🔻همسر شهید حججی:
❣یک روز خالهها و داییهایم را برای ناهار دعوت کردیم. دمدمای رسیدن مهمان ها آمد پیشم: «پیام دادن علیرضا رو دارن میارن لشکر» علیرضا نوری یکی از پاسدارهای لشکر بود. چهار پنج روزی می شد خبر #شهادتش در سوریه پیچیده بود.
❣گفتم: «حالا چه کار کنیم؟» حسابی رفت توی هم. همه هم و غمش رفتن و رسیدن به مراسم #وداع بود.
❣گفتم: «پس زود سفره رو می ندازم که بتونی خودت رو برسونی!» همه که غذایشان را خوردند، پا شد و معذرت خواهی کرد که یکی از بچه های لشکر شهید شده است و باید برود برای وداع.
❣رفت توی اتاق و پیراهن مشکی را از تنش بیرون آورد و یک لباس آبی تیره پوشید.
پرسیدم: «چرا #مشکیت رو در آوردی؟ گفت: «نمیخوام تو مجلس شهید مشکی بپوشم!»
📕 کتاب سربلند
#شهید_محسن_حججی🌷
#شهید_مدافع_حرم
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
272.8K
یا امام رضا درسته من بدم
یا امام رضا دوباره اومدم😍
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🌸🍃✨
🍃
✨
°•{ســــــــــردار
#شهید_محمدرضا_افیونـــی🍃🌹}•°
🌸 #زندگینـــــامہ
◽️افیونی از نادر افرادی بود که به پاسداری، جهاد، شهادت، در خط امام بودن و سوختن برای محرومان جلوه و معنی داد. در حالی که جای جای محروم و فتنه دیده کردستان شاهد دلاوریهای ایشان برای مردم و رزمندگان بود و سراسر این خطه، مملو از خاطرات فراوان از شکوه ایثارشان، با دلی گشوده به رحمت حق به استقبال سختیهای تازه میرفت. او برای این انقلاب و اسلام یک نفر نبود بلکه به تنهایی سپاهی بود.
●جانشین عملیات سپاه کردستان
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
💠پایان فراق ۳۱ ساله ی مادر شهید « پیرهادی » در معراج شهدا
💐مادر شهید پلاک هویتی پسرش را که در جریان تفحص کشف شده بود, بر گردن انداخت.
🌷پنجم تیر ماه سال ۹۸ حسینیه معراج شهدا میزبان پیکر مطهر شهید
«محمدرضا پیرهادی » بود که پس از ۳۱ سال به آغوش خانواده اش بازگشت.
🌷شهید محمد رضا پیرهادی ، فرزند هاشم، متولد ۱۳۴۸ در شهر تهران است. او در سال ۶۷ و در تک دشمن به شهادت رسید، اما پیکر مطهرش در منطقه زبیدات ماند و در شمار شهدای مفقودالجسد قرار گرفت.
پیکر این شهید بعد از گذشت ۳۱ سال در جریان عملیات اخیر کمیته جستجوی مفقودین،تفحص و از طریق پلاک هویت شناسایی شد.
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💠پایان فراق ۳۱ ساله ی مادر شهید « پیرهادی » در معراج شهدا
💐مادر شهید پلاک هویتی پسرش را که در جریان تفحص کشف شده بود, بر گردن انداخت.
🌷پنجم تیر ماه سال ۹۸ حسینیه معراج شهدا میزبان پیکر مطهر شهید
«محمدرضا پیرهادی » بود که پس از ۳۱ سال به آغوش خانواده اش بازگشت.
🌷شهید محمد رضا پیرهادی ، فرزند هاشم، متولد ۱۳۴۸ در شهر تهران است. او در سال ۶۷ و در تک دشمن به شهادت رسید، اما پیکر مطهرش در منطقه زبیدات ماند و در شمار شهدای مفقودالجسد قرار گرفت.
پیکر این شهید بعد از گذشت ۳۱ سال در جریان عملیات اخیر کمیته جستجوی مفقودین،تفحص و از طریق پلاک هویت شناسایی شد.
هدایت شده از مسابقهبزرگحرفدل
قدرلحظات جوانی خود را بدانید و مواظب باشید هرگز جز برای رضای خدا کاری نکنید.
|سیدعلیخامنهای|
#مـــــســــابـــــقـــــــهبــــــزرگـــــحــــــرفـــــدل
🔊هدفمون اینه که این سخن #حضرت_آقا رو به گوش همه #جوانان برسونیم..!
🎉جایزههای نفیسمون😊☺️😇👇
🔻نفراول🔻
۳۰۰هزار ریال جایزه نقدی😍
🔻نفردوم🔻
۲۰۰هزار ریال جایزه نقدی😍
🔻نفرسوم🔻
۱۰۰هزار ریال جایزه نقدی😍
📌تافرصت هست توی مسابقه شرکت کنید😊
#حرفدل
#شرکتکننده_18
✅جهت شرکت در مسابقه کلیک فرمایید
http://eitaa.com/joinchat/2591358979C53b0c0b22b
گزیده ای از وصیتنامه :
همسر مهربان، عزیزتر از جانم، قربانت برم، فکر میکردم سختی کربلا را جیش اباعبدالله(ع) کشیده ولی به گمانم آنان که ماندند و داغ برادر، همسر و فرزند کشیدند، سختر تر بود
فدای تو یا امام سجاد(ع) یا خانم زینب کبری(س).
#شهید_علی_آقایی🌷
#شهید_تازه_تفحص_شده
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
گزیده ای از وصیتنامه : همسر مهربان، عزیزتر از جانم، قربانت برم، فکر میکردم سختی کربلا را جیش اباعبد
#ماه_عسل با استخوان های همسر😔
✍ دلنوشتهای که همسر #شهید_علی_آقایی در حرم مطهر رضوی در مراسم تشییع #همسر_شهیدش🌷 نوشت:
💞"علی یادت هست میگفتی: شهناز تو رو از #حضرت_معصومه گرفتم❓یادت هست گفتی قول میدم یه بار ببرمت #حرمش ازش تشکر کنم؟
یادت هست #علی! بخدا من یادم هست😢
💞قول ماه عسل دادی برای #مشهد اون هم نه یک بار چندبار اسم نوشتیم📝 آماده شدیم داشتی به قولت عمل می کردی 💥اما هر بار #ماموریت، دوره و در آخر هم اعزام به #سوریه... #رفتی آن هم تنها تنهای تنها👤
💞گفتی: #خواهی_آمد. گفتی: تدارک ببینم؛ دیدم نیامدی⁉️ دیر شد خیلی دیر #چهار_سال تنها ماندم تنهای تنها؛ چقدر سخت بود💔 برایم و حالا خبرت رسیده که #میآیی...
💞میگویند: فقط چند تکه ا#ستخوانی یا یک تکه لباس یا یک #پلاک نمیدانم😔 اما همین را می دانم که من خواستم بد قول نشوی صدای آمدنت چنان زنگی به گوشم زد که دیوانه وار #آمدم به همه جا سر زدم و درخواست سفرمان را به #مشهد کردم. در خواست #ماه_عسل🌸
💞رفتم سپاه؛ دست به دامان #امام_مهربانیها شدم سپردم به خودت تا کارها رو ردیف کنی✅ تا به آرزوی دیرینهام بودن در #کنار_تو دست در دست تو، توی حرم🕌 باشم. امروز #بهترین روز زندگیمام هست 😌
💞علی ببین آمده ام #آوُردیم به سمت آرزویم. می دانستم تو بدقول نبودی❌ #قول ماه عسل داده بودی. نگاه کن #علی کنارت هستم👥 منم #معشوقهات دنیایت همسرت💖 ببین...
💞برایت #لباس_سفید آوردهام بیا بپوش سفارش خودت بود وقتی به خواب یکی از دوستانم آمدی پیام فرستادی💌 و گفتی #همسرم مرا از #امام_رضا(ع) بخواهد
خواستمت با اشک چشم😭
با قلب شکسته💔 و رنجورم
با غصههای #تنهاییام
💞گفتی برایم لباس سفید بخر خریدم
گفتی لباسم را #تبرک کن آن را هم با جان و دل کردم بلکه بازگردی. علی ببین امام رئوف رویم را زمین نینداخته #بپوش لباس سفیدت را ببینم به اندازه #دامادیت؛ به تنت می آید⁉️
💞لباس سیاه نپوش🚫 #سفید برازنده توست. خودم #سیاهت را می پوشم
سفید و سیاه بهم می آیند حتی اگر #عروس_و_داماد برعکس تنشان کنن...
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
Meysam Motiee - Sooye Shahre Ma Shahidi Avardand (320).mp3
15.15M
🎤 این گل را به رسم هدیه
#میثم_مطیعی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
🕊 هر که سودای تو دارد، چه غم از هر دو جهانش؟ نگران تو، چه اندیشه و بیم از دگرانش.. #شهید_محمدرضا_ا
#خاطرات_شـهدا
بنده به خاطر تشويق هاي پسرم محمد، عازم جبهه شدم. به عنوان راننده ماشين هاي سنگين جهاد به طرف کردستان رفتم. نزديکي هاي سنندج؛ اتومبيل هيلمني را ديدم که خانواده اي در آن منتظر بودند تا کسي به آنها کمک کند. من پس از بررسي متوجه شدم که ماشين بايد براي تعميرات اساسي به شهر برده شود. در همين حين شنيدم که زن به شوهرش مي گفت: ديدي اينها بد نيستند. ظاهراً مرد، از افراد طرفدار ضد انقلاب بود. پس از مراجعه به شهر مرد از من دعوت کرد که براي غذا خوردن به منزلشان بروم، ولي زن که شوهر خود را مي شناخت گفت: به خانه ما نياييد! به محل استقرار پسرم محمد رفتم. هنگام ظهر محمد گفت: غذاي مقر متعلق به افراد همين جاست. شما غذايتان را در شهر بخوريد تا به طرف مريوان حرکت کنيم. اين کار را انجام دادم چرا که مي دانستم محمد تأکيد خاصي به نظم و حفظ بيت المال دارد. يک روز ماد رش از او خواسته بود تا کپسول گاز را پر کند. او از ماشين سپاه که در اختيار داشت استفاده نکرده بود و با موتور سيکلت خود با مشقت زياد اين کار را انجام داده بود.
✍ به روایت پدر شهید
📎 جانشین عملیات سپاه کردستان
#شهید_محمدرضا_افیونی🌷
📎سالروز شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh