🍁زخمیان عشق🍁
حروفِ وارونه ی ذهنم.. در غیابت، نخ به نخ، می ریسند؛ با سوزنِ شکسته ی احساسم، پارچه ای نخنما، مُنَقَّ
ماجرای شهادت دو عباس
سرمای هوا باعث شده بود، بدنمان یخ بزند و به سختی روی زمین قل می خوردیم. عباس آبیاری به محض اینکه شروع به حرکت کرد، زمین خورد. من گمان کردم، پاهایش جایی گیر کرد که اینطور به زمین افتاد. باران تیر بر سرمان می ریخت و دشمن خیلی نزدیک ما شده بود. بالای سر عباس رفتم و پرسیدم کجایت تیر خورده؟ بدنش را که برگرداندم دیدم دهانش پر از خون شده است.
رحیم و حیدر از کنار ما رد شدند. فضا باز بود و درختی هم کنارمان نبود تا پشت آن پناه بگیریم. نمی توانستم عباس را بلند کنم. بی سیم را به سمت رحیم و حیدر انداختم و گفتم شما بروید. نشستم کنار عباس سینه خشابش را درآوردم، دست انداختم که زیر بغلش را بگیرم، هرچه سعی کردم، نتوانستم. خودش هم گفت: «برو، نمی توانی من را بلند کنی»، تیراندازی خیلی شدید شده بود، عباس از من خواست یک نارنجک به او بدهم و بروم. نفس های آخرش را می کشید، جراحتش زیاد هم بود. دست روی صورتش کشیدم، نارنجک را به دستش دادم و گفتم من را هم شفاعت کن.
فاصله دشمن تا ما به 20 متر رسیده بود. بعید نبود اگر سریع بدوند ما را بگیرند. از کنار عباس بلند شدم و خودم را پشت تخته سنگی انداختم. تیرهای دشمن به زمین می خورد و به هوا بلند می شد. تمام بدنم یخ زده بود، توانم را جمع کردم و شروع کردم به دویدن.
با رحیم و حیدر تا 500 متر دویدیم. دیگر به تاریکی خورده و راه را گم کرده بودیم. ترس این را داشتیم که اسیر دشمن شویم. بلاخره نیروهای سوری را دیدیم و لبیک یا زینب(س) گفتیم تا ما را بشناسند. بعد از دیدن نیروهای سوری بازهم چند کیلومتر راه رفتیم تا به نیروهای خودمان رسیدیم.
سید فرشید: عباس آبیاری تا آخرین نفس دست از دفاع برنداشت. گویا وقتی که دشمن نزدیک عباس آبیاری شد، برای اینکه از آن ها تلفات بگیرد نارنجک را در دستش منفجر می کند. جراحت روی دستش مصداق این مدعاست.
چهرقانی: عباس آبیاری بسیار شجاع بود، پشت خاکریز وقتی همه خوابیده تیراندازی می کردند، عباس آبیاری بر روی زانو نشسته تیراندازی می کرد. در حالی که دشمن به 30 متری ما رسیده بود بازهم کوتاه نیامد و تا بلند شد، دشمن او را نشانه گرفت.
#شهید_عباس_آبیاری ❤️
#شهیدجاویدالاثر_عباس_آسمیه 💔
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
تو نیستی
ڪہ ببینــی ؛
چگونہ عطـر تو
در عمق لحظہ هـا
جــــاری اسـت . . .
#شهیدجاویدالاثر_عباس_آسمیه 💔
نشر معارف شهدا درایتا
@zakhmiyan_eshgh
با چشمانی اشک بار نگاهی به عباسش می اندازد و وداع می کند با لحن برادرانه ی خویش میگوید: «عباس جان کاش نمی رفتی. بعد از تو چه کسی از حریم من دفاع کند» .
عباس(ع) لبخندی زد و گفت «در زمانی نه چندان دور عباس هایی خواهند آمد و در دفاع از حریم زینبم از جان خویش خواهند گذشت».
و حال آن زمان است…
عباس هایی از جای جای جهان برخواستند تا بار دیگر دشمن بر حریم پاک و ملکوتی اهل بیت نتازند.
و این قصه عباسی از ایران زمین است.
#شهیدجاویدالاثر_عباس_آسمیه 🌻
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh