🦋🖇
منش #شهید_بابایی در هنگام تحصیل در آمریڪـا ، به نحوی بود که سبب شد بسیاری از اساتید وی از نوع برخورد او تعجب کنند .
چرا ڪه او در عین جوانی خود را از تمام تعلقات مادی غرب دور نگه داشته بود.
#شهید_بابایی در سال ۱۳۴۹ برای گذراندن دوره خلبانی به آمریڪا رفت. طبق مقررات دانشکده میبایست هر دانشجوی تازه وارد به مدت دو ماه با یکی از دانشجویان آمریکایی هم اتاق میشد.
در #ظاهر هدف از این برنامه را پیشرفت دانشجویان در روند فراگیری زبان انگلیسی عنوان میکردند؛ ولی واقعیت چیز دیگری بود.
چون عباس در همان شرایط نه تنها واجبات دینی خود را انجام میداد بلکه از بیبندوباری موجود در جامعه غرب پرهیز میکرد.
هم اتاقی او از ویژگیها و روحیات عباس مینویسد ; بابایی فردی منزوی در برخوردها و نسبت به آداب و هنجارهای اجتماعی بیتفاوت است و از نوع رفتارش پیداست که او نسبت به فرهنگ غرب دارای موضع منفی است و شدیدا به آداب و سنت ایرانی پایبند میباشد.
همچنین گفته بود که او به گوشهای میرود و با خودش حرف میزند که منظور او، نماز و دعا خواندن عباس بوده است.
روزی در منزل یکی از دوستان راجع به چگونگی گذراندن خلبانیاش از او سوال کردم. او در پاسخ گفت:
''خلبان شدن ما هم از عنایات خداوند بود.''
• راوی : سرهنگ ولی الله ڪلاتی
#به_بهانه_سالروز_شهادت✨ #شهید_عباس_بابایی
@zakhmiyan_eshgh
#رمان
#رمان_منو_بہ_یادت_بیار
نگاهت در نگاهم شد چه بی تاب است قلب تو
ومن مست همین چشمم
قیامت میشوم با تو
شاعر یاس خادم الشهدا رمضانی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#رمان_منو_بہ_یادت_بیار
#قسمت_۱۵
محمدرضا_ولی...ولی...
من_ولی چی؟؟؟!
-من بهت علاقه ای ندارم...
یک لحظه انگار یک پارچ آب یخ را روی سرم ریختند ...
بغضم را قورت دادم آمدم حرفی بزنم اما انگار لال شده بودم!
همه جا سکوت بود به قدری که که صدای حرکت باد را میشنیدم...
بهت زده به چهره ی محمدرضا نگاه میکردم...
به یکباره گویی متوجه حرفش شده بود...
خجالت زده سرش را پایین انداخته بود...
شبیه آدم های سکته ای بدون هیچ پلک زدنی سرجایم خشک شده بودم...
در باز شد! صدای نسبتا بلند پرستار سکوت وحشتناک میان منو محمدرضا شکست...
-خانم شما اینجا چیکار میکنین؟؟؟
جوابی ندادم...
-خانم...
به خودم آمدم برگشتم نگاهی به پرستار انداختم و با نا امیدی گفتم:
-الان میرم بیرون.
و دوباره به چهره ی محمدرضا خیره شدم و بدون هیچ حرفی از اتاق بیرون رفتم...
دیگر نه اشکی میریختم و نه بغضی داشتم فقط حس میکردم یک لحظه برای همیشه سنگ شدم...
و یک لحظه برای همیشه پیر...
❤️
چند ساعتی گذشت...
-دکتر میگفت محمدرضا میتونه مرخص شه چون موندنش اینجا دیگه فایده ای نداره...و گفت سعی کنید براش یه حافظه نو بسازید چون برگشت حافظه ی قدیمیش...امکان پذیر نیست...
این حرف هایی بود که از زبان مادر محمدرضا به گوش هایم میخورد!
نگاهی عاجزانه به چهره ی مادرش انداختم و گفتم:
-یعنی...منم میتونم بخشی از این حافظه ی نو باشم؟
مادر محمدرضا با نگرانی گفت:
-آره عزیز دلم. چرا این حرفو میزنی؟؟؟
لبخند اجباری زدم و گفتم:
-هیچی همینطوری.
-باهاش حرف زدی؟خوب بود؟برخوردش باهات چطور بود؟
و باز هم یک لبخند اجباری روی لب هام نقش بست و گفتم:
-آره...آره باهم حرف زدیم...خوب بود حالش...
-باهات که بد حرف نزد؟
-نه نه اصلا خیلی خوب بود.
-خب خداروشکر عزیزم.
ترجیح میدادم هیچکس مطلع نشود که بین منو محمدرضا چه گذشته...
باید قوی باشم.
#ادامہ_دارد...
#رمـانمـذهبــی...
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#رمان_منو_بہ_یادت_بیار
#قسمت_۱۶
پشت در ایستاده بودم...بعد از مدتی کوتاه محمدرضا از اتاق بیرون آمد... و به اولین چیزی که برخورد من بودم.
نگاهم کرد نگاهش کردم.
گویی پاهایش خشک شده باشد تکان نمیخورد...
نفس عمیقی کشیدم و با مکث گفتم:
-چرا.......نمیری؟
سرش را پایین انداخت و رفت...
یک لحظه آمدم صدایش کنم ولی حرفم را در خودم کشتم...
چطور یک انسان میتواند به یکباره انقدر بی رحم شود...
گریه ام گرفت ولی نگذاشتم این حاله ی اشک از چشم هایم بیرون آید...
با فاصله به دنبال قدم های محمدرضا قدم برداشتم و زیر لب زمزمه کردم...
-یه روزی بود که دلت برای من تنگ میشد...بهم میگفتی بالاخره عروسی میکنیم و همیشه کنار همیم...اما هیچوقت بهم نگفتی یه روزی قراره با این فاصله از هم راه بریم...هیچوقت حرف از تصادف نزدی...هیچوقت نگفتی یه روزی قراره دوستم نداشته باشی... اما یادمه بهم قول دادی...بهم قول دادی که هیچوقت فراموشم نکنی...
از بیمارستان بیرون رفتیم.
نگاهی به محمدرضا انداختم و گفتم:
-این چهره رو شاید بازم ببینی...
کمی مکث کردم و دوباره گفتم:
-تحملش کن...
بعد هم از خانواده محمدرضا خداحافظی کردم و با پدرو مادرم راهی خانه شدیم.
پدر_فاطمه زهرا؟؟
-بله؟
-خیلی ناراحتی؟
-برای چی؟
-برای چی؟؟!!!!!برای محمدرضا برای خراب شدن زندگیت...
با بغض گفتم:
-بابا من زندگیم خراب نشده...محمدرضا منو دوست داره تاهمیشه که اینطور نمیمونه...میمونه؟
پدر دستم را گرفت و گفت:
-نه عزیزم...
ولی کسی نمیدانست درون من چه میگذرد و هیچکس نمیدانست محمدرضا چه حرف هایی بمن زده است...زندگی من خراب شده💔
#ادامہ_دارد...
#رمـانمـذهبــی...
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
امشب میخوانمت
هم آوا با تمامی شب بیداران عشق
شاید نجوایم را بشنوے
سربرڪَردانی
و نڪَاهی افڪنی
بہ خرابہهاے باقیمانده
از چشمانت .....
#هما_ڪشتگر ✍
#شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
(سیدابراهیم)
#شهید_مرتضی_عطایی ❤️
(ابوعلی)
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh 🆔
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
هر شب به نیابت از یک شهید بزرگوار
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#دعای_فرج
🍃
@zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
﷽
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ
قطعاً مؤمنان رستگار شدند.
- مؤمنون ۱-
مؤمن یعنی امنیتبخش.
اهل ایمان، مؤمنند،
اگر محل امنیت دیگران باشند...
صبحتون حسینی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
دست هایت را به من بده
میخواهم
از تمام غم ها
برگردم...
#معصومه_صابر ✍
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری ❤️
#مدافع_حرم_سامرا
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh