در چشمهای حسرتیان
خیره ماندهای
شرم از تـو کُشتِمان ؛
نگهت را نگاهدار ...
زخمی شده بود و بهدلیل ضربه به سر
قدرت حرف زدن نداشت. زیر بغلش را
گرفته بودند تا سوار ماشین کنند و بـه
عقب بفرستـند. قـدرت بـدنی اش را از
دست داده و تمـام مدت سـرش پایـین
بود و برای همین با این که چند عکس
گرفتم ، اما صورتش را نتوانستم ثبـت
کنم. اما وقتی روی صندلی جلو ماشین
نشست ، سـرش را بلـند کــرد و یـک آن
نگاهـش در نـگاه مـن گـره خـورد ، ایـن
عکس حاصل آن لحظه کـوتاه بود ، چرا
که خیلیزود دوباره سرش رویشانهاش
خـم شد و بی رمق در خـود فـرو رفـت.
این عکس را فروردین۱۳٦۰ در ارتفاعات
بازیدراز، مشرف به دشت ذهاب گرفتم
جایی که عملیات کوچک برای آزادسازی
قلهی ۱۱۱۰ انجام شده بود .
عکاس : سعید صادقی
#جنگ_به_روایت_تصویر
#نوجوانان_دفاعمقدس
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
دعوا وسط میدان مین برایِ چتر منور ... از سمت راست: شهید حسین شعبانی ،شهید عباس بیات حاجعلی روحاف
دعوا وسط میدان مین برایِ چتر منور •••
🔹 فکه ، خرداد ۱۳٦٥
🔸 منطقه عملیات سیدالشهداء(ع)
✍ راوی : حاج جعفر طهماسبی
اولین نیروهایی که بعد از عقبنشینی دشمن از فکه وارد منطقه شدند، بچههای تخریب بودند. حاج علی روحافزاء اولین نفر و پیش قراول بود و برای شناسـایی میدون مین دشمن رفت و بعد هم سایر بچه های تخریب برای پاکسازی به منطقه اعزام شدند.
روزهای اول ماه رمضان سال۱۳۶۵ بود و هوا هم گرماش رو به رخ میکشید. هنوز پیکر مطهر شهدا از توی منطقه عقب نرفتهبود پیکرهایی که نزدیکِ ۱۵ روز از شهادتشون میگذشت و در منطقهی درگیری با دشمن رها شده بودند.
یک مقدار که مسیرها از مینهای دشمن پاک شد. بچههای تعاون هم اومدند برای جمع آوری شهدا، پیکر مطهر بیش از صد شهید از خاک گرم فکه برداشته شد که شهید حاج حسین اسکندرلو هم یکی از اونها بود. بچههای تخریب در روزهای گرم منطقه فکه سرگرم پاکسازی میدان مین بودند. تقریبا تمامی نیروهای تخریب لشگر۱۰ مشغول به کار بودند. توی منطقه درگیری عملیات پُر بود از چتر منوّر....
تقریبا جای جای میدون مین چتر منوری به سیم خـاردار و یا پایهی تله های مین والمر و یا به سیم تلهها گیر کرده بود و با وزش باد خودنمایی میکرد.
همهی بچه ها مشتاق بودند یه چتر منور از این سرزمین به یادگاری ببرند . و حتی سرِ دستیابی به یه چتر منور خمپاره ۱۲۰ که خیلی هم بزرگ بود بگو مگو می کردند. اونهایی که ساعات اولیه پاکسازی به چتر منور رسیده بودند خوش به حالشون شده بود. اما اونهایی که بـا اومدن شهیـد آقا سید محمد صاحب چتر منور می شدند با غرولند بایـد چتر منورهـا رو تحویل می دادند.
شهید سیدمحمد هم حرفش یک کلام بود میگفت:
همین که گفتم، حرف نباشه ،کسی چتر منور برنمیداره ، شهید سید محمد در جواب اعتراضِ بچههـا همون حرف شهید حاج عبدالله رو تکرار می کرد. به شوخی می گفت: می خـوام بـا پـارچـهی چتـر منـورها بـرای دختـرم چارقد درسـت کنـمツ
یاد همهشون بخیر
#جنگ_به_روایت_تصویر
#شهید_سیدمحمد_زینال_حسینی
#فرمانده_گردان_تخریب_لشکر10سیدالشهداء
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
خنده و جنگ ! با هم سازگاری ندارند اما شوخی و خنده از وجوه غالب فرهنگ جبهههای ما بود ツ نشر معارف ش
رئیس کچلها ...
به من می گفتند، تو عامل مخرب جبهه هايی
هروقت كه می رفتم جبهه همه چيز را به هم
می ريختم و سر بـه سر بچه هـا می گذاشتم
تا روحيه بگيرند...در جريان يكیاز عملياتها
يكروز به عمليات مانده بود و من هم مسئول
تداركات بودم. اين كه بچهها شاد شـوند و در
عمليـات بـا روحيـه ی بيشـتری شرکـت ڪنند
به نيروهای تداركاتی اعلام كردم دستور آمده
بچه هـای تدارڪات بايـد سَر هايشـان را از تَه
بتراشند! بچهها كه ازاين حرف من جا خورده
بودند همه اعتراض كردند و می گفتند: « چرا
بايد اين كار را بكنيم »؟ من هم فكری کردم و
گفتم تراشيدنسرها برای اينست كه رزمندگان
توي خط بتوانند براحتی بچه های تدراكات را
شناسايیكنند.همه قبول كردند و شروع كرديم
سر همه نيروهارا كچل كرديم. اولين آنها شهيد
ميركمالی بود..فردای آنروز برای عمليات آماده
میشديم،يكیاز فرماندهان وقتی ديد بچههای
تداركات كچل كردهاند،گفت«شما چرا اينطوری
شده ايد، كـی گفتـه شـما کچـل کـنيد؟ »
اينرا كه گفت همه بچهها مرا نشان دادند ومن
هم گفتم«من دستور دادم، مگر رييس تداركات
نيستم ؟؟ خوب به نـظرم رسید بـرای شناسايی
بچههایتداركات در منطقه عملياتی اين بهترين
كار است.» البته همينطور هم شد و كچل كردنِ
بچههایتداركات بهشناسايی ودر دسترسبودن
آنها توی عمليـات خيلی کـمك كـرد.
راوی: محمد حصاری
منبع: ماندگاران ، حسن شكيبزاده
نشر شاهـد سال ۱۳۹۰
#جنگ_به_روایت_تصویر
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
تا ابد مدیون مادرانی هستیم که به فرزندانشان ایثار آموختند ... و ما چه میفهمیم مادر شهید یعنیچه؟
#جنگ_به_روایت_تصویر
راوی و عکاس این اثر «مریم کاظم زاده» است
او این صحنه را چنین وصف میکند :
« بهمن ۶۱ برای گرفتن عکس به خرمشهر رفتم بعد از آزادسازی و پاک سازی نسبی شهر میشد به صورت محدودی وارد خرمشهر شد. در همان ایام بود که اولین گروههای ساکن خرمشهر میتوانستند تحت شرایطی به منطقه بیایند. توفیقی برایم شد تا همراه خانواده شهدای اهلِ خرمشهر شوم. شب هنگامِ خواب ، مادرهـا که بعداز مدتها همدیگر را دیده بودند، خواب از سرشان پریده بود و باهم صحبت میکردند. پای صحبتهایشان نشستم. پیوندشان، خون پسرانشان بود. بعضیهایشان برای حفظ خرمشهـر جنگیده بودند و بعضی دیگر برای آزادیاش. یکی از مادرهـا خانم حاجی شاه بود...
سه فرزندش در خرمشهر «شهید» شده بودند.
آن سال آمده بود تا هم خانهاش را ببیند و هم
به زیارت قبر شهنازش و دو پسرش برود....
برایم از دخترش تعریف کرد. شهنازش دروس حوزوی میخواند و در کلاسهای نهضت سوادآموزی معلم بود. هشتم مهر ٥٩، همراه دوستش برای سنگرها غذا میبردند که هر دو با گلوله دشمن شهید میشوند. برایم گفت که چطور خودش، دخترش را کفن و دفن کرده است. بعد از شهناز، به فاصله یک ماه ، محمد حسیناش را از دست می دهد. محمدحسین سه سال از شهنـاز بزرگتـر بود. تاروز آخری که خرمشهر سقوط کرد، ماند و جنگید. پیکر محمدحسین را پیدا نکردند. پسر بزرگش ناصر هم بعد از آزادی خرمشهر در منطقه شهید شد..
آن شب، مادرها شاعر شده بودند و لالاییهای فیالبداهه برای پسرانشان میخواندند...
#مادران_عاشق_پرور
#شهیدان_حاجیشاه
#شهدای_خرمشهر
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍒 گیلاس ، کمپوت پُرطرفدار ...
در سالهای دفاع مقدس ...
در گرمـای طاقت فـرسای جبهه های جنوب ،
کـمپوت میوه جات طرفداران بسیاری داشت
خصوصا ڪمپوت گیلاس ؛ به سبب بالا بودن
طالبانِ ڪمپـوت گیــلاس و ڪم بـودن آن در
محموله های ارسالی ، معمولا در هنگام توزیع،
به نفرات آخر کمپوت سیب و گلابی میرسید.
در چنین مواقعی و در فضایی خیلی دوستانه
کِش رفتن کمپوت گیلاس از بچه های دیگر یا
مبادلهٔ یک کمپوت گیلاس در ازای چند کمپوت
سیب یا گلابی بالا میگرفتو خلاصه رزمندهها
بازار بورس کمپوت تشکیل میدادند و صفایی
میکردند. گاهی نیروهای یک دسته یا گروهان،
ڪمپوت های سیب و گلابی خـود را روی هـم
می گذاشتند و با تعداد کمتری کمپوت گـیلاس
همرزمان دیگر معاوضه میکردند و کمپوتهای
گیلاس را در ظرفهای کوچکتر تقسیم کرده و
بین هم توزیع می کردند.
در عکسی که می بینید ...
رزمنده ای با ظاهر شیطنت آلود ،
شش عدد کمپوت گیلاس در دست دارد
که معلوم نیست در بازار بورس کمپوت،
باچند کمپوت سیب و گلابی معاوضه کرده است.
یاد آن روزهای خوب بخیر ....
#رزمنده
#زندگی_در_جنگ
#جنگ_به_روایت_تصویر
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
پایی که بسته شد !
تا بماند و بایستد و بجنگد ...
"علیحسن احمدی" رزمنده دلاور کرمانشاهی
در عملیات عاشورا ، زمانیکه متوجه میشود
نیروهای خودی در کمین و محاصرهی دشمن
قرار گـرفته اند ؛ پـای خود را با سیم تلفن به
پایهی دوشکا میبندد تا بایستد و بجنگد ، تا
یا کشته شود یا آتش دشمـن را خاموش کند.
از او عکسی در این لحظه ، زمانی که او تنها
۲۱ سال داشت و بـه تازگی ازدواج کرده بود،
در تاریخ دفاع مقدس ثبت شده است.
مهر ۱۳۶۳ ؛ ایلام
منطقه عمومی میمک
عکاس: محمود عبدالحسینی
#جنگ_به_روایت_تصویر
#رزمنده_علیحسن_احمدی
#تیپ_نبی_اکرمﷺ
#قاب_ماندگار
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
میگفت به ما عقل
که از عشق حذر کن!
امّا دل دیوانه مرا گفت:
خطر کن ...
یکی از تصاویر جنگ که ممکن است بارها
دیده باشیم مربوط به عملیات خیبر است
قهرمانِ داستان این عکس محمدکریم کیانی
فلاورجانی در سال ۶۱ فقط ۱۸ سال داشت
که برای دفاع از میهن به جبهه رفت. او در
عملیات خیبر در منطقه پاسگاه زید بر روی
مین رفت و پای چپش را از دست داد.
خستگی و تحمل درد را میتوان از چهرهی
او فهمید. رزمندهای که ساعتها سینهخیز
حرکت کرده تا خود را به خاک وطن برساند.
اسفند ماه سال ۱۳۶۲
عکاس : علیرضا جلیلیفر
#مجروحین
#عملیات_خیبر
#جنگ_به_روایت_تصویر
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#جنگ_به_روایت_تصویر
#عملیات_کربلای_پنج
عکس غمانگیز و ناراحتکنندهای را میبینیم
این عکس سیاه و سفید در منطقهی شلمچه
در شرق بصره در مقابل پنج ضلعیهای ارتش
عراق که طوفان خشونتهای مرگ را داشتند،
به ثبت رسیده است. برادر کوچک تر او در
مقابل چشمانش قطعه قطعه شده بود..!
بهمین دلیل گریه میکرد و بسیجی سن بالا
قصد داشت او را در آن فضای التهابآور و
هول انگیز آرام کند و پدرانه عمل کند....
اسفند ماه ۱۳۶۵
عکاس : سعید صادقی
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
شهدا، مرگ را به سخره گرفتهاند
تا ما به حقارت دنیا بخندیم ....
سال ۱۳۶۳ در زمان عمليات بدر ؛
ما جزو رزمندگان گردان حضرترسولﷺ
از لشكر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) بوديم.
بچههای كادر گردان، از جمله شهيدان
امير جوادی و فرمانده گردان، سیدمصطفی
حاج سيدجوادی، آماده عزيمت به منطقه
برای شناسايی شدند. آن ها هنگام اعزام،
سخت همديگر را در آغوش گرفتند. هر دو
جزو بچههای خندهرو، مهربان و صميمی
لشکر بودند. هنگام خداحافظی در اصل
مرگ را به سخره گرفته بودند !!
امير جوادی با خنده گفت:
« سيد اگر شهيد شدی كه میشوی،
ما را در آن دنيا شفاعت كن. »
سيدمصطفی هم به امير همين را گفت
و امير هم خندید تا رد گم كرده باشد!
آن دو نفر خيلی زود به شهادت رسيدند.
راوی: سيدابراهيم موسوی
منبع: کتاب ماندگاران ،۱۳۹۰
حسن شكيبزاده / نشر شاهد
#شهید_امیر_جوادی
#شهید_سیدمصطفی_حاجسیدجوادی
#جنگ_به_روایت_تصویر
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
به ایستگاه صلواتی خوش آمدید!
پیروزی رزمندگان اسلام «صلوات »
✍ عکاس نوشت :
در عملیات والفجرهشت بعداز اینکه بچهها
دلیرانه اروند را طی کردند و به خط دشمن
زدند،شهر فاو را تصرف کردند، که موقعیتی
بسیار مهم داشت و صدام تا مدتها امکان
دسترسی به آب های آزاد را نداشت.
اینهم یک عکس از ایستگاهصلواتی در فاو
که جای شما خـالی بساط چایی و هنـدوانه
بهراه بود. و من هـم به قصد روحیه بخشی
یک کاریکاتور سریع از چهرهصدام کشیدم و
هماین عکسرا در دریچه دوربینم ثبتکردم.
" سیدمسعود شجاعی طباطبایی"
#عملیات_والفجر_هشت
#جنگ_به_روایت_تصویر
#کانال_زخمیان_عاشق
رزمندهای که ۲۴ ساعت در سرمای استخوان سوز و سنگری از برف ماند..!!
این عکس مربوط به عملیات والفجر ۷ منطقه حاج عمران در سال ۱۳۶۳ است. در این محل با وجود برف بیش از ۲متری، رزمندگان عملیات پیروزمندانهای انجام دادند. وقتی در کوهای پُر از برف راه میرفتم، چشمم به سنگری از برف افتاد که رزمندهای در آن آتش روشن کرده بود.
به او گفتم: «چطوری این همه سرما را تحمل میکنید؟» سرباز رزمنده گفت: «وظیفهمان را انجام میدهیم، کشته شویم یا زنده بمانیم باید به وظیفهمان عمل کنیم». این رزمنده در ادامه به شدت سرمای منطقه اشاره کرد و گفت: «۲۴ساعت در اینجا ماندن مثل یک سال زمستانِ تهران است»
▫️راوی و عکاس: اباصلت بیات
#برف
#زمستان
#جبهه_غرب
#قهرمان_وطن
#عملیات_والفجر۷
#جنگ_به_روایت_تصویر
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#روایت_یک_قاب
📸 احسان رجبی عکاسِ قابِ ماندگار دفاعمقدس شرایط جبهه در روز ۱۰ اسفند سال ۱۳۶۵ در کانال پرورش ماهی را اینگونه شرح میدهد:
جنگ جانانه، مردانه و باغیرتی بود...
رزمندهها ایستادگی میکردند...
روی پیکر شهدا گونی میکشیدم...
هرچه به چهره مبارک امیر حاجامینی نگاه کردم، دیدم نمیتوانم. دلیلش این بود که پیشانیبند «یاحسین (ع)» روی پیشانیاش بسته بود. عکس امامخمینی(ره) را روی سینهاش داشت و چفیه به کمرش بسته بود. خیلی قد و قامت زیبایی داشت. تنها چیزی که در آن لحظه به ذهنم خطور کرد، این بود که، من اینجا هستم، دوربین عکاسی دارم، یک عکس برای مادر این شهید بگیرم...
#قاب_ماندگار
#نماد_شهادت
#عملیات_کربلای۵
#شهید_امیر_حاجامینی
#جنگ_به_روایت_تصویر
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh