eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
345 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهدا انگار همین دیروز بود که خبر آوردند عوامل گروهک‌های ضدانقلاب، دو خادم مخلص مردم عزیز خطه کردستان را به شهادت رساندند. گویا بر ما چهل سال و بر آن دو مادر شهید چهارصد سال گذشت و هنوز این مادران از آرزوی داماد شدن جوان رشیدشان می‌گویند. الحمدلله که خون پاک شهدا در گوشه‌گوشه‌ی ایران اسلامی به ثمر نشسته و امنیت و استقلال کشور را تضمین نموده است. چهلمین سالگرد شهادت عزیزان "بهزاد همتی و سیدحمید محمدی" بخشدار و شهردار دیواندره را با قرائت فاتحه و ذکر صلوات گرامی می‌داریم.
🌴💙🌴 میلادت چون شکوفه‌های بهاری، به جان‏های مشتاق، طراوت می‏بخشد. میلاد با سعادت بانوی مهر و وفا مظهر جود و سخا حضرت معصومه علیهاالسلام مبارک باد ‌‌‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامبر اکرم (ص) چنین فرمودند: مَردی که دارای فرزند دختر باشد، مورد رحمت الهی قرار دارد. 💠ولادت اُخت الرضا، حضرت معصومه(س) و روز دختر مبارک باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز دختر بر همان دختر مبارک باد که... بعد از او ضرب المثل شد "دختران بابایی اند"💔💔💔
روز دختر بر همه دختران شهدا مبارک🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدافعای حرم ببین... بچه هاشون باز شدن یتیم💔💔💔 این همه بغض شبونه رو ... گذاشتی رفتی💔
. . .💔🍃
روز دختره اما اومده سر مزار پسرش مادره دیگه دلتنگی بعد سی و چندی سال امون نمیده💔 مادر شهید
ببین که حضرت نجمه چه کوکبی آورد برای شاه خراسان چه زینبی آورد... 🎊 🌹 🖇💌
سلام دختر باران! سلام خواهر ماه🎊🎊🎊
روز دختر مبارکت بانو پدر تو چه کوثری دارد بنویسید حضرت کاظم ع چه عزیزی چه دختری دارد... 🎊 🌹 🖇💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 شادند از حضــورِ تو اهل جہان ولـے خوشحالےِ امام رضــــا جورِ دیگرست...😍😍 🌸 💚 دختر خانم های گل کانال زخمیان عشق روزتون خیلی خیلی مبارک باشه 😊🌹🌹🌹😊
و سلام بر او که می گفت(: «روزی خواهد آمد که نسل آینده اقدامات و آرمان های ما را مورد تحلیل و بررسی قرار خواهد داد» | شهید حسن باقری🕊!
بسم رب الشهدا انگار همین دیروز بود که خبر آوردند عوامل گروهک‌های ضدانقلاب، دو خادم مخلص مردم عزیز خطه کردستان را به شهادت رساندند. گویا بر ما چهل سال و بر آن دو مادر شهید چهارصد سال گذشت و هنوز این مادران از آرزوی داماد شدن جوان رشیدشان می‌گویند. الحمدلله که خون پاک شهدا در گوشه‌گوشه‌ی ایران اسلامی به ثمر نشسته و امنیت و استقلال کشور را تضمین نموده است. چهلمین سالگرد شهادت عزیزان "بهزاد همتی و سیدحمید محمدی" بخشدار و شهردار دیواندره را با قرائت فاتحه و ذکر صلوات گرامی می‌داریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو بگو که آیا این تصاویر واقعی ترند یا روزهایی که من و تو واماندگان از قافله عشق یکی پس از دیگری می گذرانیم …
فالی در آغوش فرشته گیسوان تو شبیه است به شب اما نه شب که اینقدر نباید به درازا بکشد نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 🌻 جلوی در دانشگاه متوقف شدم و ماشین رو خاموش کردم . چند باری صدای آنالی زدم که خمیازه ای کشید و چشماش رو باز کرد . - رسیدیم . پیاده شو . دستش رو ، روی چشماش کشید و کمربندش رو باز کرد و پیدا شد . من هم پیاده شدم و ریموت رو زدم . همراه با آنالی به سمت ورودی حرکت کردیم . یه لحظه چشمم به بنر راهیان نور افتاد . با یاد راهیان نور و شهدا ، اشک به چشم هام هجوم آورد . چقدر دلم هوای آفتابِ خوزستان رو کرده بود . با صدای آنالی به خودم اومدم . + مروا ... آهای مروا . چشم از بنر گرفتم و به سمتش برگشتم. -ها ؟! چی شده؟! چیزی گفتی؟! پوفی کرد و دستش رو توی هوا تکون داد. + کجایی بابا دوساعته دارم صدات میزنم ! - ببخشید . چی گفتی؟! + میگم برای چی اومدیم اینجا ؟! -میخوام انتقالی بگیریم . + به کجا ؟! لبخند دندون نمایی زدم . -یه جای خوب . دستش رو گرفتم و با هم وارد محوطه دانشگاه شدیم . لبخندی از خوشحالی زدم . دیگه نگاه های دانشجو ها مثل قبل نبود . دیگه حراست دانشگاه بهمون گیر نمی داد . به سمت سالن حرکت کردیم ، بعد از چند دقیقه رو به آنالی گفتم : - بریم بالا ، فقط اتاق رستمی کدوم بود ؟ آنالی در حالی که به سمت پله ها رفت گفت : + اون دری که پیش اتاق خانم معصومی باز میشه . آهانی گفتم و همراهش به راه افتادم . به در اتاقش که رسیدیم ، چندباری به در زدم و بعد از شنیدن صداش وارد اتاق شدیم . - سلام آقای رستمی . خسته نباشید . آنالی هم وارد شد و در رو پشت سرش بست . + سلام آقای رستمی . رستمی نگاهی بهمون انداخت و از روی صندلی بلند شد . ×به به . سلام علیکم خانم فرهمند و خانم کرمی . چه عجب از این طرفا ؟! کمی جلو رفتم و خیلی سریع رفتم سر اصل مطلب . - راستش این مدت من جنوب بودم که بنا به دلایلی سریع تر برگشتم . &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ 📚 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 🍃💚🍃💚🍃💚 💚🍃💚🍃 🍃💚 «♡بـسـم رب العشق ♡» 📗رمــان 🖍به قلم•°: آیناز غفاری نژاد 🔗 🌻 × بسیار هم عالی . خب ، چه کمکی از دست من بر میاد ؟ - اِهم . راستش من میخواستم . وای حالا چه جوری بهش بگم ! هوف ! زیر لب صلواتی فرستادم و سعی کردم جدی و محکم حرفم رو ادامه بدم . - راستش من میخواستم انتقالی به دانشگاه شمال بگیرم . رستمی ابرویی بالا انداخت و کمی سرش رو خاروند . × جسارتا چرا ؟! - شنیدم اونجا وضعیت شغلی خیلی خوبی داره . × اما این خواسته شما توی این موقعیت اصلا امکان پذیر نیست ! ‌با آرامش گفتم : - بله میدونم . فقط خواهشا شما یه جوری سعی کنید این انتقالی رو برای ما دو نفر بگیرید . راستی پدر هم بسیار سلام رسوندند. رستمی با شنیدن جمله آخرم خودش رو جمع و جور کرد و با صدایی که سعی داشت نلرزه گفت : × بسیار خب . پس تا فردا صبر کنید ، ببینم چی کار میتونم کنم . لبخندی زدم . - من این رو جواب خوبی تلقی میکنم . پس منتظر جواب تون هستم . با اجازه . روی صندلی نشست و گفت : × به سلامت . به سمت در رفتم که با یادآوری چیزی باز به سمتش برگشتم . - آها راستی . لطفا کسی از این موضوع چیزی متوجه نشه . ×چرا ؟! لبخندی زدم . - ‌با اجازتون . چه قدر از این رستمی بدم میاد ! میخوام سر به تنش نباشه . مرتیکه فوضول . نگاهی به آنالی کردم و با چشم و ابرو بهش فهموندم از اتاق خارج بشیم ... &ادامـــه دارد ...... ~ •°🍃🍃✨💚✨💚✨💚✨🍃🍃°•~ 📚 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh