از سرشب حالتی داشت که احساس کردم میخواهد چیزی به من بگوید بالاخره سر صحبت را باز کرد و گفت: "بابا خبر داری ضد انقلاب تو کردستان خیلی شلوغ کرده؟ اجازه میدی برم اونجا؟" گفتم: بله چرا اجازه ندم فرمان امامه همه باید دفاع کنیم، گفت: میدونید اونجا چه خبره! جنگ جنگه نامردیه؛ احتمال برگشت ضعیفه! گفتم: میدونم؛ از همون اول که به دنیا اومدی با خدا عهد کردم که تو را وقف راه حق و دین کنم آرزویم بود تو در این راه باشی.
خندید و صورتم را بوسید...
بعدها به یکی از خواهرانش گفته بود:
"آن شب آقاجان امتحان الهیش را خوب پس داد! "
📎 به نقل از پدر شھید
#شهید_محمود_کاوه🌷
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#یاران_آسمانی
💠هر وقت پیش محمود حرف زن را میزدیم، میگفت: دست از سر من بردارید! #ازدواج برای کسی است که مرد این دنیا باشد، نه من که تا چند وقت دیگر شهید میشوم
💠همیشه میگفت: من، داماد جبههام، و عروسم حجله شهادت است حتی یک بار اسمش برای مکه درآمده بود، ولی #محمود نرفت. میگفت: الان ماندن در جبهه، واجبتر از حج است.
💠عجیب هم «آقا» را دوست داشت. همه فکر و ذکرش آقای #خامنهای بود. پز میداد که من بزرگ شده خامنهایام و از بچگی، هوایم را داشته.
#شهید_محمود_کاوه🌷
#سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#لالههای_آسمونے
🌷یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم، اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه، کم مانده بود سکته کنم.
🌷سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند چون خودم را بی تقصیر می دانستم، آماده شدم که اگر حرفی، چیزی گفت، جوابش را بدهم.
🌷او یک دستمال از داخل جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون این برخورد از صد تا تو گوشی برایم سخت تر بود، در حالی که دلم می سوخت، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن.
🌷همان طور که میخندید گفت: مگه چی شده؟ گفتم: من زدم سرت رو شکستم، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده، همان طور که خون ها را پاک می کرد، گفت: این جا کردستانه، از این خون ها باید ریخته بشه، این که چیزی نیست، چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت: بمیر، میمردم.
#شهید_محمود_کاوه🌷
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
ساعت از نیمه شب که میگذشت، شخص محمود کاوه در تابستان و زمستان و سرما و گرما وارد آسایشگاه نیروها میشد تا وضعیت دمای آسایشگاه ها را چک کند و میگفت: این بچه های مردم دست ما امانت هستند مبادا که اینجا سختی و ناراحتی بکشند که مدیونی دارد
تا نظافت نیروها را هم چک میکرد اوضاع خوراک و کیفیت تغذیه سربازها و بسیجیان را به دقت تمام زیر نظر داشت.
راوی: سیدرضا ریحانی
#شهید_محمود_کاوه
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
این عکس مربوط به بعد از تک حاج_عمران است چند ماه مانده بشهادت شهید.
در دومین حمله به کوه که شهید_کاوه، شخصا،مشغول قلع و قمع و درو کردن نیروهای عراق در منطقه بود، یک عراقی از پشت یک سنگ بیرون میاد و نارنجک رو پرتاب میکنه و از بد روزگار به سینه شهیدمحمودکاوه میخوره و جلو پاش میافته،و ایشان هم با هوشیاری و چالاکی ،با پا نارنجک رو به دورتر پرتاب میکنه و منفجر میشه، ترکشهای همون نارنجک میره تو سرش، حدود دوازده ترکش ریز، اما جان خیلی ها نجات پیدا میکنه، عراق هم یک شانس حسابی میاره و عملیات پیشروی با مجروحیت فرمانده لشکر ویژه شهدا متوقف میشود.
#شهید_محمود_کاوه ❤️
شبتون شهدایی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فرمانده بود اما برای گرفتن غذا مثل بقیه رزمندهها توی صف میایستاد، سرصف غذا هم جلوییها به احترامش کنار میرفتند، می خواستند او زودتر غذایش را بگیرد، او هم عصبانی میشد، رها میکرد و میرفت، نوبتش هم که میرسید، آشپزها غذای بهتر برایش میریختند او هم متوجه میشد و میداد به پشت سرش.
#شهید_محمود_کاوه ❤️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
هر شب به نیابت از یک شهید بزرگوار
#شهید_محمود_کاوه
#دعای_فرج
🍃
~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
گونی بزرگی رو گذاشته بود روی دوشش و تو سنگر ها جیره پخش میکرد!
بچه ها باهاش شوخی میکردن.
-اخوی دیر اومدی!
-برادر میخوای بکشیمون از گشنگی؟
-عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برا خودشیرینی دیگه..
گونی بزرگ بود و سر اون بنده خداپایین.
کارش که تموم شد.
گونی روگذاشت زمین.. همه شناختنش!
🌿فـرماندھ لشــڪر
#شهید_محمود_کاوه♥️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
از فرماندهانی بود که به نیروها نمیگفت بروید جلو....
خودش جلو میافتاد و میگفت: بیایید...
#شهید_محمود_کاوه
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
وقتی شهید شد، مهاباد غرق عزا و ماتم و فاتحه شد، مردم میگفتند کاوه برایمان امنیت و آسایش آورده بود...
#شهید_محمود_کاوه
نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
حمید سه ساله بود که مادرشان فوت کرد. از آن موقع نامادری داشتند. مثل مادر خودشان هم دوستش داشتند. رفتیم خانه شان ؛ بیرون شهر. بهم گفت « همین جا بشین من می آم.» دیر کرد. پاشدم آمدم بیرون ، ببینم کجاست. داشت لباس می شست؛ لباس برادر و خواهر های ناتنیش را . گفت « من این جا دیر به دیر می آم. می خوام هر وقت اومدم، یه کاری کرده باشم.»
#شهید_محمود_کاوه
@bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰#نماز_جماعت در جبهه به امامت #شهید_محمود_كاوه
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh