.
من می ترسم!
از نبودنِ تو، نه
از نبودن با تو.
من اما رشته ای بسته بودم به پای خود
و آن سویش را به در خانه ات.
هر جا که می رفتم
هر چقدر که دور می شدم
باز هم برمی گشتم به سوی تو
و راه خانه ات را گم نمی کردم.
این رشته هنوز هم به پایم بسته است...
امّا امشب نگاهش کردم و دیدم
پوسیده تر از همیشه است...
.
می دانم که رشتۀ محبت تو
محکمتر از این حرفهاست؛
پوسیده اش هم به کار می آید،
امّا می ترسم،
می ترسم روزی برسد که گناه،
کار خودش را بکند...
و چشم باز کنم و ببینم
دلم بند خانهٔ تو نیست...
.
این شبها می شود خواهشی کنم از تو
و تو هم «نه» نگویی به خواهشم؟
اگر روزی دیدی این رشته دیگر دارد پاره میشود
و من هم غافلم...
و هر چه تو فریاد می زنی، گوشم نمی شنود...
التماس می کنم !
و سوگند می دهم تو را !
به قداست همین محبّتی که میان من و توست،
این رشته، پاره نشده
جانم را بگیر از من.
.
#ضیافتشببیستودوم
#انیاحبهرچهکهداردهوایتو...🌱!