فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬#صوت_شـهید
" انجام تڪلیف الهے "
#شهید_مهدی_زین_الدین🕊
🌹شادی روح پاکش صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
خوشا به سعادتت حاج قاسم ...
بدرستی که شهید سعید است و شهادت، سعادت ...
🌹🍃🌹🍃🌹
#سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#جمهوری_اسلامی_حرم_است
#اطلاعرسانی
به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس
تعدادی از فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدس
و خانواده های معظم شهدا روز ۳۰ شهریور ماه
در حسینیه حضرت امام خمینی (ره)
با رهبر معظم انقلاب دیدار میکنند.
#کانال_زخمیان_عشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️این روزها از قول شما مینویسند حاج قاسم سلیمانی---- همان دختر کم حجاب دختر من است--- ولی این راهم گفته بودی
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۱_۱۰_۱۳_۰۸_۳۹_۴۱_۸۷۳.mp3
5.85M
#پادکست_امام_حسینی
•|حکایت عجیب زیارت😭🕊
•| ابا عبدالله الحسین ...
•|#حجت_الاسلام_محرابیان
به این باور رسیدهام که چیزی را نمیتوانی جبران کنی و دوباره درست بگذاریاش سرجایش...
حفرههای زندگیات همیشگی هستند.
تو باید در اطرافش رشد کنی؛ مثل ریشههای درخت که از اطراف سیمان بیرون میزنند؛ باید خودت را از لابهلای شیارها بیرون بکشی...
#کانال_زخمیان_عاشق
دریای من! اگرچه به پایت نمی رسم
اما هنوز رودم و سوی تو جاری ام
#ناصر_بقالی
#کانال_زخمیان_عاشق
دوربین ؛
از اسمش پیداست
دوردَست را نشان میدهد
و ما چقدر از شما دوریم ...
#مردان_بی_ادعا
#دفاع_مقدس
#کانال_زخمیان_عاشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه بسیار جالب عباس موزون با رهبر هندوها درباره امام حسین (علیهالسلام)
💚#کانال_زخمیان_عاشق
خدایــا #دم_اذانی ...
هر کی غیبتم رو کرده او رو ببخش !
هر کی بدم رو گفته به خوبیهاش اضافه کن
#رمان
#محکم ترین_ بهانه
به"طیــن"سر بزن!
حالِتوخوبمیشود،
بهاندازهدرآغوشِخدابودن
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
📚 #محکمترین_بهانه
📝 #نویسنده_زفاطمی(تبسم)
♥️ #پارت_نود
به سمت عزیزجون رفتم و در حالی که از نگاه کردن به چشمانشخودداری میکردم .با لبخند گفتم :
_ ما رو نمیبینی خوشیاا
عزیزجون لبخندی زد و دستم را گرفت و بوسید
به چشمانم نگاه کرد ,قطره اشکی ناخوداگاه از گوشه چشمم روی گونه ام چکید.
عزیزجون در حالی که اخم کرده بود اشک روی گونه ام را پاک کرد.
رامین هنوز مشغول رقص بود ,هربار با یکی از دختران مجلس .
انگار نه انگار ثمینی هم هست که از این رفتار ها ناراحت است.
مدتی نگذشته بود که دی جی از من و رامین خواست تا باهم برقصیم.
رامین به اجباربه سمتم آمد و با تمسخرگفت:
_عزیزم افتخار میدی با من برقصی؟
_خوبه خودت میدونی من اهل رقص نیستم و با تمسخردرخواست میدی
_بی خیال این حرفا بهتره باهم برقصیم ..ببین همه منتظرن؟
_ببین عزیزم بهتره بری با همون دخترایی برقصی که تا الان تو بغلت جولون میدادند.
رامین که از عصبانیت قرمز شده بود در حالی که پوزخند میزد گفت:
_خب عزیزم تقصیر من نیست برخلاف تو که خودتو بغچه پیچ میکنی اونا خیلی نازدارن و تو دل برو هستند.
بعد در حالی که میخواست بره لیوان آبی به دستم داد و گفت:
_نمیشه کاری کرد هرچی باشه تربیت شده دست همون پدر املی دیگه.انتظاری نمیره ازت عزیزم بیا یک لیوان آب بخور تا نمیری از آتش حسادت عزیزم.
با شنیدن اسم بابا با تمام وجود سیلی خوابوندم تو گوشش و انگشت اشارمو به سمتش گرفتم و در حالی که اشکم میریخت گفتم:
_بار آخرت باشه به پدرمن توهین میکنی.
در برابر نگاه متعجب مهمانها با گریه به سمت طبقه بالا دویدم,وارد اتاق رامین شدم و پشت در نشستم و به حال خودم زار زدم .
تا اخر مهمانی از اتاق خارج نشدم .شب را خانه خاله ماندم .
صبح وقتی همه اهالی خانه خواب بودن ,وسایلم را برداشتم و به خانه خودم رفتم.
بعداز عوض کردن لباسهایم مشغول مرتب کردن خانه شدم.
برای نهار لازانیا درست کردم و مشعول مطالعه شدم هرچند تمام تمام فکر و ذهنم پیش رامین بود .
نمیدانستم وقتی به خانه برگرددبخاطر دعوای دیشب چه عکس العملی نشان خواهد دادولی مطمئن بودم عاقب خوبی نخواهم داشت.
.
.
.
ادامه دارد...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
📚 #محکمترین_بهانه
📝 #نویسنده_زفاطمی(تبسم)
♥️ #پارت_نود_یکم
یک ساعت به آمدن رامین مانده بود .
بخاطر اینکه با او روبه رو نشوم زودتر نهارم را خوردم و به اتاقم پناه بردم.
روی تخت درازکشیدم و کم کم چشمانم گرم خواب شد.
باصدای برخورد در اتاق با دیوار ,وحشت زده از خواب بیدارشدم.
رامین در حالی که کمربندی در دست داشت در چارچوب در ایستاده بود.
از عصبانیت رگ های پیشانیش بیرون زده بود .
به سمتم هجوم آورد ,از ترس به تاج تخت تکیه دادم و در با چشمانی وحشت زده در خودم مچاله شدم.
در حالی که بلند میخندید گفت:
_آخی,جوجوروببین.عزیزم ترسیدی؟دیشب که شجاع شده بودی .جلو همه مهمونها خوابوندی تو گوشم.حالا چی شده داری میلرزی؟هان؟
دستش را بالا برد و اولین ضربه را با نامردی به پهلویم زد .از درد تو خودم جمع شده بودم.اشک میریختم و لبم را به دندان میگرفتم تا صدای دادم بلند نشود.
رامین که سعیم برای بلند نشدن صدایم را دید .,دوباره دستش را بالا برد و با کمبربند محکم به بدنم ضربه میزد با فریاد میپرسید که چرا حرف نمیزنم و به پایش نمی افتم تا التماسش کنم که دلش بسوزد و به من رحم کند.
ولی من بی صدا اشک میریختم و در دل از خدا میخواستم تا کمکم کند.
بارها کمربندش با تمام قدرت بر بدنم فرود آمد و من فقط در دلم خدا را صدا میزدم ,خدایی که باورداشتم هرلحظه کنارم است.
هرباررامین عصبانی تر از قبل و با قدرت بیشتری ضربانش را بر بدنم وارد میکرد.
رامین که دیگر از کتک زدن من خسته شده بود ,کمبربندش را به گوشه ای پرتاب کرد و شروع کرد به فحاشی کردن .
قبل از خارج شدن از اتاق گفت:
_کجاست اون پدر قرن هجریت که بیاد نجاتت بده؟تو فقط یک دختر یتیمی که هیچ کس نیست تا به دادت برسه حتی اگه تو رو بکشم هم کسی نمیفهمه.بارآخرت باشه جلو من زبون درازی میکنی ,فهمیدی؟دفعه بعد رحمی درکارنیست انقدر میزنمت که بمیری.
نکنه واقعا فکرکردی عاشق چشم و ابروتم ؟نه جانم,تو فقط وسیله رسیدن من به ثروت اون خان بابای خرفتیکه مجبورم کرد با توئه امل ازدواج کنم و گرنه من کجا و توئه احمق کجا؟تا وقتی خان بابا ثروتشو به نامم کنه خفه خون میگیری و مثل یک خدمتکار در خدمتمی فهمیدی؟اگه اون خدایی که میپرستی خیلی دوست داشته باشه وکیل خان بابا زودترمراحلش رو انجام میده و تو زودتر از دستم نجات پیدامیکنی.
درحالی که اشکام با سرعت بیشتری فرو میریخت فقط سرم را به نشانه فهمیدن تکان دادم.
.
.
.
ادامه دارد...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh