💔
پاهایم را به اسبی وحشی ببندید...🐎
اگــر زمـانی فــرا رسیـد ڪـه جنگ به
پـایـان رسید و من به فیـض شـهادت
نایل نشدم از شما عـزیزان عاجــــزانه
این تقاضا را دارم بدنم را از پوشاندنیها
عریان و برهنه کنید و پاهایم را به پاهاے
اسبی وحشی ببندید و در صحرایی سوزان
بر روی خار و خاشاک رها کنید و اگر کسی
پرسید چرا این کار را می کنید؟ بگویید:
این جوانی است کم سن و سال و گنه کار
که توفیق و سعادت شهادت را نداشته است
و خداوند او را از درگاه الهی خود رهانیده
است. حال اگر شهادت نصیبمان شد، آن را
دو دستی می گیرم و خدا کند که زانوهایم
سـست نشـود و شهادت چیزی نیست ڪــہ
نصیب هر کس بشود. 🥀
#شهید_حسام_اسماعیلی_فر
#وصیت_نامه
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💔
كسى که وصیت می كند آدم سادهای نیست،
بزرگترین مقامات علمى را گذرانده، سردى و
گــرمى روزگـار را چـشیـــده، از زیبـــاترین و
شدیدترین عشقها برخوردار شده، از درخت
لذات زندگى میـــوه چیده، از هر چه زیبـــا و
دوستداشتنى است برخوردار شده و در اوج
كمال و دارایى، همه چیزرا رهـــا كرده🕊 و به
خاطر هدفى مقدس، زندگى دردآلود و اشكبار
و شهادت را قبول كرده است. 🥀
دستنوشته های #شهید_مصطفی_چمران
#چمران
#خدایا_به_سوی_تو_می_آیم
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💔
تو که فرزند مایی نمیآیی⁉️
بعد از فتح بوکمال، سید فاضل به
خاطر انتقال مسئولیتش به ایران،
بنا نداشـت به سـوریـه برگردد، اما
یک شب در خواب میبیند حضرت
زهرا (س) میفرمایند:
"ملتهای دیگر از افغانستانیها و
پاکستانیها از ما دفاع میکنند تو
که فرزند ما هستی دیگر نمیآیی؟"
و این چنین انتخاب شد به دست
حضرت زهرا...
در سالروز شهادتش دسته گلی از صلوات
به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم💐
راوی:مادر شهید
#شهید_سیدفاضل_موسوی_امین
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💔
امروز سالروز شهادت این شهید بود
شادی روح مطهر #شهید_حسن_آقاخانی
صلواتی عنایت بفرمایید. 🥀
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💔
محمد علیوات، 13 ساله، عامل حمله
به بیت المقدس، صبح امروز در دفتر
مدرسه خود نوشت؛
"مرا ببخش مادر، تو به من افتخار خواهی کرد."
این سیزده ساله ها از سیزده ساله دشت کربلا
الگو گرفتند، شجاعت و صلابت این نوجوانها
دشمن تا دندان مسلح را متزلزل کرده است.
ان شالله فتح قدس نزدیک است...
#فتح_قدس
#اسقاطیل
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💔
موقعیت را بشناس!
نحیف و لاغراندام بود، حتی بعد از تولد
دکترها امیدی به زنده ماندنش نداشتند
دوربینی داشت و خـبرنگاری مےڪرد📸
اما خودش هم فهمیده بود که برای این
جنگ باید بیش از این ڪار کند؛ کالک و
نقشه و اطلاعات مناطق جنگـی را 🗺
جمعآوری مےڪرد و بعد به صورت📑
دستهبندی شده، ارائه مےداد... این شد
که حســن شد نابـغـه دفاع مقدس؛ شد
یکی از سرداران بزرگ خمینی ڪبیر
رحمت الله علیه
از مادر شهید حسن باقری پرسیدند:
چه شد که پسری مثل آقا حسن تربیت
کردی؟! گفتند: نگذاشتم امام زمان عج
در زندگیمان گم شود.
در سالروز شهادتش دسته گلی از صلوات
به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم💐
#شهید_حسن_باقری (غلامحسین افشردی)
#امام_زمان
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#رنج_مقدس
#قسمت_صد_هفدهم
سعید میگوید:
- 《چشم بابا رو دور دیدی! چشمم روشن.》
مسعود هم جلد دوم را توی بغلش می گیرد و
می گوید:
- من مرده هرچی قصه عاشقی وتحولی ام، جلد یک هم نباشه من از جلد دو شروع می کنم.
و علی هم که انگار متهم گرفته، دستم را سفت گرفته و نگه داشته
- همین کتابا رو میخونی که نمیتونی به مصطفی جواب مثبت بدی.
مصطفی هم شده چماق على بالای سر من.
- بابا تاريخيه!
على خیلی جدی دراز می کشد و مشغول خواندن کتاب می شود. باید منتظر بمانم تا خوابشان ببرد.
توی پارک منتظر نشسته ایم تا مادر بیاید. علی می خواست برای بچه های مسجد جایزه بخرد. همه را بسیج کرده بود تا دنبال جایزه بگردیم منتهی جنس ایرانی. الآن هرسه کارگرعلی شده ایم . در هر مغازه که میگفتیم آقا جنس ایرانی داری، مثل یک موجود فضایی نگاهمان می کرد. مادر را هم گم کردیم در این بازار وانفسا. چقدرتماس گرفتیم تا جواب داد و قرار است بیاید. سعیدبا برگی که از درخت کنده سرگرم است و مسعود با وسایلی که خریدیم. چهره های این بردارهای دوقلو، با آن لباس های هم رنگشان، و با آن ته ريش همیشگی خیلی تودلبرو است. فرصت خوبی پیدا کرده ام برای این که سؤالاتم را بپرسم
- على توبرای چی ازدواج کردی؟
مسعود می خندد.
- تو چرا این جوری سؤال میکنی؟ آخه کی می خوای یاد بگیری، مقدمه ای، مؤخره ای، فضاسازی ای ؟ همین خودِ بدجنست، منو مجبور کردید و الآن گرفتار اینم که خودم این جام دلم اونجاست و با ابرو اشاره به جایی می کند.
مسعود تند میگوید:
- ا... برادر من تمیز صحبت کن، خانواده این جا نشسته.
- نه اینکه تو خودت خیلی پاستوریزه هستی آقای خانواده !
-《 من که مهم نیستم، اما بالاخره این سعید اهل هیچ حرفی نیست. من با این حرف های شما چه طوری توی دانشگاه کنترلش کنم. 》
ولشان کنم همین طور کَل کَل می کنند.
- مسعود دو کلمه حرف حساب می خواهیم
بزنیم ها. میدونی منظورم اینه که شما مردا نگاهتون به زن چیه ؟ زاویه دیدتون به خلقت و جایگاه زن رو می خوام.
علی با ریشه های روفرشی بازی می کند.
دارد حرفش را آماده می کند. مسعود از فرصت استفاده می کند و میگوید:
- 《این که جوابش سخت نیست خواهر من. نگاهمون نگاه حضرت آدم به حواست.》
- يا شيخ می شود این فقره را توضیح مفصل برما مرحمت کنی؟
مسعود ابرو بالا می اندازد و میگوید:
- 《نه ای فرزند. دیگر این قدر پیشرفته نیستم که معنی اش را بدونم. خودت مگر عقل نداری؟ بفهم دیگه.》
سعید میگوید:
- 《فکر کن این سؤال رونامزدت ازت بپرسه》.
- نامزد این قدر پیشرفته نمیگیرم . اصلا زن رو چه به این حرفا. بعد هم صدایش را کلفت میکند:
- 《میگم زن برو چاییتوبريز! بچه روساکت کن !نگاه به زن، نگاه به مرد! مرد اصل عالم خلقته، زن چایی ریزش.》
سنگی از کنار روفرشی برمیدارم و پرت میکنم طرفش. خم میشود و جاخالی می دهد و تند می گوید:
- 《غلط کردم، غلط کردم، مرد مدافع عالم خلقته، زن فلاخن اندازش!》
#نرجس_شكوريان_فرد
#رنج_مقدس
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh