eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷ارتفاع جاده قدیم به خرمشهر، هفتاد هشتاد سانت است. و گردان سلمان به قجه‌ای در محاصره مانده است. 😰روز اول برادر احمد متوسلیان، شهید محسن وزوایی را فرستاد دنبالش. تا آن موقع سابقه نداشت❌ کسی روی حرف حاج احمد بزند. 🌷 وقتی در افتادند حاج احمد با بیسیم 📞به شهید حسین قجه‌ای می‌گوید: «برادر حسین! بیا عقب.» او می‌گوید: «برادر احمد نمی‌آیم!»⚠️ شهید محسن وزوایی که سه ماه بود با شهید قجه‌ای در بود را می‌فرستد جلو تا او را برگرداند.😥 🌷 وزوایی می‌رود آنجا و قجه‌ای پیغام می‌فرستد که به برادر احمد بگوییدمن نمی‌آیم‼️."اگر مقاومت سه روزه قجه‌ای💪 و گردان نبود معلوم نبود چند سال دیگر آزاد شود... 🌷 📎سالروز شهادت نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ ... بعثی‌ها رو دیوارای نوشته بودن آمدیم تا بمانیم ولی نماندند دستاورد مقاومت موحدانه یعنی در خرمشهر بود نه ...
اینها همان تکاوران نیروی دریایی هستند که 34 روز #خرمشهر را نگه داشتند... #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
4_5816911278282637695.mp3
2.54M
🎵ممد نبودی ببینی شهر #آزااااد_گشته خـ❣ـون یارانت.... 🎤 #کویتی_پور #خرمشهر نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
وی اهل و عبادت و مجالس روضه خوانی 🎙بود وعلاقه ی فراوانی به اهل بیت علیهم السلام داشت. همیشه به قولی که می داد عمل می کرد 👌و از افرادی که می کردند بدش می آمد. در سال ١٣۶٠ در حالی که هنوز در مقطع دبیرستان 📚بود با اصرار فراوان و پس از رضایت پدر ومادر به رفت و ضمن شرکت 💯 در عملیات های مختلف در منطقه ی چزابه از ناحیه ی صورت دچار سوختگی🔥 شد و گردید که پس از درمان مجدداً به جبهه رفت☺️ و در عملیات آزاد سازی شرکت نمود و در این عملیات با از دست دادن دست🖐 چپ خویش به خیل عظیم پیوست.😔 🌷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌷 🔰خاطره‌ای که می‌توانم از دوران برایتان بگویم، مربوط می‌شود به دوران بعد از ، آن موقع رسول کم سن و سال بود👦 روزهای آخر اسفند📆 بود که به سمت مناطق عملیاتی حرکت کردیم. 🔰سال تحویل🌸🍃 آنجا بودیم. آن موقع هنوز برنامه راهیان نور💫 به شکل امروزی نبود. ما به همراه و نزدیکان با یک اتوبوس🚌 رفته بودیم. ما هم مناطق عملیاتی را در ، آبادان، شلمچه و عملیات‌هایی مثل والفجر ۸ را توضیح می‌دادیم. 🔰تا رسیدیم به . همان منطقه‌ای که شهید آوینی شهید شده🌷کمی جلوتر از آن، مقر تخریب ما بود که اسم آنجا را گذاشتیم . در زمان جنگ💥 ما آنجا به رزمندگان آموزش می‌دادیم. آن منطقه را خودمان دقیقا شبیه به یک منطقه جنگی درست کرده بودیم. 🔰میدان رزم، میدان ، میدان تخریب، معبر و خلاصه همه چیز را مهیا کرده بودیم👌 و به بسیجیان آموزش می‌دادیم. خصوصیات منطقه را یک به یک می‌گفتیم. در قسمتی از آن منطقه، نزدیک حسینیه🕌 در زمان جنگ، بچه‌ها ساخته بودند برای خودشان. 🔰به می‌گفتم نگاه کن پسرم، ببین بچه‌ها این قبرها را زمان جنگ کنده بودند، می‌آمدند داخل این قبرها، می‌خواندند، نماز شب📿 می‌خواندند، مناجات می‌کردند📖 ولی حالا این قبرها مانده‌اند! دیگر از آن حال و هوا خبری نیست😔  🔰ساعتی بعد را گفتند و نماز جماعت خواندیم. بعد نماز یکدفعه متوجه شدم رسول نیست😟 با مادرش دنبالش گشتیم که دیدیم رفته داخل یکی از این ، به سجده افتاده و چفیه روی سرش کشیده، گریه می‌کند😭 بنده حقیقتا همانجا گرفت. به مادرش گفتم صدایش نکن❌ یک عکس از همان صحنه گرفتیم📸 و الان هم آن عکس در اتاقش هست.  نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌹وقتي حسن آقا از تنگه ي چزابه برگشته بود 😇خاطره اي را اين گونه برايمان نقل کرد:" در تنگه ي سه شبانه روز مبارزه ي تن به تن⚔ داشتيم و اين چند روز را بدون آب و غذا گذرانديم که در اينجا تقديم انقلاب شد مانند شــ🌷ـهداي کربلا با لب به شهادت رسيدند 😔در حالي که شروع به کرد گفت: نمي دانم چرا من به سعادت اين که به همراه آنها شهيد شوم را پيدا نکردم😰. اين که شهيد نمي شوم بخاطر اين است که از من راضي نيست. شما مادر را راضي کنيد.💯 🌹وقتي حسن براي بار مجروح 🥀و به پايش تير خورده بود، به ما چيزي نگفت و ما از او بي خبر بوديم. تا اينکه يک روز در زدند. من رفتم و درب 🚪را باز کردم. يکباره برادرم را با زير بغل و پاي در گچ جلوي درب حياط ايستاده ديدم.🙂 چون براي اولين بار بود که او را به اين مي ديدم ناگهان از ترس فريادي🗣 کشيدم. برادرم و گفت: 🌹"هيس، هيس ساکت باش،😬 سر و صدا نکن مامان جوش مي زند" من خودم را کردم و به طبقه پايين منزل🏡 رفتم و با حالتي ناراحت و خيلي يواش به مامانم گفتم: مامان، حسن آمده. او گفت:" خوب چرا اينجوري مي گويي⁉️ و يواش حرف مي زني بايد با بگويي." من ديگر چيزي نگفتم. 🌹 مامانم همين که را ديد، خواست عکس العمل نشان دهد. 😱حسن گفت: باشين چيزي نشده من خوب هستم. مامانم هم ساکت شد🚫..زماني که آزاد شد حسن روي ايوان منزل نشسته بود. وقتي خبر آزادي خرمشهر را از راديو📻 شنيد، شروع به کرد و گفت: چرا الان من آنجا نيستم من بايد حالا آنجا 😭مي بودم. ✍ به روایت خواهر بزرگوار شهید 🌷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
✍پاسدار شهيد احمد خادم الحسينى در سال ١٣٣٢ در شيراز متولد شد. در شهر در دوران دفاع مقدس به هنگام تشييع و تدفين شهدا رسم بر این بود که علماى برجسته شهر و ائمه جماعات دوشادوش مردم در مراسم شرکت مى کردند و در پایان مراسم تشييع، مسؤوليت شهدا را برعهده مى گرفتند. از نماینده و امام جمعه محترم شيراز شنيدم: «پس از عمليات بيت المقدس که منجر به فتح گردید عده اى از شهدایى را که در این عمليات به شهادت رسيده بودند به شيراز آوردند. زیادى از مردم در این مراسم تشييع حضور یافته بودند که در ميان آنها علماى شهر دیده مى شدند. اجساد مطهر شهدا در ميان حزن و اندوه فراوان مردم بر دستهاى آنان تا "دارالرحمه" شيراز تشييع گردید و پيكرهاى مطهر شهدا در آنار قبرهایى که از قبل آماده شده بود، قرار گرفت. در شيراز رسم بر این بود که علماى شهر بخصوص روحانيونى که از لحاظ سنى و موقعيت اجتماعى از دیگران ممتازتر بودند مسؤوليت تلقين شهدا را برعهده مى گرفتند. حجة الاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر که امام جماعت مسجد کوشک عباسعلى شيراز بود براى من نقل مى کرد: شب قبل که براى نماز شب برخاستم مسائلى برایم پيش آمد که دانستم فردا با امری عجيب مواجه مى شوم. وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم. وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز کردم، به محض اینكه به اسم مبارك امام (عج) رسيدم مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوى که سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت. 🌷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
کاری از بچه های خادم مسجد جامع خرمشهر دلها کمیل ·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍂در آستانه پاییز ۱۳۳۴ به دنیا آمد با تقدیری پر 🙂 . 🍃در سال ۵۵ که به سربازی رفت، به فرمان حضرت روح الله از پادگان گریخت و شد قطره ای در دریای انقلاب🌊 . سبزِ پوش سپاه که شد انگار بارِ دِین و مسئولیتش بیشتر شد! . 🍃اولین ماموریتش؛ حراست از بیتِ امام بود. لحظه ای آرام نبود.همیشه در تکاپو برای مفید بودن؛ برای پریدن🕊 . 🍃پای در غائله نهاد تا ضدانقلاب را ساکت کند🤫 . 🍃همپای در می‌گشت و شناسایی می‌کرد🧐 سپس در جانشین فرمانده عملیات شد. . 🍃دستش را در ارتفاعات بازی دراز جا گذاشت و طواف خانه محبوب را با دستِ دل انجام داد🕋 . 🍃ردپای در جای جای جبهه و جنگ دیده می‌شود🙂 . 🍃عملیات‌های زیادی علیرضا را همراه داشته و زمین های بسیاری خاکِ پوتینش را به چشم سرمه کرده اند. . 🍃فتح‌المبین،الی ‌ و آزادسازی خرمشهر حضور اورا با چشم دیدند🙂 . 🍃حتی خاکِ طعم حضورش را چشیده و پس از بازگشتش، در ۱ مجروحیت دوباره به آغوش کشید😞 . 🍃والفجر۲ اما زمان بال گشودن بود🕊 وقتش رسیده بود تا سکوی پروازش شود❤ . پرواز کرد به سوی 🕊 بعضی‌ها متولد می‌شوند برای جاودانگی ،برای ⚘ میلادت مبارک جاودانه در تاریخ🕊 . 🌹به مناسبت سالروز تولد . ✍نویسنده: . 📅تاریخ تولد: ۲۷ شهریور ۱۳۳۷ . 📅تاریخ شهادت: ۱۳ مرداد ۱۳۶۲. حاج عمران . 📅تاریخ انتشار: ۲۶ شهریور ۱۳۹۹ . 🥀محل دفن:بهشت زهرا. قطعه۲۴ . نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 📲 | به مناسبت سالروز آزاد سازی و فتح 🍃🌹🍃 ❌ سخنان منتشر نشده از حاج قبل از عملیات بیت المقدس نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو بگو که آیا این تصاویر واقعی ترند یا روزهایی که من و تو واماندگان از قافله عشق یکی پس از دیگری می گذرانیم …
Koveytipoor - Mamad Nabodi Bebini 1 (320).mp3
17.07M
🎙 صوت سرود زیبا و خاطره انگیز «ممد نبودی» 👈 نسخه اصلی و قدیمی 📣 با نوای دلنشین حاج غلامعلی کویتی پور خرمشهری ⏰ مدت ۷ دقیقه و ۳ ثانیه 💾 حجم حدود ۱۶ مگابایت 📝 متن شعر 👇 ممد نبودی ببينی شهر آزاد گشته؛ خون يارانت پرثمر گشته آه و واويلا كو جهان آرا؟ نور دو چشمان تر ما… 🍃🌷🍃 ممد نبودی ببينی شهر آزاد گشته؛ خون يارانت پرثمر گشته آه و واويلا كو جهان آرا؟ نور دو چشمان تر ما… امیدم گشته ناامید بعد از هجر تو؛ یاران می ‌آیند اندر پی تو 🍃🌷🍃 ای نخل غلتيده به خون، اشكی از شادی هم چو من بفشان؛ روز آزادی! خيل ياران را خيز و ياری كن؛ دشت شادی را آبياری كن نخل در آتش شعله ور؛ گرچه شد بی سر نوبتی ديگر گشته بارآور شهد پيروزی خوشهِ خرما؛ زورق و من ماهی و دريا ممد نبودی ببينی؛ گريهِ باران لاله روياند از تربت ياران… گشته آبادان هرچه ويران شد؛ تربت ياران گلباران شد ممد نبودی ببينی شهر آزاد گشته؛ خون يارانت پرثمر گشته آه و واويلا كو جهان آرا؟ نور دو چشمان تر ما… 🌷 به یاد سردار شهید🌷 محمد جهان آرا (فرمانده مخلص و شجاع سپاه خرمشهر) و به یاد همه شهدای 🌷 خرمشهر 🌴 و شهدای 🌷 عملیات بزرگ، غرورآفرین و پیروزمندانه الی بیت المقدس. 🌴🕯🌴
💔 می‌گفت تا شهید نباشی شهید نمیشی.. فرمانده عملیات آزاد سازی خرمشهر بود. وقتی شهر رو پس گرفت تنها چیزی که گفت این بود خداوند خرمشهر رو آزاد کرد. ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 آزادسازی خرمشهر، کاری غیرممکن به نظر می‌رسید ولی غیرت، باعث شد که این غیرممکن با توکل به خدا ممکن شود و نقش از خودگذشتگی شهدا در بازپس‌گیری خرمشهر ستودنی است خوشحالی مردم از آزادسازی خرمشهر ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 همین طور حسین را نگاه می کرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است. من هم اول که آمده بودم، باورم نشده بود. حسین آمد، نشست روبه رویش. گفت" « آزادت می کنم بری. » به من گفت: « بهش بگو. » ترجمه کردم. باز هم معلوم بود باورش نشده. حسین گفت: « بگو بره خرمشهر، به دوستاش بگه راه فراری نیس، تسلیم شن. بگه کاری باهاشون نداریم. اذیتشون نمی کنیم. » خودش بلند شد دست های او را باز کرد. افسر عراقی می آمد؛ پشت سرش هزار هزار عراقی با زیر پیراهن های سفید که بالای سرشان تکان می داند. 📚یادگاران، کتاب شهیدخرازی ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 همین طور حسین را نگاه می کرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است. من هم اول که آمده بودم، باورم نشده بود. حسین آمد، نشست روبه رویش. گفت" « آزادت می کنم بری. » به من گفت: « بهش بگو. » ترجمه کردم. باز هم معلوم بود باورش نشده. حسین گفت: « بگو بره خرمشهر، به دوستاش بگه راه فراری نیس، تسلیم شن. بگه کاری باهاشون نداریم. اذیتشون نمی کنیم. » خودش بلند شد دست های او را باز کرد. افسر عراقی می آمد؛ پشت سرش هزار هزار عراقی با زیر پیراهن های سفید که بالای سرشان تکان می داند. 📚یادگاران، کتاب شهیدخرازی ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 ۱۰ - ۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ - آغاز عملیات بیت المقدس در جبهه جنوب در این کارزار بزرگ، رزمندگان اسلام توانستند در طی چهار مرحله، مناطق عظیمی از خاک ایران را از لوث وجود نیروهای متجاوز خارج ساخته و قهرمان را از اشغال بیگانگان آزاد کنند. فرازی از پیام امام خمینی در پی آزادی خرمشهر: . . . سپاس بی حد بر خداوند قادر که کشور اسلامی و رزمندگان متعهد و فداکار آن را مورد عنایت و حمایت خویش قرار داد و نصر بزرگ خود را نصیب ما فرمود. این جانب با یقین به آنکه "مَا النَّصْرُ إلّا مِنْ عِندِ الله" ، از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح، که دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد و کشور بقیة الله الاعظم - ارواحنا لمقدمه الفداء - را از چنگ گرگان آدمخوار که آلت هایی در دست ابرقدرتان خصوصاً امریکای جهانخوارند بیرون آورد و ندای «الله اکبر» را در خرمشهر عزیز طنین انداز کرد و پرچم پر افتخار «لا اله الا الله» را بر فراز آن شهرِ خرّم- که با دست پلید خیانتکاران قرن به خون کشیده شده و «خونین شهر» نام گرفت - [بیافراشت] تشکر می کنم... پ.ن: اشغال بندر استراتژیک خرمشهر در سال ۵۹ برای عراق، پیروزی بزرگی محسوب می‌شد، چنانکه صدام گفته بود: "اگر ایرانی ها بتوانند را پس بگیرند، کلید فتح را به آنها می‌دهم" . . . که این نشان از اهمیت فوق العاده خرمشهر برای عراقی ها را داشت. ✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
سالروزشهادت سردار شهید حسین قجه ای تاریخ تولد :عاشورای سال۱۳۳۷ نام پدر : جواد تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱5 محل تولد :اصفهان /زرین‌شهر محل شهادت :جاده اهواز-خرمشهر مزار شهید : گلستان شهدای زرین شهر خاطره: 🌿 «... والله من فقط می‌توانم برادر قجه‌ای را در یک کلمه معرفی و خلاصه کنم و آن این که او اسطوره مقاومت بود. این مرد در طی آن یک هفته‌ای که ما در خاکریز کنار جاده آسفالت - درگیر بودیم خدا شاهد است که یک شب هم نخوابید. 🌿هیچ کدام از بچه‌ها ندیده بودند او حتی یک وعده غذایش را بنشیند توی و بخورد. بعضی مواقع که بچه‌ها قوطی کمپوتی باز می‌کردند و به او می‌دادند همانطور که داشت برای سرکشی به نیروها به این طرف و آن طرف می‌رفت آن را توی راه می‌خورد. 🌿مدام در جلوی دشمن بود و آر‌پی‌جی می‌زد. آنقدر آرپی‌جی زد که خدا شاهد است گوش‌هایش کر شده بود و از آنها خون می‌چکید 😭.>> راوی علی بور بور.معاون دوم گردان_سلمان سالروز شهادت🕊🌹 سردار شهید✍💞سرباز ولایت 💞 🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh