💌 _ تنها چیز مڪتوبی ڪه از #شهید_بیضایی موجود است نامهای است ڪه برای همسر خود نوشته است
همسر معزز شهید در مورد وصیتنامه اش میگوید :
" یک بار در خانه صحبت وصیتنامه شد به پوستر #شهید_همت روی کمدش اشاره کرد و گفت وصیت من این است ."
روی این پوستر که هنوز هم آنجاست نوشته :
[ با خدای خود عهد و پیمان بستهام تا آخرین قطره خون در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم. ]
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#شهید_مختار_صالحی
نام پدر:علاءالدین
طلیعه:28\10\1340
قربانگاه عشق :19\5\1367 مزارشهید:گلزار شهدای هرطه کلا
بالاله شهیدعشق داردسخنی کای لاله تومظهر تجلی منی
آنجا که نشان زعاشقان می پرسند توشمع مزار ونقش سیمای منی «دران دور دست های زمان مردی را به نظاره نشسته ایم که علی رقم سوادکم،فقرمالی و...باصلابت ایستاده است ودنیا را باهمه جذابیت های دل ربایش به تمسخر گرفته وکوچکترین خللی درعزم واراده پولادینش رسوخ نمی کند،آری اوعاشق است ، عاشق معبودش که اورا آفریده وهمه نعمت های مقنضی حاش را به او ارزانی فرمود واکنون او آمده است تابا نثارعزیزترین نعمت خدادی خود این عشقبتزی را جاوادنه نماید وهمت سیمرغ گونه خود را درحضرت سیمرغ فانی نموده وبه لقای اوبرسد.»
#سالروز_شهادت
🍁زخمیان عشق🍁
#شهید_مختار_صالحی نام پدر:علاءالدین طلیعه:28\10\1340 قربانگاه ع
#زندگینامه
شهید مختار صالحی در28\10\1340در روستای«هرطه کلا»هچیرود ازتوابع شهرستان چالوس نگاهش به عرصه خاک گشوده شد. او در اولین ماه زمستان گرما بخش محفل خانواده شد ودرآغوش باصفای خانواده اش شکوفا گردید.او دوره ابتدایی و دوسال راهنمایی را در محل خود و روستای همجوار تحصیل نمود وبه جهت مشکلات عدیده ای از حمله مسائل مالی ترک تحصیل کرد وبه کارگری جهت تأمین مخارج خانواده مشغول شد.
ایشان بعد از رسیدن به سن قانونی ودرسال های 59-60به سربازی رفت.اگر چه باوجود مانع از خدمت در کف پای او ،داوطلبانه به خدمت رفت و دوشا دوش سایر سربازان درجبهه نبرد درمیاندوآب ،آزادسازی بوکان ازدست گروهک های دموکرات وکومله،اسلام آباد غرب، گیلان غرب ،شهرمندلی عراق ، وابن عقیل به عنوان آرپی جی زن رشادت های جانانه ای کرد.
اوبعداز پایان سربازی ، در سن21سالگی باخانواده ای متدین ازدواج کرد
ونتیجه این ازدواج دوفرزند پسر ویک دختر می باشد . ودر ادامه پاسداری ازانقلاب اسلامی در اواخر تابستان سال1363با طی کردن یک دوره آموزشی قایقرانی وآموزشهای دیگر نظامی ازطریق منطقه سه سپاه در بندر انزلی می بییند. وبعدا به منطقه دریایی ماهشهر آبادان اعزام گردید.
اودر مرحله دوم اعزام به جبهه های نبرد از طرف بسیج درسال 1365به منطقه شلمچه می رود ودرمورخ 19\11\1365درکربلای پنج مجروح می شود وبراثر جراحت وارده اورا به بیمارستان منتقل می کنند وحتی تاقبول قطعانه 598 بر روی تخت بیمارستان بستری بود وبه جهت شدت جراحات به اعضای او وعمل جراحی های مختلف بهبودی حاصل نگردید ودر تاریخ19\5\1367 به درجه رفیع شادت نایل آمد.
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#خاطرات_شهدا
شب اعزام، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشیاش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم.
طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعتهای خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد.
موقع نماز صبح، از خواب پرید. نقشههایم، نقشه بر آب شد. او خوشحال بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانهی مامانم.
مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه دمغ بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. میخواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم.
من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود...
به روایت همسر بزرگوار شهید
#شهید_محسن_حججی ❤️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
او رود جنون بود که دریا می شد با بیرق آسمان برپا می شد پرواز اگر نبود معلوم نبود این مرد چگو
دوست سجاد كه از سوريه خبر شهادتش را به من داد، ميگفت پيكر سجاد در عمليات آزادسازي ديرالزور در دست داعشيها باقي مانده است. تا اينكه صبح شنبه 21 مرداد بعد از دو روز بچههاي مقاومت با مجوز حملهاي كه داشتند توانستند منطقه را از دست داعشيها آزاد كنند و پيكر سجاد و ديگر اجساد رزمندگان سوري را به عقب منتقل كنند. فرمانده سجاد ميگفت شهيد شب قبل از شهادت حالت عجيبي داشت و شايد يك ساعت بيشتر نخوابيد. تا صبح بيدار بود و نماز ميخواند. خيلي با بچهها شوخي ميكرد تا اينكه بعد از نماز صبح عمليات را شروع كرديم.
همرزم شهيد كه خودش مجروح عمليات ديرالزور است براي ما نقل كرد: بچههاي مقاومت در آزادسازي منطقه ديرالزور در چند كيلومتري كه پيشروي كرده بودند بالاي يك تپه در تيررس دشمن قرار ميگيرند. وقتي شهيد ميبيند يكي از بچههاي ايراني و يك سوري در بالاي تل مورد اصابت گلولههاي دشمن قرار گرفتهاند، طاقت نميآورد و سريع ميرود به آنها كمك ميكند كه خودش هم مورد اصابت تير دشمن در قفسه سينهاش قرار ميگيرد. اين دوست سجاد كه الان مجروح است ميگويد سجاد در چهار متري من به زمين افتاد. بعد رويش را به طرف من برگرداند و گفت سلام من را به خانوادهام برسان. سپس اشهدش را خواند و شهيد شد. هرچه صدايش كردم ديگر جواب من را نداد. داعشيها اجساد رزمندگان ايراني و سوري كه باقي مانده بود جيبهايشان را خالي كرده و تير خلاص به صورتشان زده بودند. ما آثار تير خلاص را در صورت سجاد ديديم. مراسم تشييع شهيد روز 24 مرداد در اهواز برگزار شد. به وصيت خود شهيد او را در همان جايي كه ميخواست دفن كرديم. سجاد به صورت شفاهي در سوريه به دوستانش گفته بود پيكرم را در قطعه شهداي مدافعان حرم كنار قبر شهيد عباس كرداني (مربي آموزش نظامي سجاد) دفن كنيد.
#شهید_سجاد_باوی ❤️
#راوی_عموی_شهید ✍
❤نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
[ وَراحَمُڪُݪِّضارِعٍ ]
اۍمهرباننسبتــ
بههرنالانوخسته
#دعاۍعرفه♥️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh