eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
357 دنبال‌کننده
31.8هزار عکس
13.4هزار ویدیو
155 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸 رسیده دگر بر لب غزه، جان کو حقوق بشر؟ کو حقوق زنان؟ 🏷 ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📸 دعای مشترک شهید باکری و شهید سلیمانی؛ 🌿خدایا مرا پاکیزه بپذیر الهی الحقنا بالشهدا والصالحین ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ التماس دعا ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
7.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ آماده جنگیدن...⚔ با نسل یزیدانیم...👊 ریلز نماهنگ آماده ایم "هتنا"🎥🔥 ‼️ 🌀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭حال دنیا خوب نیست به حق عمه ات زینب سلام الله علیها بیا. 🔸ای نور که کعبه شده دلتنگ اذانت، 🔹مردان جهادند همه منتظرانت. 🔸این لشکرعشقندکه پر همت و عزمند، 🔹عشّاق همه یک به یک آماده‌ی رزمند. 🌴💎🥀💎🌴
5.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇵🇸 نوحه انتقادی مهدی رسولی درباره سکوت سلبریتی‌ها در قبال جنایات غزه قضاوت‌ِ تاریخ روبه‌روته منتظرِ فریادِ گلوته! هیزم این آتیش از سکوته هیهات منّا السکوت 🌴🥀🌴🥀🌴
📸 عید دیدنی فرماندهان سپاه در نوروز ۱۳۶۲ ... ▪️تصویر، جمعی از فرماندهان دفاع مقدس را نشان می‌دهد که در منزل یکی از آشنایان محسن رضایی (فرمانده وقت سپاه) در شهر شوش جمع آمده‌اند. این عکس مربوط به صبح عید نوروز سال۱۳۶۲ و قبل از عملیات والفجر یک می‌باشد که شهیدان: ابراهیم همت، مهدی باکری، رضا چراغی، کاظم نجفی‌رستگار, حسن درویش و علی ییلاقی ( فرمانده وقت لشکر ویژه ۲۵ کربلا) نیز در میان جمع حضور دارند. یاد همه غیورمردان سرزمین عشق همیشه جاودان یادشان باذکرصلوات ❤️ ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
⤴️ شهیدی که گمنام بود و گمنام رفت و گمنام ماند... شهید ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
+انسان باید به نسیان برسد از این همه توحش.
22.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا مرزعشق است،طلائیه! آن سوی مرز،حسینُ این سوی مرز،عشاقُ الحسین.... اینجاطلائیه است... (قسمت دوم) این کلیپ طلایی چندقسمت هست از دست ندین... راوی: علی زین العابدین پور ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📚 📝 نویسنده ♥️ سرم را تكان دادم ، ادامه داد : به خدا قسم دست خودم نبود. از دستم ناراحت نباش هر تصميمي تو بگيري من گردن مي گذارم. بگو برو مي رم بگو بمير ميميرم بگو نيا نمي آم . هرچي تو بگي مهتاب به خدا به همه مقدسات قسم من پسر هيز و هوس بازي نيستم. تا حالا هم چنين اتفاقي برام نيفتاده بود... بعد ساكت شد و پس از چند لحظه گفت : تا به حال كسي روتو زندگي ام به اين اندازه دوست نداشتم. در خيابان خلوتي ايستادم . ساكت به روبرو خيره شدم. صداي حسين بلند شد : - مي دونم خيلي جسارت كردم ولي ممكنه يه چيزي بگي .... دارم ديوونه مي شم. در سكوت نگاهش كردم . ريش و سبيلش به قيافه معصومش ابهتي مردانه بخشيده بود. چشمهايش پر از تمنا بودند. آهسته گفتم : حالا بايد چه كار كنيم؟ حسين سري تكان داد و گفت : به خدا نميدونم مي توني همه چيز رو فراموش كني منهم سعي خودم رو مي كنم. من مي دونم لايق تو نيستم در حد تو نيستم. كاش كور شده بودم وتو رو نمي ديدم. كاش پايم قلم شده بود سر كلاس نمي آمدم. كاش حداقل تو اين دفتر لعنتي رو نمي خوندي. بدون فكر به سرعت گفتم : خيلي دلم مي خواست سر رسيد امسالتو تو ماشين جا مي ذاشتي .... حسين لحظه اي درنگ كرد بعد كيفش را باز كرد و دفتري با جلد قهوه اي را به طرفم گرفت . پرسشگر نگاهش كردم گفت : مال امسال است. دفتر را گرفتم و روي صندلي عقب گذاشتم .پرسيدم : - آقاي موسوي متوجه شد ؟ حسين خنديد و گفت : تو خيلي بلايي آنقدر خوب نقش بازي كردي يك آن باورم شد راست مي گي. خنديدم و گفتم : خوب ما اينيم ديگه. ماشين را روشن كردم و راه افتادم .حسين با صدايي آرام گفت : - هيچوقت فكر نمي كردم اسير دختري با مشخصات تو بشم. هميشه فكرمي كردم زن منتخب من محجبه و از خانواده اي مذهبي باشد. دختري كه بعد از ديپلم گرفتن در خانه مانده باشد. چه جوري بگم .... با بي رحمي گفتم : امل بگو و راحتم كن. مگه من بي حجاب و بي بند وبار هستم ؟ حسين فوري گفت : نه نه منظورم اين نبود ولي تو خيلي با آن كاراكتر فرق دري تو آزادي داري همه كار مي كني همه جا مي ري .... به ميان حرفش پريدم و گفتم : نه من هم هر جايي نمي رم و هركاري نميكنم. درسته آزادي بهم دادن اما هيچوقت سوء استفاده نكردم. در ضمن تا قبل از اينكه دانشگاه قبول بشم پدر و برادرم مثل عقاب مواظبم بودن براي مدرسه رفتن و برگشتن سرويس داشتم. حالا كه در دانشگاه قبول شده ام كمي آزادترم گذاشته اند. حسين با خنده گفت: چقدر زود به خودت ميگيري منظور من اين نيست كه تو دختر بدي هستي ... اصلا ولش كن. چند لحظه اي هر دو ساكت بوديم . بعد از مدتي بيه دف در خيابانها پرسه زدن حسين گفت : مهتاب نگه دار من ديگه باد برم. - كجا ؟ - خونه خسته هستم. پرسيدم : خونه ات كجاست ؟ بذار برسونمت. نگاهم كرد و گفت : خيلي خوب اتفاقا بد نيست بياي محل زندگي منو ببيني... ادامه دارد.... ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh