مرا ببر بہ همان روزها کہ میدانی
همان ضریح ، همان بوسہهاےِ پنهانی
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#صبحم_بنام_شما
#کانال_زخمیان_عشق
🔸اى معلّم، اى مربّى، اى عالم دینى، اى روحانى، اى مدیر مدرسه، اى مدیر مؤسّسه، اى مدیر جامعه! مبادا براى پوشاندن نقائص خویشتن به اِعمال خشونت و دیکتاتورى متوسّل شوى و از آزادى طبیعى دیگران جلوگیرى نمایى!
🔸آقای عزیز و خانم محترم و معلّم عزیز! بچه آزاد تربیت کردن دردسر و زحمت دارد و کاری دشوار است. اینکه آدم بچه را طوری بار بیاورد که با یک تشر، با یک «گمشو!» حساب خودش را بکند، خیلی مشکل نیست؛ ولی اینکه انسان بخواهد بچه را طوری بار بیاورد که «گمشو» در او خیلی اثر نکند اما محاسبةالنفس در او اثر بکند و از بچگی شروع به حسابکشی از خویشتن کند، خیلی دشوار است؛ خیلی صرف وقت میخواهد؛ خیلی مهارت میخواهد. ممکن است کسانی بگویند: کو وقت این حرفها؟ کو حوصلهی این حرفها؟. درست میفرمایید، ولی اگر چنین نکنیم بعد باید بپرسیم: کو آن جوانان رشید آزاد و آزاده که بتوانند پاسدار حق و حقیقت باشند؟
(نقش آزادی در تربیت کودکان، شهید بهشتی)
#کانال_زخمیان_عشق
دفاع از اسلام
هوشمندی نیاز دارد....
در مسائل سیاسی، ولایت فقیه را بر سایر امور ترجیح دهید.....
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
عباس خیلے اهل هیئت و مسجد بود و از هر فرصتے براے حضور در مجالس اهل بیت استفاده مے ڪرد. او مے گفت زنده بودن من ماه محرم و صفر است. بیشتر اوقات صبح ها به یاد امام حسین(ع) روضه مے خواند و بر سینه مے زد به گونه اے ڪه به او مے گفتم عباس جان قلبت پاره مے شود اینقدر بر سینه میزنے. در جواب لبخند مے زد و مے گفت آن ڪس ڪه براے او سینه مے زنم خودش محافظ من خواهد بود.
عباس چندان موافق محیط دانشگاه نبود و گاهے مے گفت اشتباه ڪردم ڪه وارد دانشگاه شدم باید به حوزه علمیه مے رفتم. این اواخر هم ڪتب عربے و حوزه را گرفته بود.
همیشه با وضو و مراقب رفتارش با دیگران به خصوص نامحرمان بود. هیچ گاه از او اخمے ندیدم. بسیار با اخلاق و با تقوا بود. هر چه از او بگویم ڪم گفته ام.
در امور مختلف دینے، فقهے، سیاست و مسائل دیگر بسیار مطلع بود چرا ڪه با مطالعه بسیار خود تلاش مے ڪرد معلومات خود را بالا ببرد.
بعد از شهادتش خانواده اے به خانه ما آمدند و با گریه گفتند مدتهاست این شهید بزرگوار با ڪمک هاے مادے و معنوے خود از آنها حمایت مے ڪند.
مداح حرم
شهید عباس آسمیه
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌷بسم رب الشـهداء والصدیقین🌷
اي دل....بسوووز و بسااااز....
اینجا نَ معراج الشهدا ي اهواز است..
و نَ جَمڪران ...
نَ مشهد ست ون ڪََربلا ...
و نَ اردوي جهادي...
اینجا شهرست ...!
و تو مجبوري اینجا زندگي ڪني ...
مجبوري در خیابان هاي این شهر قدم بزني....
قدم ڪ زدي سرت را بالا نیاور ...
چون با صحنه هاي خوبي مواجه نمیشوي ...
با احتیاط راه برو و مراقب باش ڪسي بهت تنه نزنه ...
چون "اینجـــا شهر ست..."
اےن را بفهم اي دل . . .
انقد دلتنگي نَڪن ...
انقد مرا عذاب نَده ...
انقد اذیت نَڪن..
تو نمیتواني همیشه معراج شـهدا باشي...
نمیتواني همیشه حرم باشي...
نمیشود همیشه گلزار شـهدا و ڪهف باشي..
این را بفهمم...
تو باید در همـین شهر آلوده زندگي ڪني ...
ودرهمـےن "آلودگي" ، " زلال " بمــاني !
باےد با تمـام دلتنگي هایت ڪنار بیایي ...
باےد با دلي ڪ جا گذاشتي و با بي دل شدنت ڪنار بیايي ...
انقد در حرم و معـراج و ... نگو من نمے خـــوام برگردم شهر ...
انقد موقع برگشتن التمـاس نڪن ...
نمیشود همیشه آنجـا بماني..
انقد بقیه رو اذیت نڪن ..
آرام باش اي دل ...
با مزارشـهدا خودت را آرااام ڪن...
ڪ فقط همـین ي ڪ جا را براي خودت داري....
باےد سووووخت وسااااخت...
و فقط.....
دلخوش باش ڪ در هوایي نفس مي ڪشي ڪ سید علــــي در آن نفس مي ڪشد . . .
همـےن و بس....!
و ب امید روزي ڪ مادر مُهر تایید ازین دنیارا براي رفتن با شهادت بزند...
ب امید مُهر قبولے بدست مادر...
مادر مدد نما ڪ بپایت فدا شوم..
🍁🌱🍁🌱🌸🌱🍁🌱🍁
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
✅قطره ای از بصیرت در وصيتنامه «شهید محسن گلستانی» :
۞ فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ ۚ وَمَنْ يُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا
مومنان بايد در راه خدا با آنان كه حيات مادى دنيا را بر آخرت ترجيح دادهاند جهاد كنند و هركس در جهاد به راه خدا كشته شود يا فاتح گردد زود باشد كه او را در بهشت ابدى اجرى عظيم دهيم. قرآن كريم :سوره نساء -آيه ۷۴٫
طبق آيه شريفه و چندين آيه ديگر مشابه همين آيه،خداوند متعال وظيفه مسلمين را در قبال دين اسلامى كه بر گزيدهاند مشخص نموده،كه ما نبايد تا زمانى كه انسان نماهايى حيوان صفت،كه زندگى دنيوى را بر عالم آخرت ترجيح دادهاند وجود دارند، دست از مبارزه عليه مشركان به خدا و اين دنياپرستان بى دين برداريم.
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
این اواخر یک بعد از ظهر حسین آقا به من گفت: شما چرا دعا میکنی من شهید نشوم؟ تو هنوز شهادت را درک نکردهای.
دعا کن من شهید شوم که آن دنیا شفاعت شما را بکنم.من گفتم: مگر میشود یک زن برای شهادت شوهرش دعا کند؟ گفت: هنوز شما بهشت را درک نکرده اید. من گفتم: انشاءالله همیشه باشی، نذر حضرت زینب باش. بروی مدافع حرم حضرت زینب باشی.
میگفتم: من حاضرم یک سال تو را نبینم فقط زنگ بزنی بگویی من سالمم. من هم بگویم من سایه سر دارم. حسین آقا گفت: میدانی اجر شهید گمنام چقدر است؟
گفتم: تو را به خدا نگو! حالا میخواهی شهید بشوی شهید شو اما شهید گمنام نشو دیگر!
راوی: همسر گرامی شهید
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🦋🌈🍄☔️
🌈🦋
🍄
☔️
🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید #رمان_روژان 🦋
باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈
🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣
روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت #امام_زمانش دلبسته استاد راهش می شود.🌟
💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈
🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی #روژان و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در #فصل_دوم دنبال میکنیم😍💕
😍 #فصل_دوم رمان زیبای
#روژان را در کانال زیبای
زخمیان عشق دنبال کنید
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_هفتم
با زهرا مشغول حرف زدن بودیم که در اتاق جلسات باز شد .
اول از همه روهام با صورتی عصبانی بیرون آمد و پشت سرش دختری که آرایش بسیار غلیظی داشت و مانتو بسیار کوتاه و تنگی به تن داشت ،خارج شد .
هنوز متوجه ما نشده بودند .دخترک دست دور بازوی روهام انداخت و با لوندی گفت
_روهامم،عزیزدلم میشه بگی چرا انقدر ..
هنوز حرفش تمام نشده بود که متوجه ما شدند.روهام با دیدن زهرا کنار من رنگش پرید و با عصبانیت بازویش را از دست دخترک بیرون کشید
_بار آخرتون باشه به من دست میزنید و یا منو به اسم کوچیک صدا می کنید .من تو اتاق هم گفتمقرارداد بین شرکت ما و شما کنسله و خسارتش رو هم خودم پرداخت میکنم.میتونی تشریفتون رو ببرید خانم معتمد!
برای آرام کردن روهام ،نزدیک شدم
_روهام جان...
معتمد که جلوی من و زهرا حسابی غرورش خورد شده بود و درصدد جبرانش بود با تحقیر نگاهی به سرتاپای من و زهرا انداخت
_بخاطر این دوتا دختر امل بقچه پیش منو رد میکنی
صدای سیلی که روهام به صورتش زد در سالن پیچید .معتمد مبهوت دستش را روی گونه اش گذاشت.
_بار آخرتون باشه به عزیزان من توهین میکنید.خواهر من و مهمون عزیز کنارش هزاران برابر بیشتر از تو ارزش دارند .یک تار موی گندیده اونها به صدتا مثل تو می ارزه.میری بیرون یا زنگ بزنم بیان بندازنت بیرون
نگاهم به زهرا افتاد که ماتش برده بود و چشمش به روهام بود
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_هشتم
معتمد که با عصبانیت از سالن بیرون رفت .
روهام عصبانی چنگی به موهایش زد ،چند بار عصبانی تو سالن قدم زد و در آخر نزدیک ما ایستاد و زهرا را مخاطب قرارداد
_سلام زهرا خانم .ببخشید اگه بهتون توهینی شد من شرمنده اتونم
صدا و لحن ناراحت روهام ،اذیتم میکرد.
زهرا از بهت خارج شد و سرش را پایین انداخت .
صدایش کمی می لرزید.
بغض صدایش روهام که هیچ مراهم دیوانه میکرد
_نه خواهش میکنم .ببخشید بد موقع مزاحم شدیم.
زهرا رو به من کرد
_روژان جان من یادم اومد باید یه تلفن بزنم.میرم تو پارکینگ کارت تموم شد بیا اونجا.
میخواستم ابرویش را درست کنم ،حالا چشمش را هم کور کرده بودم.
سوییچ را به سمتش گرفتم،نمیخواستم بیشتر از این اذیت شود
_باشه عزیزم برو منم سریع میام
سوییچ را گرفت و خیلی سربه زیر با روهام خداحافظی کرد و رفت.
روی نگاه کردن به روهام را نداشتم هیچ کس به اندازه من نمیداست که روهام عاشق زهراست .
دوباره خراب کرده بودم.
با شنیدن صدای داد وشکستن وسایل به سمت روهام چرخیدم.
همه وسایل روی میز منشی را روی زمین انداخته بود حتی کامپیوتر را .
دستش را با گوشه گلدان بریده بود..
زخمش عمیق بود و خون روی سرامیک ها می ریخت
_الهی بمیرم برات داداشی چیکار کردی یا خودت قربونت برم.پاشو بریم درمونگاه،دستت باید بخیه بخوره
_بخیه بخوره تو سرم وقتی صدای عشقم از بغض میلرزه.روژان اگر با خودش فکر کنه من با معتمد دوست بودم چه خاکی به سرم بریزم ،
خدا میدونه از وقتی دلبستش شدم دست از پا خطا نکردم
&ادامه دارد...
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh