eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
353 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
10.9هزار ویدیو
139 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
سرود زیبای عربی برای رئیسی👆👆👆
🍁زخمیان عشق🍁
آنچه در حال رخ دادن است شبیه به یک صحنه آرایی با گفتمان‌دفاع ازجمهوریت است که این انتخابات نیست‌وانت
روند تخریب ها پر شتاب شده ... اولویت برنامه‌های عملیات روانی جریان بانیان وضعیت موجود تخریب با برنامه و پشتیبانی‌صدها کانال واتاق‌های گفتگو و تمام ظرفیت‌وپتانسیل رسانه‌ای بشدت و ؛ وقیحانه در حال تخریب کاندیداهای انقلابی و پمپاژ یأس در جامعه هستند ... و یک‌موج آتش بیار این معرکه وطراح طرحهای شیطانی تخریب‌هستند دست بکار شده‌اند و هدف یک چیز است ... تحت هیچ‌شرایطی‌قدرت نباید به دست یک نامزد مردمی بیفتد و این خط قرمز است آنها خوب می دانند خطر در کمین مافیای سیاسی اقتصادی کشور است و کاندیدای‌جبهه‌انقلاب هرکدام که بیایند آتش بر دودمان مافیا خواهد خورد ... علت‌این هجمه تخریب‌ها یک‌وجه‌دیگر هم دارد تحلیل و خطای محاسباتی که در جریان انقلاب خود را پیروز میدان کارزار انتخابات میدانند ... وایفای‌نقش‌ها سست شده و این رخنه فرصت بزرگی به جریان مقابل داده ... و یکی‌دیگر انشقاق‌های‌جدی‌طرفداران و گاها اختلاف جدی که دیده میشود ... تحریم انتخابات و اعتبار زدایی از یک سو و از سوی دیگر اثر گذاری و اعتبار زایی‌از یک سوی زنگ خطری جدی‌ست شرایط پیچیده تر خواهد شد ایفای نقش ها اگر سست شود دوقطبی‌مد نظر ؛ جریان بانیان وضعیت موجود رقم خواهد خورد ... هوشیار باشیم ؛ و ایفای نقش فرد فرد ؛ همگان بدون تردید اثرگذاری جدی خواهد گذاشت ...
خدایا! هنگامی که شیپور جنگ طنین‌انداز می‌شود، قلب من شکفته شده به هیجان در می‌آید؛ زیرا جنگ را از مشخص می‌کند. 😇❔😈 جنگ بهترین محک امتحان برای فدائیان از جان گذشته است. در جنگ همه ، همه ، همه و و فرو می‌ریزد..! 🤔 🗣 📛 🌷🖇 شـ‌هید چمران ~
🦋🌈🍄☔️ 🌈🦋 🍄 ☔️ 🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید 🦋 باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈 🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣ روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت دلبسته استاد راهش می شود.🌟 💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈 🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در دنبال میکنیم😍💕 😍 رمان زیبای را در کانال زیبای زخمیان عشق دنبال کنید نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 دو سه روزی از رفتنش گذشته بود .گهگاهی دوستانش خبر سلامتی او و حمیدآقا را برایم می آوردند. ولی از روز چهارم به بعد خبری نمیرسید. نگران بودم و دل آشوب کابوس های شبانه ام شروع شده بود. هرلحظه اخبار عراق را دنبال میکردم تا ببینم خبری از عملیات های موفقیت آمیز می دهند یا نه؟ طبق قرارمان قرار بود دوروز دیگر کیان برگرد تا به ایران برگردیم. از سر شب دل آشوب و بودم و نمیتوانستم لحظه ای آرام و قرار بگیرم .نجلاء هم هرلحظه نق میزد،انگار او هم دلتنگ و نگران کیان بود. باران شدیدی میبارید.تو بین الحرمین ایستاده بودم.مردم زیادی گوشه ای ایستاده بودند و انگار به چیزی چشم دوخته بودند . به سمت جمعیت رفتم ،زن ها با دیدنم کنار می رفتند. جلو که رفتم چشمم به جسم بی سری افتاد که روی پارچه ای سبز رنگ قرار گرفته بود . ترسیده بودم ،به یکی از خانم ها گفتم _میدونید کیه؟میشناسیدش؟ با انگشت به دست آن جنازه اشاره کرد _اونجا یک نشون داره به دستش که نگاه کردم،چشمم به انگشتری افتاد که خودم برای کیان خریده بودم .کنار جنازه نشستم و با تمام وجود جیغ زدم. ترسیده با صدای گریه نجلاء از خواب پریدم. عرق سردی بر پیشانی ام نشسته بود.احساس میکردم هوای اتاق سنگین است و احساس خفگی میکردم. به سختی از روی تخت برخواستم و پنجره را باز کردم. چشمم به گنبد که افتاد ،زدم زیر گریه! همانجا روی زمین نشستم و زانوهایم را بغل کردم واشک ریختم . خودم را تکان میدادم و زمزمه میکردم _از قدیم گفتن خواب زن چپه،حتما خوابم الکیه،محاله تعبیر بشه .اصلا مگه کیان میتونه زنش رو تو یک کشور غریب رها کنه و بره دنبال آرزوهاش ،محاله !اون برمیگرده!من مطمئنم اون بر میگرده! صدای اذان صبح که از حرم بلند شد.انگار جانی دوباره گرفتم. نجلاء گریان را بغل کردم و شیشه شیرش را به دهانش دادم و چند لحظه بعد که خوابش برد دوباره روی تخت گذاشتم. به سرویس بهداشتی رفتم و وضو گرفتم . سجاده را پهن کردم و به نماز ایستادم. نماز صبحم را که خواندم دوباره قامت بستم و دو رکعت نماز حاجت خواندم تا به خواست خداوند کیانم صحیح و سالم برگردد. خواب به چشمانم نمی آمد همانجا سر سجاده نشستم و قرآن خواندم. انقدر غرق مناجات و درد ودل با خدا بودم که متوجه نشدم که خورشید به وسط آسمان رسید. با صدای زنگ تلفن هراسان به سمتش دویدم. دل تو دلم نبود تا صدای مهربان کیانم را بشنوم ولی به جای او صدای حمیدآقا به گوشم رسید. _سلام روژان خانم با ترس و تردید گفتم _سلام.کیان خوبه؟اتفاقی افتاده؟ نفسی گرفت _نه اتفاقی نیفتاده کیان هم خوبه .تا عصر برمیگرده،پیغام داد بگم نزدیک اذان ظهر بیاین حرم اونم بعد از ماموریت میاد حرم .گفت تو بین الحرمین منتظرش باشید حمیدآقا که خداحافظی کرد نمیدانستم چه حال دارم هم پر از شوق بودم و هم پر از تشویش . دلی آن همه نگرانی و تشویش را نمی فهمیدم . کسی چه میداند سیب وقتی به زمین میرسد چند بار دور خود می چرخد. &ادامه دارد... ☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 لباس های نجلاء را عوض کردم و پیراهن زیبایی به تنش کردم ،شبیه عروسک شده بود دخترکم! خودم هم لباس پوشیدم و چادر عربی ام را به سر کردم .دلم میخواست حالا که قرار است باهم به ایران برگردیم، برای همه سوغاتی بخرم. حتم داشتم مادرم به این زودی حالا دلش بامن و کیان صاف نمی،شد. با شوق وافر نجلاء را به آغوش کشیدم و به سمت حرم رفتم. دلم میخواست این روز آخری ساعتهای زیادی را داخل حرم بمانم و کمی فارغ از هیاهوی عراق و داعش و نگرانی های مداومم برای کیان ،با امامم خلوت کنم. نجلاء از فرصت استفاده کرد بود و توی صحن بازی می کرد و من باعشق نگاهش میکردم. یکی دوقدم برمیداشت وروی زمین می افتاد. به آینده فکر کردم. آینده ای که، من بودم و کیان و نجلاء کوچکم! چه حس شیرینی است که سالها کنار عشقت عاشقانه زندگی کنی! ساعتها غرق بودم در خیال آینده ای که بیش از حد امیدداشتم به رسیدنش! نزدیک اذان ظهر بود که نجلا را به آغوش کشیدم و از حرم خارج شدم. با چشم به دنبال کیان همه مسیر را دنبال کردم . کمی که گذشت چشمم به حمید آقا افتاد که به دنبال ما می گشت. میخواستم به سمتش بروم که متوجه ما شد و به سمتمان آمد. نگران گفتم _کیان کجاست؟ لبخند به روی لب نشاند و در حالی که نجلا را از آغوشم بیرون می کشید،گفت :علیکم سلام شرمنده سربه زیر انداختم _ببخشید سلام.انقدر کیان ذهنم رو به خودش مشغول کرده که ادب رو فراموش کردم. بوسه ای روی گونه نجلاء کاشت _خواهش میکنم.زن و شوهر عین همید ،کیان هم تو ماموریت همه حواسش پیش شما بود.نگران نباشید الان هرجا باشه پیداش میشه.با اجازه اتون من برم زیارت کنم و برمیگردم .همینجا بمونید کیان میرسه. _چشم ،شما بفرمایید. حمیدآقا نجلاء را به من داد و به سمت حرم امام حسین ع رفت. دوباره دلنگرانی به سراغم آمده بود. انگار این عاشقی مرا به جنون رسانده بود. &ادامه دارد... ☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
دعـای هفتمـ صحیفـهـ سجادیهـ به توصیهـ عزیزمون،جهت رفع بیماری ... ان شالله🍃 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
مدد نما تو بر این سائلی که غمزده است و در میان دو عالم فقط تو را دارد
♥️🖇 _________________ محسن صدای خوبی داشت و معمولاً تک خوان گروه بود. علاقه مند و عاشق شهداء بود. زندگی نامه شهداء را مرتب مطالعه می‌کرد، سیره زندگی شهید سید حسین مهدوی و دائی شهیدش رضا کرمی در شکل گیری شخصیت اجتماعی او بسیار موثر بود. آن زمان قسمتی با نام «دارالشاهد» را در کانون بسیج تعریف کرده بودند که محسن عهده دار آن شد. در اجرای یادواره ها و برنامه‌های مربوط به شهداء همیشه پیش قدم بود. مربی قرآن و گروه تواشیح بود. کانون فرهنگی هنری مسجد را اداره می کرد. در جلسات و برنامه های فرهنگی مجری می شد. هیأتی بود، از فاصله میان برخی هیئات با انقلاب و برخی حزب اللهی ها با هیئات مذهبی رنج می برد. معتقد بود دین و نظام ما از هم جدا نیستند. شهیدمحسن‌حیدری🌱 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh #
آسمان‌فـࢪصت‌پـࢪواز بلند؎است‌ولۍ قصـہ‌اینست‌چـہ‌اندازھ ڪبوتـࢪباشے...!🕊✨ شهیدمحسن‌حیدری🌱 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🎙🖇 ___________________ نام: محسن‌حیدری محل‌تولد: خمینی‌شهر تاریخ‌تولد: ۱۳۶۳ تاریخ‌شهادت: ۱۳۹۲/۰۵/۲۸ محل‌شهادت: سوریه وضعیت‌تاهل: متاهل‌با‌یک‌فرزند آدرس‌مزار: گلزارشهرای‌خمینی‌شهر خصوصيات‌اخلاقی‌شهید:👇🏻☺️ او مربی و حافظ و قاری قرآن بود، وتا بود یار مخلص، خوش خلق و مهربان دوستان و دغدغه مند انقلاب و بسیج بود.  از اصفهان تامرقد امام خمینی(ره) را با پای پیاده سفر می کرد؛ ایام نوروزِچندسالِ گذشته را هم، خادم راهیان نور در مناطق عملیاتی جنوب بود. او که حقیقتا یک مجاهد فرهنگی و اهل جهاد اکبر بود اینبار لباس رزم بر تن کرد و رفت مدافع حرم شد، جانباز شد، شهید شد، شاهد و زنده شد شهادت:🌱👇 وقتی خبر شهادتش رسید باورش سخت بود. دو روز بعد پیکرش روی دستان سیل جمعیت مردم مسیری طولانی را طی کرد و در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت. روحمان با یادش شاد! شهیدمحسن‌حیدری🌱 📿 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
دیگر کوله‌ بار سفر را بسته‌ام دنیا دیگر دل بستن مرا به خود نخواهی دید و حسرت اسارتم در دلت خواهد ماند و قفس پریشان تنم را با سلاح «شهادت» در هم خواهم شکست نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۱۲ خرداد ... یادی از « سید آزادگان » حجة‌الاسلام سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد آزاده‌ای که الگوی اخلاق و مقاومت شد نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
بخند که دنیا محل گذر است ... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
🌷🌷: 🌷🌷: *💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...* *کرامتی از شهید سید مرتضی دادگر*⬇️⬇️⬇️⬇️ *خوندی و دلت شکست اشک ازچشمات سرازیر شد التماس دعا...😢💔* *🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد ....* *🔹شهید سید مرتضی دادگر🌷* *🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.....* *🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم....* *🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم....* *🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه....* *🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم....* *🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم....* *🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد...* *🔹شهیدسیدمرتضی‌دادگر...🌷* *فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....* *🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم...*.. *🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند....* *🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم....* *🔹"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... " گفتم و گریه کردم....* *🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... »* *🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده.*.. *🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم :* *🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...* *گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟* *🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد....* *🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟* *🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم.... مات مات....* *کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟* *🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم....* *🔹شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری..*. *وسط بازار ازحال رفتم...* *🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹*
<‌‌📸> وقتےبࢪاےِدنیاے‌بقیھ ازدنیاٺ‌گذشتے . . میشےدنیاےِیه‌دنیاآدم! همون‌قضیه‌‌ےِعزٺ‌بعدِ‌ ♥️🕊 شهیدعباس‌اسیمه🌱 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
☺️❤️ ___________ ڪتاب شهدا را بسیار دوست داشت با آنها بخصوص شهید همت ارتباط زیادی برقرار می ڪرد . یڪ روز قبل از رفتن به سوریه گفت : مادر ، من از هر ڪدام از شهیدان چیزی را یاد گرفته ام اگر روزی نبودم به دوستان و آشنایان بگویید این ڪتاب ها را مطالعه ڪنند و با درس گرفتن از منش و رفتار شهدا زندگی خود را جلو ببرند …🌱 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
📚🌙 ________ تاریخ تولد: ۱۳۶۸/۴/۱۰ محل تولد: تهران تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۱ محل شهادت: خان طومان وضعیت تأهل: مجرد تعداد فرزندان: تحصیلات: کارشناسی مدیریت بازرگانی زندگینامه: عباس در سال ۱۳۶۸ به دنیا آمد. مثل همه کودکان به تحصیل علم همت گماشت و بعد از اخذ مدرک دیپلم در بخش هوا و فضای سپاه مشغول خدمت شد ایشان فارغ التحصیل رشته مدیریت بازرگانی دانشگاه آزاد قزوین بودند. خیلی به هیئت و حضور در مساجد و ذکر اهل بیت(ع) علاقه داشت. او همیشه با وضو و مراقب رفتارش با دیگران به خصوص نا محرمان بود. آسمیه در جوانی به استخدام سپاه پاسداران درآمد. مدتی به عنوان تیرانداز نمونه انتخاب شد. به علوم اسلامی علاقه مند بود. لذا به مطالعه کتاب های حوزه روی آورد. در دی ماه سال ۱۳۹۴ داوطلبانه برای حراست از حرم آل الله به سوریه رفت و در روز بیست و یکم دی ماه سال ۱۳۹۴ در سن ۲۶ سالگی در حلب جان به جان آفرین تسلیم کرد. پیکر پاکش هنوز به خاک وطن باز نگشته است. شهید عباس آسمیه🌱 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
💢رئیسی حقوق خودش را نصف کرد. 🔻‏دختر آیت الله سید ابراهیم رئیسی: "پدرم پس از حضور در قوه قضائیه حقوق خودش را نصف کرد." 💯کافی بود این حرکت توسط یکی از مقامات بلند پایه اروپایی یا امریکا انجام می‌شد؛تا تبدیل به تیتر یک خبرگزاری های داخلی و خارجی فارسی زبان شود😏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍حاج قاسم سلیمانی: این مدرسه شکل گرفت، ملّت ایران آمد توی این مدرسه، مدرسه ای که معلّمش امام بود؛ استاد سر این کلاس امام بود. اون چیزی که تزریق شد، در این مدرسه، در سطوح گوناگون ولو امام نبود. امّا غیر مستقیم تزریق شد. شخصیّت امام ذره ذره در همه‌ی سطوح جنگ رسوخ پیدا کرد. لذا تربیّت، یک تربیّت نابی شد. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ حاج قاسم سلیمانی: انسانهای با معنویتی سکاندار جنگ بودند، یک مبلّغ دین بودند، قبل از اینکه یک فرمانده نظامی باشند، تذکر نظامی بدهند ، آن چیزی که مراقبت می‌کردند بود.نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا