eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
جمال_جعفر_آل‌ابراهیم ❤️ (ابوالمهدی مهندس) تاریخ تولد: ۱۹۵۴ تاریخ شهادت: ۳ ژانویه ۲۰۲۰ محل تولد: بصره / عراق محل شهادت: بغداد فرمانده حشد شعبی(نیروی مردمی) در کنار نیروی قدس سپاه پاسداران با داعش می‌جنگید پدرش عراقی و مادرش ایرانی بود. دخترش زینب می‌گفت: تا چند سال گذشته کسی پدرم را نمی‌شناخت، اما وقتی برخی در خیابان پدرم را می‌دیدند، او را با حاج قاسم اشتباه می‌گرفتند سفیدی موهای آنها در راه جهاد هر دو مثل هم و رابطه برادریشان را نیز محکم کرده بود، هر دو مانند حضرت ابراهیم چون بت‌شکن بودند، سوختند و وارد آتش شدند. خیابان فرودگاه بغداد بسیار تمیز و پاکیزه بود اما بعد از این اتفاق تمام دیوارها پر از ترکش شده است، ایالات متحده آمریکا ابوالمهدی مهندس را در لیست تروریستی خود به عنوان یکی از چند تروریست خطرناک جهان گنجانده بودند،او در حمله راکتی بالگردهای آمریکایی در فرودگاه بغداد به همراه حاج قاسم و همرزمانش به ملکوت اعلی پرواز کرد. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
در رکاب حسین_۶.mp3
7.2M
💫 ۶ شب ششم؛ حضرت قاسِم‌بن الحَسَن ع و من... ▪️با خوانش: مژده لواسانی ▪️به قلم: حاتمه سیدزاده ▪️تنظیم: پارسا کمالی نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
یڪ نفرگفت ڪه این ضربه یڪ نفر گفت ڪه عباس دلاور باشد دیگری گفت به واللهِ آمده است ناگهان بند نقاب از قدِ رعنا ڪه گرفت نعره زد با رجزی گفت: ❤️ ❤️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
می آمد و عمامه ی بابا به سرش بود آماده ی جنگیدنِ با صد نفرش بود می آمد و رخساره برافروخته از عشق یک خیمه دل غم زده در دور و برش بود پروانه ای از شوق پریده است به میدان آن چیز که می سوخت در او بال و پرش بود می خواست بگوید به ابی انت و امی لب بست در آنجا که عمویش پدرش بود این شیر، علی اکبر او نه ولی انگار باید بنویسیم که قاسم پسرش بود سنجیدن شیرینی قاسم به عسل نیست اصلا عسل از ساخته های شکرش بود گیرم زره اندازه ی او نیست ، نباشد حرزی که عمو داده به شال کمرش بود بغض جمل از حد تصور زده بیرون یک دشت پر از تیغ به دنبال سرش بود در روضه ی بابای غریبش جگری سوخت چیزی که از او ریخت به میدان جگرش بود در زیر سم اسب چه می مانَد از این جسم چیزی که به جا ماند ز قاسم اثرش بود در خیمه نشستند پریشان که بیاید چیزی که از او زودتر آمد خبرش بود 🔸شاعر: نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
نگاهت در نگاهم شد چه بی تاب است قلب تو ومن مست همین چشمم قیامت می‌شوم با تو شاعر یاس خادم الشهدا رمضانی نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۵۴ در را محکم پشت سرم بستم. پشت در ایستادم. نفسم را حبس کردم که صدای گریه هایم را نشنود... ناگهان در کوبیده شد انگار محمدرضا خودش را روی زمین انداخت... صدای گریه هایش به گوشم خورد... سمت در برگشتم. خواستم در بزنم که دستم را همانجا مشت کردم. پشت در نشستم. سرم را روی در تکیه دادم و گریه میکردم. فاصله ای به اندازه ی یک در چوبی... محمدرضا با خودش حرف میزد: -خدایا...آخه این چه بلایی بود سرم اومد... صدای گریه هایم بلند تر شد...به سرعت از جایم بلند شدم.و از ساختمان بیرون رفتم. اطرافم کسی نبود...نسبتا بلند گریه میکردم...بعد از مدتی که آروم شدم سرعتم را بالا بردم و سمت خیابان رفتم. سوار تاکسی شدم و سمت خانه رفتم. دستم را روی زنگ خانه نگه داشتم.مادر از پشت آیفون گفت: -بله؟؟؟ -منم مامان جان. در را باز کردو داخل شدم. -سلام دخترم. لبخندی زدم و گفتم: -سلام مامان جان؟ -خوبی؟؟؟ -خستم. نگاهی به صورتم انداخت و گفت: -ببینمت!!!!گریه کردی؟؟؟ خندیدم و گفتم: -گریه؟؟؟نه بابا...گریه چیه... با جدیت گفت: -فاطمه!!! -بله؟؟؟ -گریه کردی؟؟؟ سرم را پایین انداختم و گفتم: -آره... -چرا... -رفته بودم خونم... -اونجا چیکار میکردی؟؟؟؟ چادرم را از سرم در آوردم روی کاناپه نشستم و گفتم: -پری روزم رفته بودم اونجا. اخم هایش را در هم فرو برد و گفت؛ -براچی؟؟؟ تمام قضیه را برایش تعریف کردم. ناراحت کنارم نشست... -فاطمه زهرا...برگرد سمت زندگیت... -دلم شکسته مامان... -دل اونم شکسته...برگرد... ... ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۵۳ -اونجا یادم اومد که تو کی...دلم میخواست همون لحظه زمین دهن وا کنه...دلم میخواست همون جا بمیرم... وقتی رفتی...به رفتنت خیره شدم...دلم میخواست صدات کنم بهت بگم برگرد...برگرد من تازه فهمیدم تو کی...ولی نمیتونستم... -محمدرضا ... -من میشناسمت...تو خانومم بودی... -برای چی بهم نگفتی... -نمیتونستم. صدایم را بلند تر کردم و با گریه میگفتم: -چرا نمیتونستی؟؟؟چرا تظاهر به فراموشی میکردی...چرا بهم دروغ گفتی...چرا اذیتم میکردی... فریاد زد: -نمیتونستم...نمیتونستم. -برای چی نمیتونستی؟؟؟؟ -دلم میخواست قبلش رفتارمو جبران کنم... -چی میگی محمدرضا؟؟؟حالت خوشه؟؟؟جبران چی؟؟؟؟ -من باهات بد رفتاری کردم و دلم نمیخواست اینطوری باشه...دلم میخواست اول رفتارمو درست کنم و بعد بهت بگم که من... حرفش را قطع کردم: -این حرفا چیه میزنی تو اگر همونجا بهم میگفتی که حافظتو به دست آوردی... -فاطمه زهرا... -محمدرضا یعنی من نمیفهمم؟؟؟؟؟ -من اینو نگفتم. -یعنی من درک ندارم که بدونم هر رفتاری که از تو سر زده بخاطر حافظه ی تو بوده؟؟؟؟؟ سرش را پایین انداخت و گفت: -عذر میخوام. -عذر چی؟؟؟؟؟؟؟ بهت گفته بودم هیچوقت بهم دروغ نگو... -حالا چیزی نشده که... لبخندی میان اشک هایش زدو گفت: -ببین الان من اینجام تو اینجایی...خونمون... سرم را پایین انداختم و سمت در رفتم. محمدرضا_کجا میری؟؟؟؟ -خونه. از جایش بلند شد آرام آرام سمت من آمدو گفت: -چرا خونه...اینجا...خب اینجا خونته... -محمدرضا من از شب اتوبان به اینور میدونستم که تو داری نقش بازی میکنی. فقط چیزی بهت نگفتم که خودت همچیو بهم بگی... سرش را پایین انداخت...ادامه دادم: -به کمی فکر کردن نیاز دارم... -فاطمه زهرا... -بله؟؟؟ -پیشم بمون. -خداحافظ... ... ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ  هر شب به نیابت از یک شهید بزرگوار شهید سید مجتبی علمدار شبتون شهدایی نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ سر صبح بردن نام حسین بن علی میچسبد: السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ♥️ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‎‌‌
گر با غم عشق سازگار آید دل بر مرکب آرزو سوار آید دل گر دل نَبُوَد کجا وطن سازد عشق ور عشق نباشد به چه کار آید دل 🌷 🌷 📎سـلام ، صبـحتون شهـدایـی🌺 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
💔 با عقده و بغض و غضب و کینه و درد؛ از هـر طـرفی میانِ میـدانِ نبرد... هر کس که جَمَل را به حسن باخته بود؛ دقّ و دِلی‌اش را سرِ قاسم آورد... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
° اینکه شمعدانی را جانم"صدا میزنم ، دست خودم نیست همیشه فکر می کنم که گلها را تو بدنیا آوردی به گلدان مریم و نرگس و یاس یا همین بنفشه و شب بو نگاه کن! زیبایی شان به تو رفته تنهایی شان به من ! ❤️ 🌹 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
بی گل روی تو ذرات جهان درخوابند رخ برافروز وجهان رابه سر کار بیار ❤️ به خواهران و برادرانم توصیه می کنم که پیرو ولایت باشند حتی اگر به قیمت جان آن ها باشد. 🌹 (شهادت ۹۴/۶/۴) منطقه لازقیه نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
او با اشاره به اینکه حضور مستشاری این شهید در سوریه برای ما همرزمانش جای تعجب داشت، می‌گوید: ابراهیم هم فرزند شهید است و هم برادرزاده شهید است. در دوران آموزشی برای کسانی که به سوریه می‌روند، قوانین سخت گیرانه‌ای وجود دارد و طبق همین قوانین فرزند شهید اجازه ندارد به منطقه برود. با این وجود ابراهیم علاوه بر اینکه فرزند شهید و برادرزاده شهید بود، جانباز تفحص هم بود. من یکی از دوستانی بودم که همیشه مصر به نرفتن ابراهیم بودم و می‌گفتم او در عملیات تفحص شهدا جانباز شده است. عطایی به خاطره‌ای از دوران آموزشی و همراهی با شهید خلیلی اشاره کرده و می‌گوید: یک بار یادم هست در همان دوران آموزشی، سلاحش را به من سپرده بود و دست من بود. بعد از مدتی دنبال ایشان می‌گشتم تا سلاحش را به او برگردانم. بچه‌ها گفتند حاج ابراهیم سمت دفتر فرماندهی است. در بین راه از بعضی بچه‌ها سراغ او را می‌گرفتم و می‌گفتم: «حاج ابراهیم را ندیدی؟» بعضی او را نمی‌شناختند. برای اینکه نشانی از او داده باشم، می‌گفتم: «همان حاج ابراهیم جانباز یک پا قطع...!» دیدم حاج ابراهیم کمی دورتر ایستاده و درحالی که به من نگاه می‌کند، رنگش پریده است. چرا که اگر فرماندهی متوجه می‌شدند که او جانباز است، بحث اعزامش کلا به مشکل برمی‌خورد.  وقتی آمد تا سلاحش را تحویل بگیرد به خاطر اینکه او را اینگونه خطاب قرار داده بودم از دست من خیلی شاکی شد. ❤️ ✍ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
وَاللهِ لا أُفارِقُ عَمِّي ... چیزی نمانده از بدن او حیا کنید دست مرا به‌جای سَر او جدا کنید نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
4_6019458049016595826.mp3
3.36M
🎶 واحد من آمدم عمو نگرانی برای چه... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌱تا یار کرا خواهو ومیلش به که باشد قرائت زیارت عاشورا آخرین لیست ما خواهد بود. جهت ثبت نام به آیدی ذیل پیام دهید @dameshg110
☁🔆 کاش‌میشدکمی‌ازنیزه‌بیایی‌بغلم... بخدابوسه‌ازاین‌فاصله‌سخت‌است ✨...🖐🏽 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
عشق فقط اونجا که همسر شهید محمدجعفر حسینی می‌گفت: " تو روضه هایی که باهم می‌رفتیم اشکاشُ با گوشه چادر و روسری من پاک می‌کرد ...
🍃 خنده های تو همان سیب بهشتی ست که باید چید و بویید و بوسید... طعم تلخ گناه با خنده های تو شیرین است... ❤️ 🇱🇧 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh