#اپلای
#ادامه_قسمت_چهل_هشتم
این گذر عمر همیشه برایم دلهره آور است. چقدر وحشتناک است اینکه علیرضا میگوید با مادرش نمیتوانند حرف هم را بفهمند. یا رامین که چند ماه یکبار به زور میرود شهرشان. مادرم اگر به جای مادرش بود حتما تا حالا زنده به گورم کرده بود. تنها پشتیبان خطاهای کودکی و نوجوانی من که باعث میشد متلاشی نشوم؛برمیگردد ونگاهم را با لبخند میگیرد.
_کی اومدی؟جلستون تموم شد؟اول چایی میبری یا آش رو بکشم؟
دستانم را پشت سرش قفل میکنم و پیشانی اش را میبوسم. دو سه تا!دست می اندازد پشت سرم و مجبورم میکند سرم را خم کنم. تا به حال اینطور ابراز نکرده بودم. کمی خجالت میکشم،پیشانی ام را میبوسد و دستی به صورتم میکشد.
_مثل اینکه اوضاع خوبه!
سینی اماده شده استکان ها را روی میز میگذارد. قوری را برمیدارم. دستم میسوزد و محکم روی کتری میگذارمش. دستم را تند تند تکان میدهم. میزندم کنار و دستگیره را برمیدارد.
دستم را جلوی دهانم میگیرم و فوت میکنم. این چه آلزایمری است که من دارم. از کودکی با قوری و دستگیره به تفاهم نرسیده ام که نرسیده ام.
#نرجس_شكوريان_فرد
#اپلای
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد ✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh