#رسم_خوبان
💠زندگی ما با سختی های فراوانی شروع شد. گاهی من از رنج های زندگی به او گله میکردم. اما او با کلام متین و گیرایش به من آرامش میداد. در مقابل تمام مسائل زندگی جدی بود و هر وقت لازم میشد، خیلی دوستانه مسائل را گوشزد میکرد.
💠مرتب روزه میگرفت و خیلی وقتها نماز شب میخواند. نماز شب او نماز معمولی نبود؛ طوری گریه میکرد که اتاق به لرزه میافتاد. ما گاهی از صدای گریه او بیدار میشدیم. او هیچ وقت دوست نداشت مرفه زندگی کنیم و از روز اول زندگیمان در منزل اجارهای زندگی میکردیم. در آن زمان ارتش به پرسنل، خانه سازمانی میداد و وقتی من از او خواستم که منزل سازمانی بگیرد، گفت بگذار کسانی که نیاز دارند بگیرند.
💠شهادت آرزوی ایشان بود. در نیمههای شب، وقتی به نماز میایستاد، با خدا راز و نیاز میکرد و با اشک و نالههای بلند از خدا آرزوی شهادت میکرد. او درباره شهادتش با بچهها صحبت کرده بود.
📎وزیر دفاع و بنیانگذاردانشکدهافسری
#سرلشگرشهید_سیدموسی_نامجوی🌷
#سالروز_ولادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#رسم_خوبان 💠زندگی ما با سختی های فراوانی شروع شد. گاهی من از رنج های زندگی به او گله میکردم. اما ا
#خاطرات_شهدا
‼️شهید نامجوی در کنار حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) حدود دو سه ماه متوالی در ستاد عملیات نامنظم فعالیت داشت.
‼️در طول این مدت که ما دائماً زیر بمب و موشک بودیم، بعضی وقتها تماس تلفنی با ما داشت و جویای احوال ما می شد. یک بار در حین صبحت تلفنی متوجه شدم که صدایش گرفته است. پرسیدم: «طوری شده؟» و او با لبخند گفت: «چیزی نیست نگران نباش، از دود و آتش است».
‼️پس از آن پیغام فرستاد که پمادی برایش تهیه و ارسال کنیم. علتش را پرسیدم که گفت: «انگشتان پایم زخم شده است». پرسیدم: «چرا؟» گفت: «برای اینکه وقت نمی کنم پوتین هایم را از پایم در آورم».
‼️چند شب بعد ناگهان دیدیم شهید نامجو به منزل آمد. از او پرسیدم: «چطور شد که به مرخصی آمدی؟ گفت: «آقای خامنه ای به من امر فرمود که «سید، دو سه شب برو خانه».
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#سرلشگرشهید_سیدموسی_نامجوی🌷
#سالروز_ولادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh