#طب_اسلامی
📌مستندات واضح برصحت سخنان منتشر شده رهبر انقلاب
🔹تاقبل از جلسه رهبرانقلاب باستادملی کرونا، مسئولین وزارت بهداشت و بعضی از اعضای ستاد ملی مبارزه با کرونا بارها علیه طب سنتی صحبت کرده بودند و طب سنتی را شیادی معرفی میکردند و آن را مسخره میکردند وحتی در صدا و سیما علیه طب سنتی برنامه ها پخش شد!ولی بعد از جلسه حضرت آقا با اعضای ستاد ملی کرونا در تاریخ «۸ آبان» که در آن جلسه ایشان بر طب سنتی تاکید فرمودند، به ناگهان ستاد ملی مبارزه با کرونا و وزارت بهداشت، طرفدار طب سنتی و ایرانی شدند! و حتی نمکی وزیر بهداشت با متخصصان طب سنتی جلسه گذاشت و دکتر زال فرمانده ستاد کرونای تهران، نخستین مرکز خدمات طب سنتی را افتتاح کرد و سازمان غذا و دارو اعلام کرد چهار دارو گیاهی که از جمله آن داروی امام کاظم علیهالسلام بود را معرفی کرد.
🔹در صدا و سیما تبلیغ داروی امام کاظم ع(البته بدون اشاره به اسم آن شد) و حتی کنفرانس خبری آقای خیراندیش ازبزرگان طب اسلامی وسنتی ازصداوسیما پخش شد.
🍃نکته جالب ومهم آنجا بودکه صحت سخنان را تایید میکنددکتر زال درمصاحبه خودمیگویدبعداز«تاکید دوباره رهبر انقلاب» بر طب ایرانی و همچنین سنتی ما این مرکز را ایجاد کردیم که نشان از صحت خبر منتشر شده کانال دارد.
📌به تاریخ خبرهاکه در تصاویر خبر آمده است،دقت کنید.
🔹 حال سوال جدی این است که حتما بایدرهبر انقلاب تاکید میکردند که ستاد ملی و وزارت بهداشت بر طب سنتی برای مقابله کرونا وارد عمل شوندوسوال مهم بعدی این است که چرا این سخنان مهم رهبر انقلاب دراین جلسه سانسور شدومنتشر نگردید؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو این کلیپ استاد حسن عباسی طبق مستنداتی که دارن اذعان می کنند که سازمان های جهانی به دستورات ارتش آمریکا عمل می کنند.
خالی از لطف نیست که بگوییم سازمان جهانی بهداشت هم...😏
#پیشنهاد_دانلود👆👆👆
از دست ندید
کوتاه هم هس
خیلی وقتی نمی گیره و ضرر نمی کنید.
پ.ن:مستنداتی وجود داره که سازمان های جهانی و بین المللی زیر نظر مستقیم ارتش آمریکا هستند.
کلیپ رو می فرستم.
تمام وصیتنامهاش یک طرف ؛
آخرش سه کلمه بود ؛ که آتش
بر تمامِ هستی انسان میزد ...
هرچه وظیفهاش میدانست گفت
هشدار ها را داد ...
انذار ها را کرد ...
اما آخرش چیزی نوشت
که جز اهلش نخواهند گرفت ...
#ما_که_رفتیم
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهدا
🔸میگفت: من توی کشور خودم خم نمیشم، دشمن باید خم بشه...
🔹به مناسبت سالروز آزادسازی سوسنگرد بشنوید روایت جالب امیر دریادار سیاری از سرلشکر فلاحی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
مرا و یادِ تو،
بگذار و کنجِ تنهایی ..
#سعدی
تصاویری از اسطوره
همیشه زنده
#حزبالله 🇱🇧
#شهید_عماد_فایز_مغنیه
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌹بسمه تعالی
ترامپ دو تا سیلی خورد اولی موشک های سپاه در عین الاسد و دومی شکست سیاسی و انزوا و خالی کردن پشتش توسط متحدان و رسانه ها و مردم آمریکا و البته انتقام اصلی در راه است .
3 سال تروریسم اقتصادی امریکا شکست خورد و مردم قهرمان ایران مردانه ایستادگی کردند
در این برهه حساس ( هر گونه تجمع و اعتراض و آشوب ) خیانتی بزرگ و نابخشودنی می باشد .
لذا اخطار می دهیم به کسانی که احیانا در فکر حرکتی و خیانت به کشور می باشند
نشر دهید تا بدونند نا آگاهان
۹۹/٠٨/۲۶
برای خواندن نماز شب کاری به من نداشت، اصرار نمیکرد با هم بخوانیم، خیلی مقید نبود که بخواهم بگویم هرشب بلند میشد برای تهجد، نه، هر وقت امکان و فضا مهیا بود، از دست نمیداد،
گاهی فقط به همان شفع و وتر اکتفا میکرد، گاهی فقط به یک سجده، کم پیش می آمد مفصل و با اعمال بخواند، میگفت: آقای بهجت می فرمودند: اگه بیدار شدی و دیدی هنوز اذان نگفتن و فقط یه سجدهٔ شکر به جا بیاری که سحر رو بیدار شدی، همونم خوبه.
🌷شهید محمدحسین محمدخانی🌷
راوی: همسر شهید
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
روزی که برای خواستگاری آمدند، بعد از صحبت های ایشان من شروع به صحبت کردم و گفتم: معیار من برای ازدواج ایمان، تقوا و اخلاق است، مادیات برای من زیاد مهم نیست اما معنویت خیلی اهمیت دارد،
گفتم: من حتی حاضرم با شما در یک کلبه خرابه زندگی کنم اما در زندگیمان عشق به خدا و محبت اهل بیت فراموش نشود، ایشان بعد از عقد همیشه میگفت: من از حرف شما در جلسه اول خیلی خوشم آمد.
🌷شهید محمد منتظرقائم🌷
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺
زندگینامه شهید حمدالله احمدوند
شهید احمدوند تیر ماه سال ۱۳۵۱ در خانوادهای مستضعف دیده به جهان گشود. چون تنها پسر خانواده بود برای شکرگزاری از این ودیعه الهی نام او را حمدالله نامیدند
شهید احمدوند در همان دوران کودکی برای کمک به معیشت خانواده به کمک پدر شتافت مشغول کار شد و پس از چندی برای ادامه دعای وظیفه و انجام وظیفه خدمت مقدس سربازی. پدر و مادر پیرش را تنها گذاشت و به خدمت اعزام شد
حمدالله فرزندی پاک و منزه و نیکوکار. مخلص و با وفا بود و به دوستانش همچون برادر خدمت میکرد از هیچ کار خیری روبر نمی گرداند و برای خانواده اش عزیز بود دوستانش همگی او را دوست داشتند
سرانجام در آذرماه سال ۱۳۷۲ حین ماموریت به درجه رفیع شهادت نائل آمد
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ ميلادك مع الحسـين اجمل...
تولدت با حُـــــسین زیباترین استـــــ..♥️•'
-شهید ابو مهدی المهندس
...♡ نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍂•'از رُم راهی رو رفت ؛
که خیلیها از قُم نتوستن برن ؛
شهید #ادواردوآنیلی رو میگم ...
آقازاده ای که رستگار شد ...
...ღ نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshg
🍁زخمیان عشق🍁
🍂•'از رُم راهی رو رفت ؛ که خیلیها از قُم نتوستن برن ؛ شهید #ادواردوآنیلی رو میگم ... آقازاده ای که
•
من دنیا را طوری میبینم.
دنیای من دنیای خالص است.
خالص را اینطور معرفی میکنم
که دنیای من یک بعد دارد، مثل آب
نیست که از ترکیب اکسیژن و هیدروژن باشد.
مثل الماساست که تنها یک تک مادهای خالص است؛
با هیچ چیز حل نشده.
من شیعه هستم.شیعه تک است.
چیزی دارد که سایـر ادیان ندارد و
آن وابستگی به ولایت اهل بیت است.
#شهید_مهدی_آنیلی❣°
🦋🌈🍄☔️
🌈🦋
🍄
☔️
🌟مژده🌟
🦋 🌈 عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید.
💖 #رمان_روژان 🦋
باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈
🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣
روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت #امام_زمانش دلبسته استاد راهش می شود.🌟
💖عشقی پاک که شاید او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_چهل_سوم
_سلام
_سلام خانم ادیب خوب هستید؟
_ممنونم شما خوبید؟
_خداروشکر .مزاحمتون که نشدم
_نه اصلا.امری داشتید
_میخواستم ازتون یه خواهشی کنم
_جانم
از خجالت لبم را گزیدم.
مدتی هردو سکوت کردیم تا اینکه کیان گفت:
_من فردا عازمم .میخواستم اگه میشه شما هم بیاید
نفسم گرفت.باورم نمیشد فردا میرفت و آمدنش با خدابود.
باز هم اشکم چکید, دستم را روی دهانم گذاشتم تا صدای هق هقم به گوشش نرسد ولی رسید و مستأصل صدایم کرد
_روژان خانم
_.....
_میشه گریه نکنید و به حرفم گوش بدید؟
_بله
_یادتونه بهتون قول دادم که برگردم .من این قول رو به زهرا ندادم ولی به شما نتونستم.لطفا اشک نریزید فردا تشریف بیارید هم برای خداحافظی و هم کنار زهرا باشید.
_هیچ چیزی نمیتونه شما رو منصرف کنه از رفتن؟
_یه خواسته هایی فراتر از عشق و علاقه زمینیه.اون خواسته باعث شده چشم روی دلم و صاحبش ببندم و برم.
صاحب دلش!!!کی میتونست صاحب دلی باشه که من بهش دل داده بودم!!!
با غمی که در وجودم ریشه دوانده بود به او گفتم:
_امیدوارم خدا شما رو واسه صاحب دلتون و خانواده اتون حفظ کنه!
دیگر توان حرف زدن با مردی که دلم را برده بود نداشتم بدون اینکه منتظر پاسخش باشم تماس را قطع کردم.
همان جا روی زمین نشستم و به عزای دلم نشستم
کمی که گذشت صدای رسیدن پیامک به گوشم رسید.
پیامک را باز کردم.کیان آدرس و ساعت قرارفردا را برایم نوشته بود.
به خانم جون زنگ زدم تا با او برای بدرقه کیان برویم.
_سلام خانجون
_سلام گلکم .خوبی ؟
_ممنونم .خانجون یادتونه گفتید دلتون میخواد استادم رو ببینید؟
_منظورت از استادت همون اقا کیان هستش دیگه؟
_بله خانجون منظورم ایشونه.راستش فردا میخوان برن به اون سفری که بهتون گفته بودم.اگه میتونید, بیاید باهم بریم واسه بدرقه کردنشون؟
_باشه دخترم ,میام .چه ساعتی ؟
_صبح ساعت 10 .خودم میام دنبالتون
_باشه عزیزم صبح منتظرتم
_خانجون با من امری ندارید؟من باید برم
_روژان جان بسپارش به خدا .خدا خودش هوای دل بنده هاش رو داره .
بغض کرده گفتم:
_چشم خانجون .خدانگهدار
تماس را قطع کردم .همان جا رو به آسمان سرم را بلند کردم و گفتم:
_خدایا به خودت میسپارمش مواظبش باش .
نفس عمیقی کشیدم و به سالن برگشتم
&ادامه دارد...
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_چهل_چهارم
دیگرحوصله مهمانی را نداشتم به سمت پدرم رفتم و گفتم:
_باباجون من یه خورده سردرد دارم با اجازه اتون میرم خونه
_چی شده عزیزم ؟میخوای بریم دکتر
_نه بابا جون ,خوبم .میرم خونه میخوابم خوب میشه
مادرم در حالی که مشخص بود تمام سعی اش را میکند تا کسی متوجه عصبانیتش نشود گفت:
_روژان جان میخوای از هیلدا واست قرص بگیرم بخوری تا سردردت آروم بشه ؟
_نه مامان جون .من فقط نیاز به خواب دارم .ممنون میشم از طرف من از خاله معذرت خواهی کنید.با اجازه من میرم. خوش بگذره .شب خوش
قبل از اینکه به آنها اجازه حرف زدن بدهم با عجله به سمت روهام رفتم .هنوز هم در آن ,جمع جوانها نشسته بود و برای دخترها سخنرانی میکرد .دستی روی شانه اش گذاشتم و گفتم:
_دخترا ببخشید من داداشم رو قرض بگیرم .سریع میاد خدمتتون
روهام خندید و گفت :
_با اجازه اتون .
کمی که از جمع دور شدیم به او گفتم:
_میشه لطفا سوییچ ماشین رو بدی ؟میخوام برم خونه
_هنوز که اول مهمونیه عزیزم
_میدونم .ولی سردرد دارم میخوام برم .
_میخوای منم باهات بیام
با دست به دخترها اشاره کردم و گفتم:
_نه عزیزمن .بعدا نمیتونم جواب این عاشقان دلخسته ات رو بدم.
صدای خنده اش بلند شد .گونه ام را کشید و گفت:
_الحق که آبجی کوچیکه منی .
_افتخار بزرگیه
_مطمئنی میخوای تنها بری
_اگه اجازه بدی اره
_باشه عزیزم .اینم سوییچ .مواظب خودت باش اگه سردردت آروم نشد زنگ بزن بیام بریم دکتر
سوییچ را گرفتم .گونه اش را بوسیدم و گفتم:
_چشم داداشی جون .خوش بگذره
بدون توجه به نگاه دیگران از سالن خارج شدم و به سمت خانه به راه افتادم
بعد از نماز صبح دیگر خواب به چشمانم نیامد .
بی قراربودم و نگران.
نگران برنگشتن مردی که مریدش شده بودم.
تا طلوع آفتاب همانند مرغ سرکنده بال بال میزدم و دستم به جایی بند نبود.
به آشپزخانه رفتم و به بهانه اماده کردن صبحانه ذهنم را از کیان و سفرش دور کردم .
در حال چیدن میز صبحانه بودم که پدرم سر رسید و گفت:
_سلام بر گل بابا.
_سلام بر سحرخیزترین پدر دنیا
_آفتاب از کدوم طرف در اومده شما صبحانه آماده میکنی؟
_اِ بابااا .من که قبلا هم براتون صبحانه آماده میکردم
_بزار فکر کنم.آهان یادم اومد دقیقا سه ماه و چهار روز قبل بود
خندیدم و گفتم :
_بله حق با شماست .ببخشید دیگه دخترتون تنبله .
_ولی این صبحانه خوردن داره.اگه گفتی چرا؟
_چرا
_چون دختر تنبل بابا آماده کردن.بیا تا پسر مامانت سر نرسیده ترتیب این صبحونه رو بدیم.
خندیدم و روبه روی بابا نشستم.
&ادامه دارد...
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh