eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
354 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
10.9هزار ویدیو
139 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#شهود_عشق شهدا عاشقانہ سربندها بر پیشانے بستند و مردانہ سر فدا ڪردند نڪند ما فقط صدای #این_بقیةالله گفتنمان بہ گوش ها برسد و فدایے واقعے نباشیم #اللهم_عجل_لولیک_الفرج نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
اگر من شهید شدم امیدوارم کسی برای من گریه نکند، چون شهید بر وجه الله نظر دارد و در نزد او روزی میخورد. گریه کردن خوب است؛ چون علاقه را نشان میدهد، ولی گریه بدون علم به درد نمیخورد و ما همه برای امام حسین (ع) گریه میکنیم. ولی تا حال فکرکردهایم که او برای چه شهید شد و علت قیام و نبرد او چه بودهاست؟ پس برای شهیدان جنگ تحمیلی نیز گریه تنها کافی نیست، بلکه باید علت شهادت را فهمید و بدانید ما برای چه کشته شدهایم. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
هنگام صحبت با نامحرم سرش را پایین می انداخت. حجب و حیا در چهره اش موج میزد. وقتی برای کمک به مغازه پدرش میرفت اگر خانمی وارد مغازه میشد کتابی در دست می گرفت سرش را بالا نمی آورد و می‌گفت: پدر شما جواب بده. ❤نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
تصور کن که در جایی پیاده می‌روی که به یکباره تابلویی می‌بینی که روی آن نوشته شده است: 🚫 ممنوع .. میدان مین! 🚫 اینجاست که از شخصی که تابلو را آنجا گذاشته تشکر می‌کنی و اصلا به این فکر نمی‌افتی که آزادی‌ات را سلب کرده است بلکه آن را تضمین کننده سلامتی خود قلمداد می‌نمایی... در مورد حدود و محرمات خداوند نیز چنین است و آزادی‌ات را سلب نمی‌کند بلکه ضامن سلامتی توست. 🍃وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ و هرکس از قوانین و مقرّرات الهی پا فراتر نهد و تجاوز کند، به خویشتن ستم می‌کند.. (سوره مبارکه طلاق/1) نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#خاطرات_شـ‌هید عملیات بیت المقدس که تمام شد و رزمنده ها برگشتند، هیچ خبری از محمد نشد نه می‌گفتند شهید شده، نه خبر اسارتش رو می دادند... خیلی گذشت مادرم تمام فکرش پیش #محمد بود یکی از آشناهامون داشت می‌رفت مشهد... مادرم به من گفت: «یک نامه برای امام رضا علیه السلام بنویس و بخواه که از محمد خبری بیاورند لااقل اگر شهید شده، پیکرش برگردد» دو سه روز بعد، محمد را آوردند فقط استخوان هایش باقی مانده بود.. #دانش_آموز_شهید #محمد_اندرخور🌷 منبع: فهمیده های کلاس #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
274 شهید گمنام در 99 مکان در استان کرمان خاک‌سپاری و افتخار میزبانی از این شهدا نصیب کرمانی‌ها شده است. 17 دانشگاه استان افتخار میزبانی شهدای گمنام را دارند. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
حضور سردار حاج قاسم سلیمانی صبح امروز جمعه در گلزار شهدای کرمان #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌺🍃 گفتم کجا⁉️ گفتا #دمشق ↫گفتم چرا؟ گفتا که عشــ❤️ـق گفتم وَ کِی، گفتا که #حال ↫گفتم بمان😢 گفتا محال گفتم مرو🚷 گفتا که لا ↫برپاست آنجا #کربلا باید "ولی" یاری کنم ✊ ↫ #زینب علمداری کنم #شهید_محمد_تاجبخش نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
🌺🍃 گفتم کجا⁉️ گفتا #دمشق ↫گفتم چرا؟ گفتا که عشــ❤️ـق گفتم وَ کِی، گفتا که #حال ↫گفتم بمان😢 گفتا م
🌷 💠دوست دارم گمنام وغریب جان دهم  🔰شهید تاجبخش در روزهای پیش از مقدار قابل توجهی پول💰 به عنوان قرض الحسنه به یكی از دوستان👥 داده بود و وقتی آن شخص پول را به وی برگرداند، دقیقا با اعزامش🚌 به سوریه همزمان شده بود. او هم بلافاصله آن را پرداخت كرد✅ 🔰شهید تاجبخش همیشه به دنبال بود، و وقتی فهمید كه مقبره چهار شهید گمنام🌷 گتوند در حال تعمیر و بازسازی⛏ است، به بنده گفت: كه تمام هزینه های این را تقبل می كنم به شرطی كه تا زنده ام این مساله فاش نشود❌ 🔰زمانی كه كار مرمت مقبره به پایان رسید، مقدار قابل توجهی پول باقی مانده بود، هنگاهی كه پول💷 را به او پس دادم، اظهاركرد: ' من این را كرده ام و پس نمی گیرم❌ 🔰زمانی كه می فهمید كسی از بچه های هیات یا كاری یا مشكلی دارند، اجازه استراحت به خودش نمی داد🚷 و به دوستان می شتافت. عشق به و اطاعت بی چون و چرای شهید از امر ولی فقیه✊ در قول و فعلش قابل مشاهده بود.  🔰این سرباز مخلص عرصه و شهادت🌷 در حیطه ی كارش نیز زبانزد بود و در زمان تصدی پایگاه بسیج در مسجد🕌 هرگز از موقعیت و امتیازی كه در دست داشت، بهره برداری نكرد🚫 با وجود عشق و علاقه ای💖 كه به حضور در عرصه دفاع از حریم اهل بیت(ع) داشت، اعزام خود را به خاطر برادرش به تعویق انداخت.  🔰پس از كسب اطلاع از اعزام شهید تاجبخش به در آخرین مكالمه ای كه با شهید داشتم👥 به او گفتم: قرار بود ، چی شد⁉️ گفت: ان شاءا... به كوری چشم دشمنان اسلام و مسلمین، بیشتر باقی نمانده است.  راوی: حیدرزاده نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🔴مشروح خطبه های عبادی سیاسی نمازجمعه این هفته بخش زیدون (۹۸/۴/۲۸) : 🔹امام جمعه زیدون در خطبه عبادی نمازجمعه این هفته پس‌از حمدو ثنای الهی و سلام و صلوات بر حضرت محمد (ص) و امامان معصوم (ع) و بعداز توصیه به رعایت تقوای الهی باتبیین و تشریح جایگاه و اهمیت نمازجمعه و آثار و پیامدهای مثبت و منفی آن ازمنظر احادیث اسلامی در زندگی دنیا و آخرت، در بخشی از سخنان خود اظهارداشت: پیامبر اعظم (ص) می فرماید: 《میزان قُرب و بُعد مردم از خداوند در روز قیامت، به میزان رفتن آنها به نمازجمعه بستگی دارد.》 رسول اعظم (ص) در حدیث نورانی دیگری می‌فرماید: 《خداوند برشما نمازجمعه را واجب گرداند، پس هرکسی آن را درزمان زندگی من و پس از مرگ من ترک کند و دلیل ترک او سبک شمردن نماز یا انکار آن باشد، خداوند تفرق او را جمع نکند، و به کارش برکت ندهد. آگاه باشید... او نمازش پذیرفته نمی‌شود، حج و روزه و دیگر کارهای نیکش قبول نمی‌گردد، مگر آن‌که توبه کند.》 🔸خطیب نمازجمعه زیدون در خطبه سیاسی نمازجمعه این هفته باتبیین و تحلیل بیانات رهبرمعظم انقلاب اسلامی در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور و بااشاره به گزاره های توصیفی، ماموریتی، دانشی و انگیزشی و مهارتی ائمه جمعه براساس منشور نمازجمعه‌ی تراز گام دوم انقلاب اسلامی، بیان داشت: رهبرمعظم انقلاب اسلامی روز سه شنبه در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور با ایشان که در آستانه چهلمین سالگرد احیاء نمازجمعه بعداز پیروزی انقلاب اسلامی، برگزار شد، 《توجه دادن به دل های مردم به ذکر الهی》 رایکی از ویژگی های مهم نمازجمعه برشمردند و فرمودند: 《ویژگی دیگر نمازجمعه 《اجتماع مومنان》 و 《زمینه سازی برای همدلی، یکپارچگی و تالیف قلوب》 است.》 🔹حضرت حجت الاسلام والمسلمین یزدان‌فر تصریح کرد: مقام معظم رهبری بااشاره به گستردگی نهاد نمازجمعه در سراسر کشور به عنوان یک زنجیره و شبکه به‌هم پیوسته خاطرنشان کردند: 《این مجموعه گسترده توانایی نهادینه کردن عالی ترین و دشوار ترین گفتمان ها در موضوعات اصلی و ضروری کشور را دارد که این از ویژگی های برجسته نمازجمعه است.》 🔸امام جمعه زیدون گفت: رهبرحکیم و فرزانه انقلاب ائمه جمعه سراسر کشور را به تبیین اهمیت و جایگاه نمازجمعه توصیه موکد کردند و در جمع‌بندی اولین محور از سخنان خود فرمودند: 《بدانیم که نمازجمعه مسوولیت بزرگ و سنگینی است که ویژگی های ممتازی دارد و باید این فرصت را مغتنم شمرد.》 🔹خطیب نمازجمعه زیدون تاکیدکرد: رهبرمعظم انقلاب اسلامی محور دوم سخنان خود را به 《لزوم توصیه به تقوا》 در خطبه های نمازجمعه اختصاص دادند و فرمودند: 《یکی از نیازهای جامعه امروز ما تقوا است که زمینه ساز حل مشکلات مادی و معنوی جامعه خواهد شد. اما این تقوا باید به صورت مصداقی و عینی درخطبه های نمازجمعه تبیین شود و نه به صورت کلی و بدون بیان مصداق.》 🔸حضرت حجت الاسلام والمسلمین یزدان‌فر یادآورشد: مقام معظم رهبری 《تقوا در فضای مجازی》 را از نیازهای جامعه دانستند و فرمودند: 《یکی از گرفتاری های امروز ما رواج دروغ، تهمت، شایعه و مسائلی از این قبیل درفضای مجازی است که باید درخطبه های نمازجمعه لزوم رعایت تقوا در فضای مجازی تبیین شود.》
زندگی نامه خاطرات خاطرات #شهید_ایمان_خزاعی_نژاد نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
زندگی نامه خاطرات خاطرات #شهید_ایمان_خزاعی_نژاد نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmi
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 💐از زبان همسر شهید قسمت: 8 🌱ایمان خیلی تلاش میکرد اطلاعاتش به روز باشد و اطلاعات عمومی خیلی خوبی داشت. همیشه دنبال کسب اطلاعاتی بود که در زمینه شغلی اش رو کامل تر کنه به همین خاطر تحصیلات در دانشکده افسری راضیش نکرد و از طریق کنکور رشته جغرافیا قبول شد. 🌱میخواست اطلاعاتش کامل باشه هر نرم افزاری میامد که به درد شغلش میخورد سعی میکرد تهیه کند و یاد بگیرد. دوره های آموزشی را که از طرف محل کارشون میرفتن رو به بهترین نحو سپری میکردند و اعتقاد داشتند پول بیت المال دارد خرج آموزش اینها میشود و باید بهترین نتیجه را بگیرند. 🌱ایمان قبل از رفتن به سوریه تازه کارهای فارغ‌التحصیلیش رو انجام داد و مصداق کامل این شعر بود که ز گهواره تا گور دانش بجوی و بخاطر اطلاعات خوبی که داشتن در این سن به جایگاه فرماندهی عملیات رسیده و از فرماندهان جنگ بودند. 🌱ایمان فقط یکبار به سوریه اعزام شد. ما 94/6/19 عروسی کردیم و ایمان حدود 26 روز بعد از عروسی رفت. این در حالی بود که پدرش بخاطر مشکل کمر از پا فلج شده بودند و ایمان کارهای ایشان را انجام میداد. و چون تازه داماد بود مادرشان گفتند: مامان اگر میشه این بار نرو. ایمان یه بیت شعر برای مادر خواند : ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم/ موجیم که آسودگی ما عدم ماست... ادامه دارد 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
غم عشقت زده آتش به دل و زندگیم عشق من گوهر نایاب کدام دریا یی #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ #رمان 💓عاشقانه دو مدافع🕊 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
غم عشقت زده آتش به دل و زندگیم عشق من گوهر نایاب کدام دریا یی #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ #رمان 💓عاش
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ بیخیال اسماء الان وقتش نیست لباساشو کشیدم و گفتم: بگو دیگه - خیله خب پاره شد لباسم ول کن میگم - اون بازوبند واسه یکی از رفیقام بود که شهید شد. _ ازم خواسته بود که اگه شهید شد اون بازو بندو همراه با حلقش، برسونم به خانومش - وقتی شهید شد بازو بندشو تونستم از رو لباسش بردارم اما حلقش... آهی کشید و گفت. انگشتش قطع شده بود پیداش نکردم. _ بازو بندو دادم به خانومش و از اینکه نتونستم حلقشو بیارم کلی شرمندش شدم همین دیگه تموم شد بی هیچ حرفی بلند شدم و رفتم و کنار علی نشستم سرمو گذاشتم رو شونشو تو دلم گفتم: هیچ وقت نمیزارم بری چقدر آدم خودخواهی بودم... من نمیتونم مثل زهرا باشم، نمیتونم مثل خانم مصطفی باشم، نمیتونم خودمو بذارم جای خانوم دوست اردلان، یه صدایی تو گوشم میگفت: نمیخوای یا نمیتونی - آره نمیخوام ، نمیخوام بدن علی رو تیکه تیکه برام بیارن نمیخوام بقیه ی عمرمو با یه قبر و یه انگشتر زندگی کنم ، نمیخوااام دوباره اون صدا اومد سراغم:پس بقیه چطوری میتون اوناهم نمیخوان اونا هم دوست ندارن... اما... _ اما چی خودت برو دنبالش... با تکون های علی از خواب بیدارشدم اسماءاسماء جان رسیدیم پاشو ... چشامو باز کردم ، هوا تاریک شده بود از اتوبوس پیاده شدیم باد شدیدی میوزیدو چادرمو به بازی گرفته بود _ لب مرز خیلی شلوغ بود... همه از اتوبوس ها پیاده شده بودن و ساک بدست میرفتن به سمت ایستگاه بازرسی تا چشم کار میکرد آدم بود ، آدمهایی که به عشق امام حسین با پای پیاده قصد سفر کرده بودن، اونم چه سفری شلوغی براشون معنایی نداشت حاضر بودن تا صبح هم شده وایسن. آدما مهربون شده بودن و باهم خوب بودن _ عشق ابی عبدالله چه کرده با دلهاشون یه گوشه وایساده بودم و به آدمها و کارهاشون نگاه میکردم. باد همچنان میوزید و چادرمو بالا و پایین میبرد علی کنارم وایسادو آروم دستشو گذاشت رو شونم: به چی نگاه میکنی خانومم یکمی بهش نزدیک شدم با لبخند گفتم:به آدما،چه عوض شدن علی _ علی آهی کشیدو گفت:صحبت اهل بیت که میاد وسط حاضری جونتم بدی هییی روزگار... اردلان و زهرا هم اومدن کنار ما وایسادن اردلان زد به شونه ی علی و گفت:ببخشید مزاحم خلوتتون میشما، اما حاجی ساکاتونو نمیخواید بردارید علی دستشو گذاشت رو کمرشو گفت:دوتا کوله پشتیه دیگه _ خوب من هم نگفتم دویستاست که نکنه انتظار داری من برات بیارم هه هه بابا شوخی کردم حواسم هست الان میرم میارم زدم به بازوی اردلان و گفتم: داداش خیلی آقای مارو اذیت میکنیا... صداشو کلفت کردو گفت: پس داماد شده برای چی دستمو گذاشتم رو کمرم و گفتم: باشه باشه منم میتونم خواهر شوهر خوبی باشماااااا خیله خوب حالا تو هم بیاید بریم تو صف داداش شما برید من وایمیسم باعلی میام چند دقیقه بعد علی اومد از داخل ساک چفیه ی مشکیشو درآوردم و بستم دور گردنش زل زده بود تو چشمامو نگاهم میکرد _ چیه علی چرا زل زدی بهم اسماء چرا چشمات غم داره ؟چشمای خوشگل اسماء من چرا باید اشک داشته باشه؟ از چی نگرانی؟ بازهم از چشمام خوند، اصلا نباید در این مواقع نگاهش میکردم بحثو عوض کردم ، یکی از ساک هارو برداشتم و گفتم بیا بریم دیر شد دستمو گرفت و مانع رفتنم شد منو نگاه کن اسماء نمیخوای بگی چرا ؟؟تو خودت چرا نگرانی؟ _ ببین هیچکی نیست پیشمون بغضم گرفت و اشکام دوباره به صورتم هجوم آوردن نمیتونستم بهش بگم که میترسم یه روزی از دستش بدم...چون میدونستم یه روزی میره با رضایت منم میره!!!!!... ✍خانم علی‌آبادی ادامه دارد... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ #عاشقانه_دو_مدافع #قسمت_چهل_و_هفتم بیخیال اسماء الان وقتش نیست
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ یقین داشتم داره میره پیش آقا که ازش بخواد لیاقت نوکری خواهرشو بهش بده _ با چفیش اشکامو پاک کرد و گفت: باشه نگو،فقط گریه نکن میدونی که اشکاتو دوست ندارم بریم ... یک ساعت تو صف وایساده بودیم... پاسپورتهامونو تحویل دادیم و از مرز رد شدیم دوباره سوار اتوبوس شدیم هوا تقریبا روشن شده بود به جایی رسیدیم که همه داشتن پیاده میرفتن تموم این مدت رو سکوت کرده بودم و داشتم فکر میکردم از اتوبوس پیاده شدیم _ به علی کمک کردم و کوله پشتی رو انداخت رو دوشش هوا یکمی سرد بود چفیه رو ، رو گردنش سفت کردم و زیپ کاپشنشو کشیدم بالا لبخندی زدو تشکر کرد. بعد هم از جیبش یه سربند درآوردو داد دستم . اسماء این سربندو برام میبندی _ نگاهی به سربند انداختم روش نوشته بود: "لبیک یا زینب" لبخند تلخی زدم ، میدونستم این شروع همون چیزیه که ازش میترسیدم سربندو براش بستم ، ناخدا گاه آهی کشیدم که باعث شد علی برگرده سمتم چیشد اسماء ابروهامو دادم بالا و گفتم هیچی بیا بریم اردلان و زهرا رفتن بعد از مدت زیادی پیاده روی رسیدیم نجف دست در دست رفتم زیارت حس خوبی داشتم اما این حس با رسیدن به کربلا به ترس تبدیل شد وارد حرم شدیم... حس عجیبی داشتم سرگردون تو بین الحرمین وایساده بودیم نمیدونستیم اول بریم حرم امام حسین یا حرم حضرت عباس به اصرار اردلان اول رفتیم حرم اما حسین دست در دست علی وارد شدیم چشمم که به گبند افتاد بی اختیار اشک از چشمام جاری شد و روزمین نشستم _ علی هم کنارم نشست و تو اون شلوغی شروع کرد به روضه خوندن چادرمو کشیدم رو صورتم و با تموم وجودم اشک میریختم نمیدونم چرا تمام صحنه های اون ۴ سال ، مثل چادری شدنم ، اون خوابی که دیدم پیرزنی که منتظر پسرش بود ، نامه ای که پسرش نوشته بود ،خواستگاری علی ، شهادت مصطفی ، خانومش و ...حتی رفتن علی به سوریه میومد جلوی چشمم و باعث شدت گریه ام شده بود _ وای اما از روضه ای که علی داشت میخوند روضه ی بی تابی حضرت زینب بعد از شهادت امام حسین قلبم داشت از سینم میزد بیرون گریه آرومم نمیکرد داشتم گریه میکردم اما بازهم بغض داشت خفم میکرد نفسم تنگ شده بودو داشتم از حال میرفتم تو همون حالت چند تا نفس عمیق کشیدم و زیر لب از خدا کمک میخواستم چادرمو زدم کنار تا راحت تر نفس بکشم مردم دور تا دور ما جمع شده بود با روضه ی علی اشک میریختن اشکامو پاک کردم که واضح تر اطرافمو ببینم به علی نگاه کردم توجهی به اطرافش نداشت روضه میخوندو با روضه ی خودش اشک میریخت یاد غریبی حضرت زینب و روضه ای که خودش برای خودش میخوندو اشک میریخت افتادم . _ بغضم بیشتر شد و نفسم تنگ تر به زهرا که کنارم نشسته بود با اشاره گفتم که حالم بده زهرا نگران بطری آب رو از کیفش درآورد و داد بهم و بعد شونه هامو ماساژ داد روضه ی علی تموم شد اطرافمون تقریبا خلوت شده بود علی که تازه متوجه حال من شده بود با سرعت اومد سمتم و با نگرانی دستمو گرفت: چیشده اسماء حالت خوبه _ هنوز اشکاش رو صورتش بود دلم میخواست کسی اونجا نبود تا اشکاشو پاک میکردم و برای بودنش ازش تشکر میکردم لبخندی زدم و گفتم:چیزی نیست علی جان یکم فشارم افتاده بود دستات یخه اسماء مطمئنی خوبی سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم بهش نزدیک شدم و در گوشش گفتم:علی چه صدایی داری تو ، ببین منو به چه روزی انداخت _ با تعجب بهم نگاه کردو از خجالت سرشو انداخت پایین چند روزی گذشت، سخت هم گذشت از طرفی حرم آقا و روضه هاش از طرف دیگه اشکهای علی که دلیلش رو میدونستم میدونستم که بعد از شهادت مصطفی یکی از دوستاش برای ردیف کردن کارهای علی اومده بود پیشش میدونستم که بخاطر من تا حالا نرفته الان هم اومده بود از آقا بخواد که دل منو راضی کنه _ با خودم نمیتونستم کنار بیام، من علی رو عاشقانه دوست داشتم ، دوری و نداشتنش رو مرگ خودم میدونستم ، علی تمام امید و انگیزه ی من بود... ✍خانم علی‌آبادی ادامه دارد... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
✨قبل از خواب زمزمہ ڪنیم اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً خداونداااا آخر و عاقبت ڪارهای ما را ختم بہ خیر ڪن ..." 🙂💚 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
💐 #تلاوت_روزانه_قرآن_کریم 💐 #شنبه۲۹تیر_ماه_۹۸ 💐 #امروز_صفحه۳۵۸ 💐 #کانال_زخمیان_عشق ╔═ ⚘════⚘ ═╗ @zakhmiyan_eshgh ╚═ ⚘════⚘ ═╝
4_5901996749374883212.mp3
937.1K
#کانال_زخمیان_عشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻 زیارت مختصر حضرت رسول (صلّی اللّه علیه و آله) در روز شنبه : السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خِیَرَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِکَ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ رَبِّکَ وَ عَبَدْتَهُ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَجَزَاکَ اللهُ یَا رَسُولَ اللهِ أَفْضَلَ مَا جَزَى نَبِیّا عَنْ أُمَّتِهِ اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ. سلام و رحمت خدا و برکاتش بر تو ای رسول خدا، سلام بر تو ای محمّد بن عبد اللّه، سلام بر توی ای اختیارشده خدا، سلام بر تو ای محبوب خدا، سلام بر تو ای برگزیده خدا، سلام بر تو ای امین وحی خدا، شهادت می دهم که تو فرستاده خدایی و گواهی می دهم که تو محمّد بن عبد اللّه هستی و گواهی می دهم که تو امّت خویش را خیرخواهانه پند گفتی، و در راه پرودگارت جهاد کردی،و او را تا زمان مرگ پرستیدی، پس خدا پاداشت دهد ای فرستاده خدا، بهترین پاداشی که به پیامبری از سوی امّتش می دهد. خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست. برترین درودی که بر ابراهیم و خاندان ابراهیم فرستادی، همانا تو ستوده و بزرگواری التماس دعا✋🌸 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پرواز پرستویی دیگر ... پاسدار مدافع حرم اعزامی‌ از کرمانشاه در شهر العماره عراق به فیض شهادت نائل آمد. صبحتون شهدایی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
صبــح می‌جویم تــو را ، در هستی و آفاق و شعر ... تا که جان گیرد زِ تــو این صبــح بی آغاز من ... 🌺 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 #یاد_شهدا #شهید_برونسی : اگرمن در این عملیات شهید نشدم به مسلمونی من شک کنید 🎙 راوی: #رحيم_پور_ازغدي شاید جزو معدود افرادی بودیم که تا آخرین دقایق #شهادت_شهید_برونسی در کنار ایشون بوديم خب ایشون آدمی نبود که فلسفه خونده باشه عرفان خونده باشه فقه وتفسیرو اصول..اینا باشه نبود یه آدم عالیه خاکی ..بنا , کارگر یک مقدار طلبگی خونده بود حکمت بود در #برونسی معرف بود ولو تحصیلات و مدرک نبود .ولی حکمت داشت قرآن که میخوند حقیقتامیخوند ایمان داشت و مکاشفاتی که داشت که سه چهارنمومنش رو همون زمان جنگ شنیدم که قبل از #عملیات_بدر ایشون گفت : اونجا که #حضرت_زهرا به من قول داده که من #شهید می شم و تو بچه های دیگه مشهور بود که #حاجی_برونسي گفته : اگه من تو این عملیات #شهید نشم تو مسلمونی خودم شک می کنم. نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
🔸برای شهید شدن🌷 #هنر لازم استــ ! هنر⇜ به خدا رسیدن.. هنر⇜ کشتن #نَفس.. هنر ⇜تَهذیب 🔸 تا هنرمند نشویم.. 🔹 #شهيد نمی شویم❌ #شهیدانه زندگی کنیم تا شهید شویم🕊 نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
🔔ــــــر قسمت ما میشد ای کاش... ❌میتــرسم از خــودم زمـانی که؛ ⇜"دلِ مــادر خـودم" را میشــ‌‌‌‌‌⚡️ـکنم و در عـین حـال بر احوالِ دلِ💔 گریـه میکنم... ❌میتــرسم از خـودم زمانی کـه؛ ⇜به نگــاه میکنم! و در عیـن حال هیئت🏴 میروم و بر اشک میریزم😭 و از 🌷 دم میزنـم... ❌میترسـم از خـودم زمانی که؛ ⇜از اهل بیت و‌ شهدا🌷 دم میزنـم و اول وقت نیست✘ ❌میترسـم از خودم زمانی که؛ ⇜عاشق هستم و اخلاق و ادب ندارم😔 تکلیف مدار نیستم... ❌میترسـم از خـودم زمـانی که؛ ⇜از امام خامنه ای💖 دم میزنـم و به حرف ها و خواسته هایشان 😞 ❌میترسـم از خـودم زمانی که؛ ⇜ سر می کنم ولی گفتگو با برایم عادی شده... ❌میترسم از خـودم زمانی کـه؛ ⇜حرفـ هایـم با عملــم فرسنـگ ها فاصله دارد💕 باید رقم زد باید کشت💔 ▪️منیت را ▫️تکبر را ▪️دلبستگی را ▫️غرور را ▪️غفلت را ▫️آرزوهای دراز را باید از خود گذشت! باید کشت را... ! دردش کشتـ⚡️ـن لذت هاست... 💥امان از توجیه گر‌‌💥 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh