فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتی از نجات یک زن از موجودات وحشتناک برزخ به واسطه ذکر "یا حسین
قسمتی از برنامه زندگی پس از زندگی ۲ سال پیش
#کانال_زخمیان_عاشق
بخوان دعای فرج را، زِ پشت پردۀ اشک
که یار، چشم عنایت به چشم تر دارد...
#محمدجواد_غفورزاده
#السلام_علیک_یا_مولانا_یا_صاحبالزمان
🖇💌
جمعه صبح است به نرگس برسان اين پيغام
سوخت بی عطر تو اين باغ كمی زود بیا...
#محمد_طباطبایی
#عجل_فی_فرج_مولانا_یا_صاحبالزمان
🖇💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لیست زائرات دسته کیه؟
هی خط میخورم چه سریه..؟
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
جنگجنگروایتهاست...
و اگر واقعیت را بخواهی
هنوز صبحعاشورا به شب نرسیده است.
#شهیدمرتضیآوینی
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
حاج قاسم از زبان دیگران :
اوباما: او دشمن من است ولی من برای او احترام ويژه ای قائل هستم.
جان کری: برای یکبارهم شده مایلم او را ببینم.
مجله نیوزویک: ابتدا با آمریکا جنگید،الان در حال له کردن داعش است.
واشنگتن پست: از مهمترین سیاستگذاران سیاستهای خارجی ایران.
جان مگوایر، افسر سیا: او قویترین مأمور در خاورمیانه است و هیچکس او را نمیشناسد.
نشریه نیویورکر: تاثیرگذارترین فرمانده نظامی جنگ داخلی سوریه.
شبکه بی بی سی: مرد قدرتمندی است که دیده نمیشود ولی احساس میشود.
گاردین: سردار سليمانی بغداد را حفظ کرد.
دیوید پترائوس" فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق: او فردی توانمند، مدبر و دشمنی شایسته ...
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
جنگ كه تموم شد؛ خيلى چيزا هم باهاش تموم شد...
اما يه چيزايى هم براى خيلیها موند،
چيزائيه كه نه ميشه گفت، نه ميشه شنفت... بايد بيست و هشت سال؛ كمتر نه، شايد بيشتر فقط پنجره نگاهت سقف بالای سرت باشه تا سختی اين حرف رو بچشی...
زخم بسترى كه نه كهنه ميشه، نه تموم؛ هنوز تازهی تازهی تازه است...
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#شهید_مطهری_ره:
اگر غریبه ای از علت بریدن سر حســـــین(ع) پرسید، بگویید:
ترڪیبی از منافقـــــان باهوش و مردم جاهل عاشورا را رقم زدند و ݘه معجون عجیبی ست این ترڪیب...
#بصیرت
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای داغدار اصلیِ این روضهها، بیا
صاحب عزای ماتم كرب و بلا، بیا
تنها امید خلق جهان! یابن فاطمه
ای منتهای آرزوی اولیا، بیا
بالا گرفتهایم برایت دو دست را
ای مرد مستجابِ قنوت دعا، بیا
فهمیدهایم با همه دنیا غریبهایم
دیگر به جان مادرت، ای آشنا بیا
از هیچ كس به جز تو نداریم انتظار
بر دستهای توست فقط چشم ما بیا
هفته به هفته میگذرد با خیال تو
پس لااقل به حرمت خونِ خدا بیا
بیش از هزار سال تو خون گریه كردهای
ای خون جگر، ز غربت زینب، بیا بیا
عرضِ ارادتِ كمِ ما را قبول كن
امسال هم محرم ما را قبول كن
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#رمان
#محکم ترین_ بهانه
به"طیــن"سر بزن!
حالِتوخوبمیشود،
بهاندازهدرآغوشِخدابودن
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
📚 #محکمترین_بهانه
📝 #نویسنده_زفاطمی(تبسم)
♥️ #پارت_پنجاه_یکم
غرور مردانه اش اجازه نمیداد جلوی من اشک بریزه .
از ماشین پیاده شد و روی نیمکت ایستگاه اتوبوس کنار خیابان نشست .بادستهایش سرش را گرفته بود .
از تکان خوردن شانه هایش معلوم بود که گریه میکند.
میخواستم پیشش بروم که صدای زنگ تماس گوشی ام مانع شد.
مادرم پشت خط بود,گفت:
_ثمین معلوم هست کجایی دختر؟
_سلام مامان اومدم بیرون باید با پویا صحبت میکردم.
_درمورد چی؟
_درمورد زندگی و آینده خودم
_تونستی همه چیز رو بگی؟
-نه مامان فعلا نمیتونم شاید تو این سفر کوفتی بگم .نمیخوام بیشتراز این آزارش بدم
-نکنه میخوای این سفر رو با این اوضاع و احوال بریم؟
_اره مامان حتما باید بریم.لطفا آماده بشید من و پویا هم الان میایم اونجا .شما با خالشون هماهنگ کن.
-خودت میدونی .ما الان آماده میشیم.خب دیگه خداحافظ
-خداحافظ
از ماشین پیاده شدم ,کنارپویا نشستم در حالی که به زورسعی میکردم لبخند برلب داشته باشم گفتم:ببین پویا,منو نگاه کن .بیا همه چیز رو فراموش کن ,بیا به سفر امروزمون فکرکنیم.در مورد این اتفاق ها بعد سفر صحبت میکنیم .باشه؟
پویا باعصبانیت گفت:
_من نمیتونم مثل تو خونسرد باشم و لبخند بزنم ,انگاراتفاقی نیفتاده میفهمی!!نمیییتونم
در حالی که اشک میریختم از روی نیمکت بلند شدم و آهسته گفتم:
_حق باتوئه .من ببخش
سوارماشین شدم و به سرعت از پویا دورشدم.نمیدانستم باید چه کارکنم .بی هدف درخیابان ها چرخیدم.کناگهان به یاد حرفهایم با مادرم افتادموقتی که خوش خیال بودم و فکرمیکردم پویا میتواندبا این سفر آخر موافقت کند,
باخود گفتم حتما تا الان منتظرمن و پویا هستند.
سریع به سمت خانه به راه افتادم در طول مسیر فکرمیکردم به پدر و مادرم چه باید بگویم.چه بهانه ای برای نیامدن پویا باید می آوردم.
وقتی به جلوی خانه رسیدم
.
.
.
ادامه دارد...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh