#وقایع_روز_عاشوراء
#وقایع_عصر_عاشوراء_ذوالجناح
#غارت_خیام_امام_حسین_ع
#خلخال
خلخال
نوعي زينت ساقه پا، حلقهاي از طلا و نقره و امثال آن که در پاي کنند،[1] پاي برنجن. به نقل فاطمه دختر امام حسين «ع»، سپاه عمر سعد پس از شهادت امام، به خيمهها حمله ور شدند و به غارت پرداختند، از جمله دو خلخال، از پاهاي او در آوردند و بردند.[2] راوي اين نکته و گفتگوهاي ميان آن غارتگر و دختر امام حسين «ع»، خود دختر آن حضرت است.[3] .
فرهنگ عاشورا / جواد محدثي
[1] لغت نامه، دهخدا.
[2] بحار الانوار، ج 45، ص 83.
[3] امالي صدوق، ص 140.
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk
#وقایع_روز_عاشوراء
#وقایع_عصر_عاشوراء_ذوالجناح
#آتش_در_خیام_امام_حسین_ع
#غارت_خیام_امام_حسین_ع
قال: فأشهد أنه استحيا، فذهب لينصرف. و حمل عليه زهير بن القين في رجال من أصحابه عشرة، فشد علي شمر بن ذيالجوشن و أصحابه، فکشفهم عن البيوت، حتي ارتفعوا عنها، فصرعوا أباعزة الضبابي، فقتلوه، فکان من أصحاب شمر. و تعطف الناس عليهم، فکثروهم، فلا يزال الرجل من أصحاب الحسين قد قتل، فاذا قتل منهم الرجل و الرجلان تبين فيهم، و أولئک کثير لا يتبين فيهم ما يقتل منهم. [20] .
الطبري، التاريخ، 439 - 437/5 مساوي عنه: القمي، نفس المهموم، /270 - 268؛ القزويني، الامام الحسين عليهالسلام و أصحابه، 285 - 283/1؛ المقرم، مقتل الحسين عليهالسلام، /300 - 298؛ بحرالعلوم، مقتل الحسين عليهالسلام، /397 - 396؛ المحمودي، العبرات، 38 - 37، 35 - 34/2
گويد: تا نيمروز سختترين جنگي را که خدا آفريده بود، به آنها کردند و چنان بود که نميتوانستند جز از يک سوي به آنها حمله کنند که خيمهها فراهم بود و راست و چپ به هم پيوسته بود.
گويد: و چون عمر بن سعد چنين ديد، کساني را فرستاد که خيمهها را از پاي درآرند که آنها را در ميان گيرند. ياران حسين سه و چهار ميان خيمهها ميرفتند و به هر که خيمه را از پاي در ميآورد و غارت ميکرد، حمله ميبردند و ميکشتند و از نزديک تير ميزدند و از پاي ميانداختند. در اين وقت عمر بن سعد گفت، خيمهها را آتش بزنند و وارد آن شوند و از پاي بيندازند.
گويد: آتش بياوردند و سوزانيدن آغاز کردند.
حسين گفت: «بگذاريد بسوزانند که چون آتش در آن افتاد، نميتوانند از آن جا به شما دست يابند.»
و چنين شد و نميتوانستند جز از يک سوي با آنها جنگ کنند.
گويد: زن آن مرد کلبي برون شد و به طرف شوهر خويش رفت و بر سر وي بنشست و خاک از آن پاک ميکرد و ميگفت: «بهشت تو را خوش باد.»
گويد: شمر بن ذيالجوشن به غلامي رستم نام گفت: «سرش را با چماق بزن!»
و رستم سر او را بزد و بشکست و در جا بمرد.
گويد: شمر بن ذيالجوشن حمله برد و نيزه در خيمهي حسين فرو برد و بانگ زد: «آتش بياريد تا اين خيمه را بر سر ساکنانش آتش بزنم.»
گويد: زنان فرياد زدند و از خيمه برون شدند.
گويد: حسين بدو بانگ زد: «اي پسر ذي الجوشن! تو آتش ميخواهي که خانهي مرا بر سر کسانم آتش بزني، خدا تو را به آتش بسوزاند.»
حميد بن مسلم گويد: به شمر بن ذي الجوشن گفتم: «سبحان الله! اين کار شايستهي تو نيست. ميخواهي دو چيز را بر خويشتن بار کني. مانند خداي عذاب کني و فرزندان و زنان را بکشي. به خدا همان کشتن مردان، امير تو را خشنود ميکند.»
گويد: گفت: «تو کيستي؟»
گفتم: «به خدا نميگويمت کيستم.»
گويد: «به خدا بيم داشتم که اگر بشناسدم به نزد حکومت زيانم زند.»
گويد: يکي که شمر نسبت به وي مطيعتر از من بود، يعني شبث بن ربعي، بيامد و گفت: «سختي بدتر از سخن تو نشنيدهام و رفتاري زشتتر از رفتار تو نديدهام. ترسانندهي زنان شدهاي؟»
گويد: شهادت ميدهم که شرمنده شد و ميخواست بازگردد که زهير بن قين با گروهي از ياران خويش که ده کس بودند، حمله برد و به شمر و يارانش تاخت و آنها را از خيمهها عقب راند که از آن جا دور شدند. ابوعزهي ضبابي را که از ياران شمر بود از پاي درآوردند و خونش بريختند.
گويد: جماعت به آنها حمله بردند و بر ايشان فزوني گرفتند و پيوسته از ياران حسين کشته ميشد و چون يک کس يا دو کس از آنها کشته ميشد، نمودار بود؛ اما آن گروه بسيار بودند و هر چه از آنها کشته ميشد، نمود نميکرد.
پاينده، ترجمهي تاريخ طبري، 3041 - 3040/7
ای دی برای سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh1
لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات
@zameneashk