eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
357 دنبال‌کننده
32.2هزار عکس
13.8هزار ویدیو
156 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
شیوه #همسرداری شهدا 💞زمان جنگ وقتی #فرمانده نیروی زمینی بود، چند ماه خونه🏡 نیومده بود، یه روز دیدم در می زنند، رفتم پشت در دو نفر👥 بودند، یكیشون گفت: منزل جناب #سرهنگ_شیرازی همین جاست؟، 💞دلم هری ریخت، گفتم، حتما برایش اتفاقی افتاده😢 گفت: جناب سرهنگ براتون #پیغام فرستاده و بعد یه پاكتی بهم داد💌 اومدم توی حیاط و پاكت رو بازكردم 💞هنوز فكر می كردم #خبر_شهادتش را برایم آوردند، آن را باز كردم، یه نامه توش بود با یه انگشتر عقیق💍 در آن نامه نوشته بود: 'برای #تشكر از زحمت های تو، همیشه دعات می كنم'،😍 از #خوشحالی اشك توی چشمام جمع شد. #شهید_علی_صیادشیرازی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
بعد از اتمام جلسہ گفت: امروز همہ‌ی جلسہ اداری نبود حرف شخصے هم زدیم! هزینہ جلسہ رو بذار بہ حساب من و فاڪتورش رو بیار برام ... #صیاد_دل‌ها #شهید_علی_صیادشیرازی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
💔 ثانیه های باارزش بابا در استفاده از وقت خیلی منظم بود و خساست به خرج می داد. مثلاً شب ها از ساعت ۹:۴۵ تا ۱۱:۲۲ دقیقه مطالعه می کرد. به ما هم توصیه می کرد: «دوست دارم صبح ها ورزش کنید و همه کارهاتون مرتب و منظم باشه و وقت تون را هدر ندید» اما هیچ گاه وادارمان نمی کرد مثل خودش باشیم. روی همین حساب، تلویزیون خیلی کم می دید. بیشتر اخبار و تحلیل های سیاسی را دنبال می کرد و بعضی سریال هایی مثل امام علی علیه السلام و مردان آنجلس. ...یک بار خیلی اصرارش کردم و قربان صدقه اش رفتم که بیاید همراه ما تلویزیون ببیند. بالاخره آمد و نشست. اما چه نشستنی؟! مثل اینکه روی میخ نشسته باشد. بعد از یک ربع گفت: «ببخشید! نمی خوام ناراحت تون کنم. اما وقتی پای تلویزیون می نشینم انگار وقتم داره تلف میشه. باید اون دنیا جواب بدم که وقتم را برای چی مصرف کردم. نمی تونم بنشینم و این برنامه را نگاه کنم. می شه من برم؟». 📚خدا می خواست زنده بمانی سالروز شهادت 🥀 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 خواب صیاد را دید و شهید شد سال 78 در مسیر بازگشت از ماموریت بودیم شهید ابوالفتحی در هلیکوپتر خواب بود، یک لحظه از خواب پرید و گفت خواب شهید صیادشیرازی را دیدم... آن دو سال ها در کنار هم برای دفاع از میهن جنگیده بودند. چند دقیقه بعد ضربه شدیدی به هلیکوپتر خورد و در دریاچه مهارلو سقوط کردیم، توی اون حادثه، یوسف رضا دعوت دوستش رو لبیک گفت. راوی: همکار ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh