eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی از نجات یک زن از موجودات وحشتناک برزخ به واسطه ذکر "یا حسین قسمتی از برنامه زندگی پس از زندگی ۲ سال پیش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهش بگید: سیرم از این جهان اشتهای تو دارم : )
اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌿
بخوان دعای فرج را، زِ پشت پردۀ اشک که یار، چشم عنایت به چشم تر دارد... 🖇💌
جمعه صبح است به نرگس برسان اين پيغام سوخت بی عطر تو اين باغ كمی زود بیا... 🖇💌
خدا افزون کُند در هجر تو صبرِ کم ما را... 🖇💌
لَیِّن‌ قَلبی‌ لِوَلِیِّ‌ اَمرِک...
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند، ‏افسانه‌ی مجنون به لیلی نرسیده...
اینکه میگن اربعین جای خانم ها نیست حرف مسخره ایه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لیست زائرات دسته کیه؟ هی خط میخورم چه سریه..؟ 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
جنگ‌جنگ‌روایت‌هاست... و اگر واقعیت را بخواهی هنوز صبح‌عاشورا به شب نرسیده است. 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دنیا برای رسیدن به آخرت آفریده شد،نه برای رسیدن به خود.🦋'🌿'
حاج قاسم از زبان دیگران : اوباما: او دشمن من است ولی من برای او احترام ويژه ای قائل هستم. جان کری: برای یکبارهم شده مایلم او را ببینم. مجله نیوزویک: ابتدا با آمریکا جنگید،الان در حال له کردن داعش است. واشنگتن پست: از مهم‌ترین سیاست‌گذاران سیاست‌های خارجی ایران. جان مگوایر، افسر سیا: او قوی‌ترین مأمور در خاورمیانه است و هیچکس او را نمی‌شناسد. نشریه نیویورکر: تاثیرگذارترین فرمانده نظامی جنگ داخلی سوریه. شبکه بی بی سی: مرد قدرتمندی است که دیده نمی‌شود ولی احساس می‌شود. گاردین: سردار سليمانی بغداد را حفظ کرد. دیوید پترائوس" فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق: او فردی توانمند، مدبر و دشمنی شایسته ... 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
‍ جنگ كه تموم شد؛ خيلى چيزا هم باهاش تموم شد... اما يه چيزايى هم براى خيلی‌ها موند، چيزائيه كه نه مي‌شه گفت، نه مي‌شه شنفت... بايد بيست و هشت سال؛ كمتر نه، شايد بيشتر فقط پنجره نگاهت سقف بالای سرت باشه تا سختی اين حرف رو بچشی... زخم بسترى كه نه كهنه مي‌شه، نه تموم؛ هنوز تازه‌ی تازه‌ی تازه است... 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
: اگر غریبه ای از علت بریدن سر حســـــین(ع) پرسید، بگویید: ترڪیبی از منافقـــــان باهوش و مردم جاهل عاشورا را رقم زدند و ݘه معجون عجیبی ست این ترڪیب... 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای داغدار اصلیِ این روضه‌ها، بیا صاحب عزای ماتم كرب و بلا، بیا تنها امید خلق جهان! یابن فاطمه ای منتهای آرزوی اولیا، بیا بالا گرفته‌ایم برایت دو دست را ای مرد مستجابِ قنوت دعا، بیا فهمیده‌ایم با همه دنیا غریبه‌ایم دیگر به جان مادرت‌، ای آشنا بیا از هیچ كس به جز تو نداریم انتظار بر دست‌های توست فقط چشم ما بیا هفته به هفته می‌گذرد با خیال تو پس لااقل به حرمت خونِ خدا بیا بیش از هزار سال تو خون گریه كرده‌ای ای خون جگر، ز غربت زینب، بیا بیا عرضِ ارادتِ كمِ ما را قبول كن امسال هم محرم ما را قبول كن 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
ترین_ بهانه به‌"طیــن"سر بزن! حالِ‌توخوب‌میشود‌، به‌اندازه‌درآغوشِ‌خدا‌بودن 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📚 📝 (تبسم) ♥️ غرور مردانه اش اجازه نمیداد جلوی من اشک بریزه . از ماشین پیاده شد و روی نیمکت ایستگاه اتوبوس کنار خیابان نشست .بادستهایش سرش را گرفته بود . از تکان خوردن شانه هایش معلوم بود که گریه میکند. میخواستم پیشش بروم که صدای زنگ تماس گوشی ام مانع شد. مادرم پشت خط بود,گفت: _ثمین معلوم هست کجایی دختر؟ _سلام مامان اومدم بیرون باید با پویا صحبت میکردم. _درمورد چی؟ _درمورد زندگی و آینده خودم _تونستی همه چیز رو بگی؟ -نه مامان فعلا نمیتونم شاید تو این سفر کوفتی بگم .نمیخوام بیشتراز این آزارش بدم -نکنه میخوای این سفر رو با این اوضاع و احوال بریم؟ _اره مامان حتما باید بریم.لطفا آماده بشید من و پویا هم الان میایم اونجا .شما با خالشون هماهنگ کن. -خودت میدونی .ما الان آماده میشیم.خب دیگه خداحافظ -خداحافظ از ماشین پیاده شدم ,کنارپویا نشستم در حالی که به زورسعی میکردم لبخند برلب داشته باشم گفتم:ببین پویا,منو نگاه کن .بیا همه چیز رو فراموش کن ,بیا به سفر امروزمون فکرکنیم.در مورد این اتفاق ها بعد سفر صحبت میکنیم .باشه؟ پویا باعصبانیت گفت: _من نمیتونم مثل تو خونسرد باشم و لبخند بزنم ,انگاراتفاقی نیفتاده میفهمی!!نمیییتونم در حالی که اشک میریختم از روی نیمکت بلند شدم و آهسته گفتم: _حق باتوئه .من ببخش سوارماشین شدم و به سرعت از پویا دورشدم.نمیدانستم باید چه کارکنم .بی هدف درخیابان ها چرخیدم.کناگهان به یاد حرفهایم با مادرم افتادموقتی که خوش خیال بودم و فکرمیکردم پویا میتواندبا این سفر آخر موافقت کند, باخود گفتم حتما تا الان منتظرمن و پویا هستند. سریع به سمت خانه به راه افتادم در طول مسیر فکرمیکردم به پدر و مادرم چه باید بگویم.چه بهانه ای برای نیامدن پویا باید می آوردم. وقتی به جلوی خانه رسیدم . . . ادامه دارد... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 . 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh