eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
349 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
آنچه انسان را مطمئن می کند ذکر خداست ... ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🔹 سردار حاج غلامرضا جعفری همزمان با عملیات رمضان و پس از انتصاب شهید مهدی زین‌الدین به فرماندهی تیپ ۱۷ علی‌بن‌ابیطالب(ع) به این یگان فراخوانی و در مسئولیت‌هایی چون؛ واحد عملیات و جانشینی لشکر۱۷ علی بن ابیطالب(ع) نقش آفرینی کرد. در آبان ماه ‌۱۳۶۳ پس از شهادت مهدی زین‌الدین به فرماندهی لشکر۱۷ علی‌ بن‌ ابیطالب(ع) منصوب و تا ماه‌های پایانی دفاع مقدس در این سمت انجام وظیفه کرد. سردار سرتیپ پاسدار حاج غلامرضا جعفری در دوران دفاع مقدس بارها مجروح و تا مرز شهادت پیش رفت اما تقدیر الهی این بود که بماند و در عرصه مجاهدت و ایثار تجربه گرانسنگ خود را در اختیار نسل جوان قرار دهد. ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5895397274426544156.mp3
7.8M
عشق ِزندگیمه...!(:♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم « ضربه قاضیه » انتشار تا ساعاتی دیگر... با نوای: حاج شاعر: احمد الحُجیری تهیه و انتشار: قرارگاه رسانه شهید آوینی هیئت ثارالله علیه‌السلام زنجان
Entegham Migirim - Master 001.mp3
12.15M
🌿°• ضربه قاضیه 🎙حاج مهدی رسولی
رمان زيباي ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
ذهنم به همه جا میرود الا به آنجایی که تقدیر خدا مثل پروانه دور میزد. فکر میکردم پرواز دارد به آن ور آب. بی مروتی است اگر بیخبر رفته باشد. میروم دم آپارتمانش هرچه زنگ میزنم کسی در را باز نمی کند. ماشین هم نیست. تکیه میدهم به دیوار و منتظر میمانم شاید بیاید. یاد چند هفته پیش می افتم که با آرش توی همین کوچه ماندیم و چه قدر حرص خورد. شک دارم که با آریا تماس بگیرم یا نه؟یک هفته ای هست که رفته آن ور. چند بار دیگر زنگ خانه را فشار میدهم...ده بار دیگر تماسم بی پاسخ میماند. برمیگردم دانشگاه و از شهاب و وحید و علیرضا هم سراغ آرش را میگیرم. یک دلشوره بدقلقی افتاده است به جانم که نمیگذارد برگردم سراغ کارم. چند تا پیام جانانه برایش فرستادم که بی جواب ماند. عصر که همراهم زنگ خورد و شماره آرش افتاد دلم میخواست جوابش را ندهم. اما برای اینکه حداقل خودم را خالی کنم وصل کردم:دهنت سرویس آرش! _سلام آقای شهریاری؟ صدای آرش نبود. موبایل را پایین آوردم،عکس و اسم خودش بود. _آقای میثم شهریاری؟ _بله. آرش؟ _نخیر ایشون نمی تونند صحبت کنند. _شما؟ او دارد توضیح میدهد و من تکیه میدهم به دیوار که سر پا بمانم. شهاب که تازه رسیده میخواهد حرفی بزند دستم را مقابلش میگیرم و لب میگزم. سکوت میکند و چشم می اندازد در چشمانم. با اشاره چشم و ابرو سوال میکند. صدایم قوتش را از دست میدهد. با دلهره ای که به جانم افتاده میپرسم:الان کجا بیام؟ کجا باید میرفتم. غروب که جای رفتن نیست و درِ جایی باز نیست جز درِ دلهای سرگردان و شوریده. خیابان ها روشن بود و من همه جا را تاریک میدیدم. تا شب تمام بشود،من تمام خاطرات با آرش بودن را برای شهاب گفتم:یادت است یک شب آمدید خانه ما. مادر و پدر رفته بودند مسافرت،شماها آوار شدید. شهاب یادش بود؛((آرش هم آمده بود. بچه ها ماندند،آرش هم. خیلی سر و صدا میکردید.)) با شهاب حرف میزنیم. نه داریم به قلبمان خط می اندازیم با این یادها. برای خودم زمزمه کردم: _همه که خوابیدید تازه متوجه شدم آرش دائم تکان میخورد. گفتم بنده خدا عادت ندارد روی پتو بخوابد حتما. عذاب وجدان گرفتم. بلند شدم تا ببرمش توی رختخوابم بخوابد. مقابلش که نشستم. چشمانش بسته بود. کمی نگاهش کردم و منصرف شدم‌. میخواستم بلند شوم دستم را گرفت و پتویش را کنار زد. صدای خروپف وحید روی اعصای بود. با پا متکایش را تکان دادم‌. آرام گفتم:نمیخواستم مزاحمت بشم. فکر کردم شاید سختت باشه رو پتو بخوابی ببرمت توی اتاقم استراحت کنی. کلافه دستی به صورتش کشید و گفت:نه من خیلی شبها نمیتونم درست بخوابم!یعنی دلم نمیخواد بخوابم! توی تاریکی نمی توانستم واضح چشمانش را ببینم. باید حرفی میزدم. کلا بحث آرامش گری در من ضعیف است. اما او ادامه داد:از همون پونزده،شونزده سالگی اینطوری شدم. راست میگفت آرش. گاهی آدم دلش میخواهد که نخوابد. انگار وقتی بیدار میشوی دنیا رفته و تو جامانده ای. یعنی دنیا روی دور تندش است و تو کند و بی حال خوابیده ای!گفت:تو برو بخواب. منم یه چند صفحه کتاب بخونم خوابم میبره. چراغ مطالعه را روی نور کم گذاست و مثلا مشغول شد. همانجا کنارش دراز کشیدم. جوان باید پر از امید و انرژی و نشاط باشد. وقتی همه این ها باشد و نتواند مدیریت کند،میشود آریا. وقتی همه اینها باشد و تنهایی و فشارها هم باشد،میشود آرش. میشود همه ما. نه نمی شود همه ما. من که تنها نیستم. حداقل خانواده هستند. خانواده آرش کجای زندگی را به آرش یاد دادند. شاید ظاهرا قربان صدقه های مادرش به گوشم میخورد،شاید پول های پدرش در چشمانم رنگ گرفته باشد،شاید آزادی بی حد و حصرشان را گاهی طلب کرده باشم اما چرا سرگردانی و نابسامانی آریا و غم چشمهای آرش هیچ وقت تمامی نداشت. آرش چه موجود عجیبی بود. صبح که برای نماز بیدار شدم هنوز بیدار بود و سرش روی کتاب. ٭٭٭٭٭--💌 💌 --٭٭٭٭٭ ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
با چشمان سرخش نگاهم کرد. نخواستم خجالت بکشد و به رویش نیاوردم‌. رفتم لند هورها را با مشت و لگد بیدار کردم. میخواستم ثواب نماز با نفرینشان برای من باشد. نفزین وحید از همه ترسناک تر بود:ان شالله یه زن هپلی گیرت بیاد،صبح که برا نماز بیدارش میکنی،اول یه دور از دیدنش سکته کنی. نه جوونای مثل ما که صورت صبحمون خوشحالت کنه. موبایل آرش زنگ خورد. از خانه بیرون رفت. چند دقیقه بعد که رفتم دنبالش صدای آرام و صورت سرخش بیشتر افکار و اعصابم را به هم ریخت. _مامان جان!قربونت برم!شما که همه این ها رو میدونی،میدونی هم،بابا عوض نمیشه. پس تو رو خدا بیخیال شو. از کنار آرش که رد میشدم صدای گریه مادرش را شنیدم. اوه. مادر من اگر یکبار اینطور گریه کند تمام زندگی را به آتش میکشم! _نه فدات شم. من که نمیتونم کاری بکنم. شما برگرد پیش خودم حداقل نبینی. من اگر نتوانم برای گریه های مادرم کاری بکنم،مادرم را هم به آتش میکشم. _باشه!باشه! رد شدم از کنار آرش...تا دنیا را به آتش نکشیده و آرش را نکشته ام. ٭٭٭٭٭--💌 💌 --٭٭٭٭٭ ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
ذرّه‌ای خاک زِ کویِ‌ تو به عالم ندهیم...
فَرّوا اِلَی الحُسين...
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
سلام_مولای_من سلامتان می کنم به امید گرمای پاسختان و شمیم بهشتی نفس هایتان مگر میشود سلام مرا بی پاسخ بگذارید؟ خوش به احوال من که هر صبح با سلامی به آستان شما ، میهمان پاسخ و لبخند و مهر شما هستم... الّلهُــمَّـ؏جــِّل‌لِوَلیِّــڪَ الفــَرَج ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌴💎🌹💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ کوتاه هیچوقت آب ازسر نمیگذره حاج آقا دارستانی 🌴💎🌹💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نفس های توبند است مرا هر نفسی سایه ات از سرما کم نشود حضرت یار _ایها _العزیز 🌴💢🌴 روزے ڪہ بہ جمال تو چشمم بشود باز اے جان دلم،صبح من آن روز بخیر است🥰 صبحم بنام تو؛ السلام علیـــــڪ یا صاحب الزمان الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🌴💎🌹💎🌴        
بسم الله الرحمنالرحيم بنام خدا وند بخشنده مهربان خـدایا کمکم کن تا رد نور تو را در پیشامدها و راه ها در همۀ مسیرها ، در روزها و شب ها و در هر آنچه برایم رقم زده ای باز شناسم و پی گیرم و از آن منحرف نشوم و ظلمت را هرگز به جای نور نگیرم و کمکم کن تا در همۀ سختی ها ، در همۀ رنج ها دستان خود را از دست های گرم و گشاده ات بیرون نکشم دست های پر قدرت تو دستان مرا رها نکند حتی اگر زمین بلرزد و خورشید تاریک شود و آسمان در هم بپیچد