#اپلای
#ادامه_قسمت_هجدهم
با چشمان سرخش نگاهم کرد. نخواستم خجالت بکشد و به رویش نیاوردم. رفتم لند هورها را با مشت و لگد بیدار کردم. میخواستم ثواب نماز با نفرینشان برای من باشد. نفزین وحید از همه ترسناک تر بود:ان شالله یه زن هپلی گیرت بیاد،صبح که برا نماز بیدارش میکنی،اول یه دور از دیدنش سکته کنی. نه جوونای مثل ما که صورت صبحمون خوشحالت کنه.
موبایل آرش زنگ خورد. از خانه بیرون رفت. چند دقیقه بعد که رفتم دنبالش صدای آرام و صورت سرخش بیشتر افکار و اعصابم را به هم ریخت.
_مامان جان!قربونت برم!شما که همه این ها رو میدونی،میدونی هم،بابا عوض نمیشه. پس تو رو خدا بیخیال شو.
از کنار آرش که رد میشدم صدای گریه مادرش را شنیدم. اوه. مادر من اگر یکبار اینطور گریه کند تمام زندگی را به آتش میکشم!
_نه فدات شم. من که نمیتونم کاری بکنم. شما برگرد پیش خودم حداقل نبینی.
من اگر نتوانم برای گریه های مادرم کاری بکنم،مادرم را هم به آتش میکشم.
_باشه!باشه!
رد شدم از کنار آرش...تا دنیا را به آتش نکشیده و آرش را نکشته ام.
#نرجس_شكوريان_فرد
#اپلای
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد 💌 --٭٭٭٭٭
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh