💐پایان فراق ۳۵ ساله مادر شهید
📸گزارش تصویری آیین وداع با پیکر مطهر شهید مهرداد محمدتقی
34.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ «اهالی بهشت»
🔹 با اجرای گروه سرود نورالهدی اصفهان
🔸 اگر مشتی پلاک و استخواناند
🔸 رموز هستی و جانِ جهاناند
🔸 چو خونی در رگ هستی، رواناند
🔸 چو جان، در جسم این امت نهاناند
🔸 نشان دولت صاحب زماناند (عج) 🌹
مشاهده این نماهنگ با کیفیت بیشتر 👇
https://www.aparat.com/v/mra2s2g
#حدیث
💚#امام_جواد(ع):
🍃اَلقَصدُ اليَ اللهِ تَعالي بِالقُلوبِ
🍃اَبلغُ مِن اِتعابِ الجَوارِحِ بِالأعمال.
🍃نيت و اهداف باطني انسان زودتر
🍃از اعمال بدني او به پيشگاه خداوند
🍃متعال ميرسد.
🍃خداوند پيش از عمل، به نيت توجه ميکند
📙بحار، ج ٧٨، ص ٣٦٤
#رمان_ریبای
#محافظ_عاشق_ #من
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜هوالعشق ⚜
📕#محافظ_عاشق_من🥀
✍ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_هجدهم
در کل راه رسیدن به مدرسه مائده با خودش فکر و خیال کرد ، دلش نمیخواست بهترین روز برای خواهرش اوقات تلخ باشد اما با حضور سجاد قطعا نمی توانست ناراحتیش را پنهان کند .
بعد از برداشتن مائده از مدرسه به سمت شهرک محل سکونتشان رفت و جلوی بلوک ۳ آپارتمان های سازمانی ایستاد و به سجاد زنگ زد : الو آقا سجاد سلام ؟ بله ما پایین هستیم ، منتظرم .
سجاد با امیرحسین و پسری دیگری که احتمال داد ، محمدحسین باشد از محوطه بیرون آمدند ، مرصاد و مائده پیاده شدند و سلام و علیکی کردند که امیرحسین گفت : داداش ، ایشون آقا مرصاد فاتح هستن رفیق پایه و بامرام .
مرصاد و محمدحسین دست دادند که مرصاد فکر کرد بهتر است مائده را معرفی کند .
ـ ایشون خواهرم هستن .
محمدحسین با سری افتاده مجددا به مائده سلام کرد و گفت : بفرمایید داخل خواهرم بالا هستن ، بفرمایید ...
ـ متشکرم ، لطف دارید . باید بریم بعدا حتما مزاحمشون میشیم
+ مراحمید ، خواهش میکنم .
بعد از اضافه شدن فاطمه به جمعشان به پاساژی رفتند تا مائده هدیه اش را بخرد ، بعد بسمت بازار راه افتادند و مرصاد یک دستگاه موزیک پلیر جدید و فاطمه دو جلد از کتاب های استاد دینانی را برایش خرید . سجاد هم گفت ، هدیه اش آماده است .
فاطمه : آقا مرصاد بریم کیک سفارش بدیم ؟
ــ نه اونو خود رستوران گفتم حاظر کنن فقط یکم وسایل تزیینی لازمه بریم تمش انتخاب کنیم ؟ تم وسایل رستوران خیلی گرون بود.
+ آره بریم ، مائده خسته نیستی ؟
ـ نه آجی .
+ خداروشکر پس بزنین بریم یه خرید مفصل .
بعد از اتمام خرید ها به سمت شهرک راه افتادند ، فاطمه بخاطر شغل همسرش به اصفهان آمده بود و همسر پاسدارش یک واحد از خانه های سازمانی را اجاره کرده بود .
چند ماه بعد از عروسی فاطمه تک دختر حاج رسول ، خانواده فتاح بخاطر دانشگاه نور چشمشان به اصفهان آمدند به اصلیتشان جایی که ۲۰ سال پیش خیلی چیز ها را جا گذاشته و به مشهد رفته بودند بعد از نقل مکان خانواده مهدا ، سجاد با قبولی در آزمون استخدامی مخابرات به اصفهان آمد زادگاهش . شهری که هر دو خانواده به آن تعلق داشتند ، شهری که برای خاندان فاتح پر از خاطره است خاطره ای که جوان تر ها از آن بی خبر بودند .
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh