه دنیا به گناه می گذرد
نمی توانم بینم به بقیه ظلم می شود
یادم امد بابا جان گفتی جهاد اکبر بیش از جهاد از
جهاد اصغر شهید دارد
دلم آتش گرفته رد چفیه های خونین بغض های رسوب شده استخوان های شکسته
دست وپاهای بریده غربت شهیدان گمنام شهیدانی که از جنس ذوب شدن های چندین ساله ذره ذره اندو
به ابدیت پیوستن
در میان بازوان زمان خورد شده ام
بابا
این جا می تواند سکوی پرش باشد وهم مرداب شیطان،،، دعا کنید مراقب دلهایمان باشیم عاشق باشیم عاشق شویم عاشق بمانیم عاشق خدا قرآن اهل بیت علیهم السلام عاشق رهبری ثابت قدم
به روح قدسی وآسمانیتان
درود می فرستم
دستم را بگیرقول بده زودتر مرا می بری
دیگر تحمل این دنیا
عروس هزار داماد برایم غیر قابل تحمل شده
#دلنوشته
#نویسنده
#یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💙🍃
🍃🍁
#ختم_دعاےصنمی_قریش
#براےمطالب_و_حوائج_مشروعه
💠✍🏻و اما دعاے صنمی قریشی
🍂🍃بسم الله الرّحمن الرّحیم ..
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ العَن صَنَمَی قُرَیشٍ وَ جِبتَیها وَ طاغُوتَیهاوَ إِفکَیها وَ إِبنَتَیهِما اللَّذینَ خالَفا أمرَک وَ أنکَرا وَحیَک وَ جَحَدا إِنعامَک
وَ عَصَیا َرسُولَک وَ قَلَّبا دینَک وَ حَرَّفا کِتابَک وَ أحبا أعداءَک وَ جَحَدا آلاءَک وَ عَطَّلا أحکامَک وَ أبطَلا فَرائِضَک وَ ألحَدا فِی آیاتِک وَ عادَیا أولیاءَک وَ والَیا أعداءَک وَ خَرَّبا بِلادَک وَ أفسَدا عِبادَک اللّهُمَّ العَنهُما وَ أتباعَهُما وَ أولیاءَهُما وَ أشیاعَهُما وَ مُحِبّیهِما فَقَد أخرَبا بَیتَ النُّبُوَّه وَ رَدَما بابَه وَ نَقَضا سَقفَهُ وَ ألحَقا سَماءَهُ بِأرضِهِ وَ عالیَهُ بِسافِلِه وِ ظاهِرَهُ بِباطِنِه وَ استَأصَلا أهلَه وَ أبادا أنصارَه وَ قَتَلا أطفالَه وَ أخلَیا مِنبَرَه مِن وَصیِّه وَ وارِثِ عِلمِه وَ جَحَدا إمامَتَهُ وَ أشرَکا بِرَبِّهِما فَعَظِّم ذَنبَهُما وَ خَلِّدهُما فی سَقَرٍ وَ ما أدراکَ ما سَقَر لا تُبقی وَ لا تَذَر َاللّهُمَّ العَنهُم بِعَدَدِ کُلِّ مُنکَرٍأتَوهُ وَ حَقّ ٍاَخفَوهُ وَ مِنبَرٍ عََلوهُ وَ مُؤمِنٍ أرجَوهُ وَ مُنافِقٍ وَلَّوهُ وَ وَلیّ ٍآذُوهِ وَطَریدٍ آوَوهُ وَ صادِقٍ طَرَدوهُ وَ کافِرٍ نَصَرُوهُ وَ إِمامٍ َقهَرُوهُ وَ فَرضٍ غَیَّرُوهُ وَ أثَرٍ أنکَرُوهُ وَ شَرٍّ آثَرُوهُ وَ دَمٍ أراقُوهُ وَ خَیرٍ بَدَّلُوهُ وَ ُکفرٍ نَصَبُوهُ وَ إرثٍ غَصَبُوهُ وَ فَیءٍ اقتَطَعُوهُ وَ سُحتٍ اَکَلُوهُ وَ خُمسٍ استَحَلُّوهُ وَ باطِلٍ أسَّسُوهُ وَ جَورٍ بَسَطُوهُ وَ نِفاقٍ أسرَوُهُ وَ غَدرٍ أضمَرُوهُ وَ ظلمٍ نَشَرُوهُ وَ وَعدٍ أخلَفُوهُ وَ أمانٍ خانُوهُ وَ عَهدٍ نَقَضُوهُ وَ حَلالٍ حَرَّمُوهُ وَ حَرامٍ أحَلُّوهُ وَ بَطنٍ فَتَقُوهُ وَ جَنینٍ أسقَطُوهُ وَ ضِلعٍ دَقُّوهُ وَ صَکٍّ مَزَّقُوهُ وَ شَملٍ بَدَّدُوهُ وَ عَزیزٍ أذَلُّوهُ وَ ذَلیلٍ أعَزُّوهُ وَ حَقٍّ مَنَعُوهُ وَ کِذبٍ دَلَّسُوهُ وَ حُکمٍ قَلَّبَوهُ .اللّهُمَّ العَنهُم بِکُلِّ آیَهٍ حَرَّفُوها وَ فَریضَهٍ تَرَکُوها وَ سُنَهٍ غَیَّرُوها وَ رُسُومٍ مَنَعُوها وَ أحکامٍ عَطَّلُوها وَ بَیعَهٍ نَکَسُوها وَ دَعوى أبطَلُوها وَ بَیِّنَهٍأنکَرُوها وَ حیلَهٍ أحدَثُوها وَ خیانَهٍ أورَدُوها وَ عَقَبَهٍ اِرتَقُوهاوَ دِبابٍ دَحرَجُوها وَ أزیافٍ لَزَمُوها وَ شَهاداتٍ کَتَمُوها وَ وَصیَّهٍ ضَیَّعُوها .اللّهُمَّ العَنهُما فی مَکنُونِ السِّر وَ ظاهِرِ العَلانیَهِ لَعناً کَثیراً أبَداً دائِمَاً دائِباً َسرمَداً لا انقِطاعَ لِأمَدِه وَ لا نَفادَ لِعَدَدِه لَعناً یَغدُو أوَّلُهُ وَ لا یَرُوحَ آخِرُهُ لَهُم وَ لِأعوانِهِم وَ أنصارِهِم وَ مُحِبّیهِم وَ مُوالیهِم وَ المُسَلِّمینَ لَهُم وَ المائِلینَ إلَیهِم وَ الناهِضینَ بِاحتِجاجِهِم وَ المُقتَدینَ بِکَلامِهِم وَ المُصَدِّقینَ بِأحکامِهِم ..
🍂🍃پس چهار مرتبه بگو :
اللّهُمَّ عَذِّبهُم عَذاباً یَستَغیثُ مِنهُ أهلُ النّار آمینَ رَبَّ العالَمین ../.
▪️✔️ذڪات این نسخه:
اگر بتوانید به همراه این ختم ذڪاتش را هم بپردازید اثرش قویتر و نزدیڪتر میشه
۱-به ازاے هر روزے ڪه میخوانید مبلغ ۵۰۰ تومان ڪنار بگزارید تا روزے ڪه ختم تمام شود و بعد پولها را به یه نفر صدقه کنید
۲-بعد از هر بار خواندن دو رڪعت نماز براے حضرت علی (ع) بخوانید و ۱۴ صلوات هم بفرستید
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای صنمی قریش
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌻روز چهارشنبه به نام حضرت_موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى علیهم السلام است. زیارت آن بزرگواران:
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا حُجَجَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا نُورَ اللهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللهَ مُخْلِصِینَ وَ جَاهَدْتُمْ فِی اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکُمُ الْیَقِینُ فَلَعَنَ اللهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللهِ وَ إِلَیْکُمْ مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى یَا مَوْلایَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ مُتَضَیِّفٌ بِکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا وَ هُوَ یَوْمُ الْأَرْبِعَاءِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِآلِ بَیْتِکُمُ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.
سلام بر شما اى دوستان خدا، سلام بر شما اى حجتّ هاى خدا، سلام بر شما اى نور خدا در تاريكي هاى زمين، سلام بر شما، درودهاى خدا بر شما و بر خاندان پاكيزه و پاكتان، پدر و مادرم فدايتان، به راستى خدا را خالصانه پرستيديد و در راه خدا آنچنان كه شايسته بود جهاد نموديد تا مرگ شما را دربر گرفت، لعنت خدا بر دشمنانتان از تمام پريان و آدميان، من به سوى خدا و به سوى شما از دشمنانتان بيزارى می جويم، اى سرور من يا ابا ابراهيم موسى بن جعفر، اى سرور من يا ابا الحسن علی بن موسى، اى سرور من يا ابا جعفر محمّد بن على، اى سرور من يا ابا الحسن على بن محمّد، من دل بسته شما هستم، ايمان دارم به نهان و آشكار شما، در اين روز شما كه روز چهارشنبه است از شما درخواست پذيرايى دارم، و به بارگاه شما پناه می جويم، پس مرا پذيرا باشيد و پناهم دهيد، به حقّ خاندان پاكيزه و پاكتان.
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
با هر طلـوع همراه می شوم ..
با قاصدک و باد
برای رساندن این پیغام به تــو ..
صبــح بخیــر ای دلیل خوب آغاز
هر روز من ...
#شهید_مهرعلی_ابراهیمی
#سالروز_شهادت
#سلام_صبـحتون_شهـدایـی🌺
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh