eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
353 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
11هزار ویدیو
139 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله خامنه ای: اخلاص خیلی مهم است ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🔸سال ۸۸ فتنه گران چندضربه چاقو بهش زدن و انگشتش را شکستند چندسال بعدتکفیری ها کارناتمام فتنه گران را تکمیل کردند. شادی روح پرفتوح همه شهدا صلواتی عنایت فرمایید❤️ ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
از وصیت‌نامه‌ی سردار شوشترے دیروز از هرچه بود گذشتیم- امروز از هرچه بودیم گذشتیم. آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز. دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود. جبهه بوی ایمان می‌داد و اینجا ایمانمان بو می‌دهد. آنجا بر درب اتاقمان می‌نوشتیم یاحسین فرماندهی از آن توست؛ الان می‌نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید. الهی نصیرمان باش تا بصیرگردیم، بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم. آزادمان کن تا اسیر نگردیم. ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
مداحی آنلاین - مدینه جدنا لا تقبلینا - حسین طاهری.mp3
3.92M
مدینه جدنا لا تقبلینا فبِالحَسَراتِ والاحزانِ جِئنا 🔊 🎙 (س)🏴
38.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭🕊 دلتنگای کربلا فقط ببینن...
مثل اقیانوس آروم.mp3
5.38M
مثل اقیانوس آروم غربت از اسمت معلوم جان حسین مظلوم مولاتی ام کلثوم.. سلام‌الله‌علیها
روضه خانگی - امام حسین(ع) - 3054.mp3
10.65M
یابن‌الشبیب عمه‌ی ما راه دور رفت میخواست قتلگاه بماند به زور رفت.‌. سلام‌الله‌علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙋‍♂هشدار امام خامنه ای به امت🙋‍♂ بر گردن تک تک ماست اگر این تهدید بزرگ را منتشر نکنید روز قیامت تک تک شهدا یقه من و شما را خواهند گرفت، مطمئن باشید... آب دستت هست بگذار زمین و تا میتونید منتشر کنید. واجب ترین کار و حداقل کاری که از دست تک تک ما برمیاد، بیدار کردن مردم است نشر حداکثری رسانه دست دشمن است که این واقعیت را پخش نمیکند و نمیگذارد بدست تک تک مردم برسد... 🔴 دیدن این فیلم برای فعالان فرهنگی و باغیرت های کشور ضروری و نشر مجدد در فضای مجازی لازم ، واجب و فوری است. انتشار محتوا در راستای جهاد تبیین، هشدار، ۲۲سال قبل (۱۳۸۱) آقا» ۱۴۰۳/۹/۲۷ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
مداحی آنلاین - نماهنگ تکرار تاریخ - حسین طاهری.mp3
5.17M
تاریخ واسه‌ی ما میخونه تاریخ دیده و خوب میدونه اسلام اموی میمیره اسلام علوی میمونه 🔊 🔄 👌🏻 🎙 .
بهانه ای برای باشهیدان بودن ‍ *شهیدی که عباس گونه او را اِرباً اربا کردند* *شهیدمدافع حرم تاریخ تولد: ۸ / ۱۰ / ۱۳۷۰ تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱۰ / ۱۳۹۴ 🌹 *کمربند مشکی در دان ۳ رشته کونگ‌فو، دان ۳ رشته جودو، و دان ۳ رشته هاپکیدو را در کره جنوبی اخذ کرده بود*🎗️همرزم← *عباس تیر خورده بود*🥀گفتیم برگردیم اما او گفت: *نه شما تمام مهمات و سلاحم را ببرید و یک نارنجک به من بدهید*💥 دوستانش به شوخی گفته بودند با نارنجک میخواهی خودت را به شهادت برسانی؟🕊️که عباس گفته بود *زینب(س) دنبالم می‌آید*🌷نارنجک را میگیرد و زمانی که 5 تا از داعشی ها به او نزدیک می‌شوند🍂ضامن نارنجک را میکشد و آنها را به درک واصل میکند *و بعد به حالت سجده روی خاک می‌افتد و به شهادت می‌رسد🕊️ عباس چند تا از فرماندهان و تعدادی از نیروهای داعش را به هلاکت رسانده بود*💥فرمانده اصلی داعش گفته بود: *زنده و مرده این آدم را باید اسیر کنید* که از صبح تا حالا لبخند را به لب ما خشکانده. و هم‌وزن دست و پایش طلا جایزه گذاشته بود *بعد از شهادت، پیکر عباس را برمیدارند و سر، صورت و بدنش را اِرباً اِربا میکنند *شهید * ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
📩شهیدی که هیچ کس را ندارد که برایش صلواتی بفرستد شهید سیف الله شیعه زاده از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید که او خانواده ای ندارد. کم سخن می گفت و با سن کم، سخت ترین کار جبهه یعنی بیسیم چی بودن را قبول کرده بود 📩سرانجام توسط منافقین اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از شهادت رساندن وی،برای به دست آوردن رمز و کد های بیسیم سینه و شکمش رو شکافتند ولی چیزی نصیب آنها نشد ... شهید❤️ 📩شادی روحش صلوات ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
گذر زمان نمی‌تواند یادِ شهیدان را کم فروغ سازد... یادی از شهید جمهور "سیدابراهیم رئیسی" در سنگر رزمندگان همدانی در دفاع‌مقدس (نفر دوم هستند از سمت چپ) ❤️ ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🤔 اشکال نمازهای ما چیست؟ علی رضا از نماز خواندن خیلی لذت می برد و برای آن وقت می گذاشت. ظهر یکی از روزها که علی رضا می خواست نمازش را در خانه بخواند، مهمان داشتیم و خانه خیلی شلوغ بود. علی رضا به یکی از اتاق ها رفت و در خلوت مشغول نماز شد. 🌱 طوری نماز می خواند که انگار خدا را می بیند و با او مشغول صحبت است. نماز ظهر و عصرش نیم ساعت طول کشید. بعدها وقتی صحبت نماز پیش می آمد، می گفت: «اشکال ما این است که برای همه وقت می گذاریم به جز خدا. می خواهیم با سریع خواندن نماز زرنگی کنیم؛ اما نمی دانیم آن کسی که به وقت ما برکت می دهد خداست😔😔 شهید علیرضا کریمی🕊🌹 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
18.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اول رجب به آب بخون 👌 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕🥀 ✍ به قلم : 🍃 سه روز از رفتن به محل کارش می گذشت و همچنان سید هادی قصد نداشت روی خوش نشان دهد میخواست به مهدا بفهماند در چه شرایطی است و چه شغلی را انتخاب کرده پس روی کمک هیچ کس حساب نکند . هر وقت فاطمه از مهدا صحبت میکرد با بی توجهی تظاهری سید هادی مواجه میشد ، آن روز برای آخرین بار تصمیم گرفت از همه چیز سر دربیاورد . صبح قرار بود دانشگاه برود و مهدا هم کلاس داشت برای همین گفت : هادی ؟ ـ جانم ـ مهدا هم کلاس داره بگم بهش میرسونیمش ؟ ـ راهمون دور میشه ـ هادی ؟ تو که این حرفا نمیزدی ! ـ اداره کار دارم نمیخوام دیر برسم !! ــ چرا این چند وقته این جوری شدی ؟ تو که مهدا رو از خواهر نداشتت بیشتر دوست داشتی یادت رفته اولین بار راجب مشکل من و بچه دار نشدنم فقط به مهدا گفتی ؟ چیشده که این خواهر از چشمت افتاده نکنه کاری کرده و ما خبر نداریم ! ـ نه این طوری نیست ، حرف درنیار فاطمه ... ـ واقعیته تا اسم مهدا رو میارم همچین میرغضب میشی انگار قتل کرده !! ـ فاطمه جان ، مهدا همون خواهریه که تنها محرم اسرار زندگی ماست نگاه منم بهش تغییر نکرده و .. ـ چرا تغییر کرده مثلا الان که میگم برسونیمش چرا نه میاری ؟ ـ خب اون همیشه با مرصاد و امیرحسین و خواهرش میرن دانشگاه الان ما بخوایم برسونیمش اونا رو کی برسونه؟! ـ خیلی بهانه بچگانه ای بود بگو از مهدایی که بزرگترین لطفو بهمون کرده و هر هفته برا ما وقت میذاره میاد دکتر و نمیذاره کسی بگه فاطمه چرا بچه نمیارین ؟ بچه نمی خواین ؟ دیر میشه ها ؟ بدت اومده !! با اشک کفششو برداشت و در همین حین گفت : آره رفتارت عوض شده هادی ، نکنه خسته شدی ؟ آره ‌؟ خسته شدی از زنی که نمی تونه یه بچه رو بیشتر از سه ماه نگه داره ؟؟ امید ما به زندگی مشترک با بچه ، مهداست و تو الان این جوری میکنی ینی نمی خوای ادامه بدی ؟ و با هق هق روی زمین نشست و گریه کرد ، هادی میدانست این اشک بخاطر رفتارش با مهدا نیست و فاطمه اش دلگیر است نمی دانست از چه ، ولی انگار میخواست مثل یک سال پیش بعد از سقطی که به همه گفته بودند سفر هستند و هیچ کس از آمدن و رفتن آن بچه خبر نداشت جز ؛ مهدا ، حرف جدایی بزند. کنار فاطمه نشست و سرش را بالا آورد و در چشم اشکیش زل زد و گفت : فاطمه کسی دوباره چیزی گفته ؟ از وقتی رفتیم دیدن بچه محمدرضا بهم ریختی ، خاله ام چیزی بهت گفت ؟ آره ؟ نازنین چیزی گفته یا بازم ندا نطق کرده ؟! از اینکه محمدرضا زود تر از ما بچه دار شدن ناراحتی ؟ سکوتش را که دید فهمید حرف های خنجر مانند اهالی آن خانه به قلب همسرش فرو رفته است . فاطمه فقط اشک میریخت . ـ فدای اون اشکات بشم من ، کی گفته من خسته شدم ؟ من و خستگی از خودم ؟ از جون خودم ؟ مگه کسی از نفس کشیدن خسته میشه ؟ هان ؟ مگه قراره همه بچه خودشونو بزرگ کنن ؟ شاید تقدیر ما هم همینه شاید یه بچه ی تنها و بی کس تو این دنیا انتظار ما رو میکشه تا ما پدر و مادرش بشیم هان ؟ با این حرف سید هادی اشک های فاطمه بیشتر شد و میان هق هق گفت : نه هادی ، ما بچه خودمونو بزرگ میکنیم .... مگه ما چند سالمونه .... من تازه ۲۳ سالمه .... ما فرصت داریم سید هادی با قلبی که از غم همسرش آتش گرفته بود دست برد کفش را از دستش گرفت و سرش را در آغوش کشید ، کمرش را نوازش کرد و آرام نجوا کرد : معلومه فرصت داریم ... به کسی هم ربطی نداره چرا بچه نداریم لازم نیست کسی از تو زندگی ما دخالت کنه . ـ ها...دی ؟ ـ جان هادی ؟ بگو فدای اشکت بشه هادی ! ـ هادی من از دنیای بی تو میترسمـ... من بدون تو.... میمیرم ـ دستت دردنکنه حاج خانوم ما رو شهید کردی رفت ؟ من حالا حالا ها بیخ ریشتم ، خدا میدونه کیو ببره من فعلا جز لیست عاقبت بخیریش نیستم ... فاطمه با وحشت گفت : نه .... نه ، منظورم این نبود .... من از اینکه .... از اینکه ترکم کنی میترسم ... ـ من بدون تو بهشتم نمیرم ، فقط مرگ میتونه منو ازت بگیره مطمئن باش ... همان طور که بینی اش را بالا میکشید با حرص گفت : خدانکنه زبونتو گاز بگیر ، پاشو ببینم برو اون ور خفم کردی ، گردنم شکست شاعر شده واسه من ... هادی قهقهه ای زد و گفت : حالا بیا ابراز عشق کن ، میزنن تو دهنت ، بعد صدایش را کلفت کرد و ادامه داد ؛ ضعیفه از کی تا حالا بغل شورت گردنتو میشکنه ؟! جمله اش تمام نشده بود که به سمت در فرار کرد ، میدانست با انتقام کفشی فاطمه مواجه میشود . &ادامه دارد ... 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 و اما شهادت... پاداش رمزآلودِ رنج‌کشیده‌هاست🥀 ‌ ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...