#وقایع_روز_تاسوعاء_شب_عاشوراء
#وقایع_دوم_محرم_از_ورودیه_تا_شب_تاسوعا
#عباس_قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام
مرثيه روز تاسوعا 7
چون روز تاسوعا، يعني نهم محرم فرارسيد، شمر با نامهي ابن زياد که در مورد کشتن امام حسين - عليهالسلام- بود، به کربلا وارد شد و آن نامه را به عمر بن سعد داد. هنگامي که عمرد ب سعد از مضمون و محتواي نامه آگاه شد، به شمر خطاب کرد و گفت: واي بر تو! تو را چه شده است؟ خداوند تو را از جاهاي آباد دور نمايد، و چيزي را که تو آوردهاي زشت کند! سوگند به خدا، گمان مي کنم ه تو ابن زياد را از آنچه من به او نوشته بودم بازداشتي، و کاري را که اميد اصلاح آن را داشتم تباه کردي و به هم زدي. سوگند به خدا، حسين آن کسي نيست که تسليم يزيد شود و دست بيعت با وي دهد، زيرا که جان پدرش علي مرتضي در پهلوهاي او جاي دارد.
شمر به عمرد بن سعد گفت: اکنون با امر امير چه خواهي کرد، يا فرمان او را بپذير و با دشمن وي جنگ کن، و يا دست از عمل بازدار و کار لشکر به من واگذار. عمر بن سعد در پاسخ او گفت: من اين کار را انجام مي دهم و همچنان اامير لشکر هستم و تو همچنان سرهنگ پيادگان باش. اين سخنان را گفت و آمادهي نبرد با امام حسين - عليهالسلام- شد.
شمر چون ديد که عمر بن سعد آمادهي نبرد است، نزديک لشکر امام حسين - عليه السلام - آمد و بانگ زد: فرزندان خواهر من ذ عبدالله و جعفر و عثمان و عباس - کجا هستند؟ (1) امام حسين - عليه السلام - چون بانگ او را شندي، به برادران خود فرمود: جواب شمر را بدهيد، اگر چه فاسق است، زيرا با شما رابطهي خويشاوندي دارد.
آن چهار برادر به او گفتند چه کار داري؟ شمر پاسخ داد:اي فرزندان خواهر من! شما در امان هستيد و در کنار برادر خود حسين جنگ نکنيد و از او فاصله گيريد و سر در طاعت يزيد آوريد.
حضرت عباس - عليهالسلام- فرياد بر او زد که دستهاي تو بريده باد، و نفرين بر امان نامهاي باد که تو از براي ما آوردهاي!اي دشمن خدا! ما را امر مي کني که از برادر و مولاي خود حسين بن فاطمه - عليهما السلام - دست برداريم و سر در طاعت نفرين شدگان و فرزندان نفرين شدگان درآوريم؟ آيا ما را امان نامه مي دهي، ولي براي پسر رسول خدا - صلي الله عليه و آله - امان نامهاي نيست؟ شمر از شنيدن اين سخنان خشمگين شد و به لشکرگاه خود بازگشت. سپس عمر بن سعد لشکر خويش را بانگ زد کهاي لشکريان خدا؛ سوار شويد و مژدهي شما به بهشت باد! آن گاه لشکريان او سوار شدند و به سوي اصحاب امام حسين - عليهم السلام - روآوردند، در حالي که حضرت در مقابل خيمهي خود شمشير به دست گرفته و سر به زانوي اندوه گذاشته و به خواب رفته بود. و اين واقعه در عصر روز تاسوعا رخ داد.
(شيخ کليني از حضرت صادق - عليهالسلام- روايت فرموده است که روز تاسوعا روزي بود که امام حسين و اصحابش - عليهمالسلام - را در کربلا محاصره کردند، و سپاه اهل شام بر جنگ با آنان اجتماع و اتفاق نمودند، و ابن مرجانه (2) و عمر بن سعد از بسياري سپاه و لشکر که براي آنان جمع شده بود خوشحال شدند. و امام حسين و اصحابش - عليهمالسلام ذ را ضعيف شمردند و يقين کردند که ياوري از براي آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را ياري نخواهند نمود. آن گاه امام صادق - عليه السلام - فرمودند: پدرم فداي آن ضعيف و غريب باد!)
چون حضرت زينب - عليهاالسلام - صداي خروش لشکر عمر بن سعد را شنيد، نزد برادر دويد و عرض کرد:اي برادر! مگر صداي خرش لشکر را نمي شنوي که نزديک شدهاند؟ حضرت سر از زانو برداشت و به خواهر خود فرمد:اي خواهر! اکنون رسول خدا - صلي الله عليه و آله - را در خواب ديدم که به من فرمد: تو به سوي ما خواهي آمد. حضرت زينب - عليهاالسلام - که اين خبر را شنيد، سيلي به صورت زد و صدا را به واويا بلند کرد. حضرت به او فرمود:اي خواهر! سکوت اختيار کن که واويلا سزاوار تو و براي تو نيست، خدا تو را رحمت کند!
آن گاه حضرت عباس به خدمت امام حسين - عليهما السلام - آمد و عضر کرد: برادر! لشکر به سوي شما رو آوردهاند. حضرت برخاست و فرمود:اي برادرم عباس، جانم فداي تو باد! سوار شو و آنان را ملاقات کن و بپرس که چرا به سوي ما ميآيند؟
حضرت عباس - عليهالسلام- با بيست سوار که زهير و حبيب از آنان نيز بودند به سوي لشکر آنها شتافت و از ايشان پرسيد که غرض و مقصود شما از اين کار چيست؟ در پاسخ او گفتند: از امير حکم آمده است که فرمان او را بپذيريد و اطاعت وي را لازم بدانيد، و گرنه با شما جنگ و مبارزه ميکنيم. حضرت عباس - عليهالسلام- به آنان فرمود: شتاب نکنيد تا من برگردم و مقصود شما را به برادرم عرض کنم.
آنان توقف نمودند و حضرت عباس - عليهالسلام- با شتاب تمام به سوي امام حسين - عليهالسلام- آمد و مقصود آنان را به حضرت عرض نمود، حضرت در پاسخ فرمودند:
#وقایع_روز_تاسوعاء_شب_عاشوراء
#وقایع_دوم_محرم_از_ورودیه_تا_شب_تاسوعا
#عباس_قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام
مرثيه روز تاسوعا 7
چون روز تاسوعا، يعني نهم محرم فرارسيد، شمر با نامهي ابن زياد که در مورد کشتن امام حسين - عليهالسلام- بود، به کربلا وارد شد و آن نامه را به عمر بن سعد داد. هنگامي که عمرد ب سعد از مضمون و محتواي نامه آگاه شد، به شمر خطاب کرد و گفت: واي بر تو! تو را چه شده است؟ خداوند تو را از جاهاي آباد دور نمايد، و چيزي را که تو آوردهاي زشت کند! سوگند به خدا، گمان مي کنم ه تو ابن زياد را از آنچه من به او نوشته بودم بازداشتي، و کاري را که اميد اصلاح آن را داشتم تباه کردي و به هم زدي. سوگند به خدا، حسين آن کسي نيست که تسليم يزيد شود و دست بيعت با وي دهد، زيرا که جان پدرش علي مرتضي در پهلوهاي او جاي دارد.
شمر به عمرد بن سعد گفت: اکنون با امر امير چه خواهي کرد، يا فرمان او را بپذير و با دشمن وي جنگ کن، و يا دست از عمل بازدار و کار لشکر به من واگذار. عمر بن سعد در پاسخ او گفت: من اين کار را انجام مي دهم و همچنان اامير لشکر هستم و تو همچنان سرهنگ پيادگان باش. اين سخنان را گفت و آمادهي نبرد با امام حسين - عليهالسلام- شد.
شمر چون ديد که عمر بن سعد آمادهي نبرد است، نزديک لشکر امام حسين - عليه السلام - آمد و بانگ زد: فرزندان خواهر من ذ عبدالله و جعفر و عثمان و عباس - کجا هستند؟ (1) امام حسين - عليه السلام - چون بانگ او را شندي، به برادران خود فرمود: جواب شمر را بدهيد، اگر چه فاسق است، زيرا با شما رابطهي خويشاوندي دارد.
آن چهار برادر به او گفتند چه کار داري؟ شمر پاسخ داد:اي فرزندان خواهر من! شما در امان هستيد و در کنار برادر خود حسين جنگ نکنيد و از او فاصله گيريد و سر در طاعت يزيد آوريد.
حضرت عباس - عليهالسلام- فرياد بر او زد که دستهاي تو بريده باد، و نفرين بر امان نامهاي باد که تو از براي ما آوردهاي!اي دشمن خدا! ما را امر مي کني که از برادر و مولاي خود حسين بن فاطمه - عليهما السلام - دست برداريم و سر در طاعت نفرين شدگان و فرزندان نفرين شدگان درآوريم؟ آيا ما را امان نامه مي دهي، ولي براي پسر رسول خدا - صلي الله عليه و آله - امان نامهاي نيست؟ شمر از شنيدن اين سخنان خشمگين شد و به لشکرگاه خود بازگشت. سپس عمر بن سعد لشکر خويش را بانگ زد کهاي لشکريان خدا؛ سوار شويد و مژدهي شما به بهشت باد! آن گاه لشکريان او سوار شدند و به سوي اصحاب امام حسين - عليهم السلام - روآوردند، در حالي که حضرت در مقابل خيمهي خود شمشير به دست گرفته و سر به زانوي اندوه گذاشته و به خواب رفته بود. و اين واقعه در عصر روز تاسوعا رخ داد.
(شيخ کليني از حضرت صادق - عليهالسلام- روايت فرموده است که روز تاسوعا روزي بود که امام حسين و اصحابش - عليهمالسلام - را در کربلا محاصره کردند، و سپاه اهل شام بر جنگ با آنان اجتماع و اتفاق نمودند، و ابن مرجانه (2) و عمر بن سعد از بسياري سپاه و لشکر که براي آنان جمع شده بود خوشحال شدند. و امام حسين و اصحابش - عليهمالسلام ذ را ضعيف شمردند و يقين کردند که ياوري از براي آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را ياري نخواهند نمود. آن گاه امام صادق - عليه السلام - فرمودند: پدرم فداي آن ضعيف و غريب باد!)
چون حضرت زينب - عليهاالسلام - صداي خروش لشکر عمر بن سعد را شنيد، نزد برادر دويد و عرض کرد:اي برادر! مگر صداي خرش لشکر را نمي شنوي که نزديک شدهاند؟ حضرت سر از زانو برداشت و به خواهر خود فرمد:اي خواهر! اکنون رسول خدا - صلي الله عليه و آله - را در خواب ديدم که به من فرمد: تو به سوي ما خواهي آمد. حضرت زينب - عليهاالسلام - که اين خبر را شنيد، سيلي به صورت زد و صدا را به واويا بلند کرد. حضرت به او فرمود:اي خواهر! سکوت اختيار کن که واويلا سزاوار تو و براي تو نيست، خدا تو را رحمت کند!
آن گاه حضرت عباس به خدمت امام حسين - عليهما السلام - آمد و عضر کرد: برادر! لشکر به سوي شما رو آوردهاند. حضرت برخاست و فرمود:اي برادرم عباس، جانم فداي تو باد! سوار شو و آنان را ملاقات کن و بپرس که چرا به سوي ما ميآيند؟
حضرت عباس - عليهالسلام- با بيست سوار که زهير و حبيب از آنان نيز بودند به سوي لشکر آنها شتافت و از ايشان پرسيد که غرض و مقصود شما از اين کار چيست؟ در پاسخ او گفتند: از امير حکم آمده است که فرمان او را بپذيريد و اطاعت وي را لازم بدانيد، و گرنه با شما جنگ و مبارزه ميکنيم. حضرت عباس - عليهالسلام- به آنان فرمود: شتاب نکنيد تا من برگردم و مقصود شما را به برادرم عرض کنم.
آنان توقف نمودند و حضرت عباس - عليهالسلام- با شتاب تمام به سوي امام حسين - عليهالسلام- آمد و مقصود آنان را به حضرت عرض نمود، حضرت در پاسخ فرمودند:
#کتاب_مذبوح_فرات
#کتاب_شیعتی
#وقایع_دوم_محرم_از_ورودیه_تا_شب_تاسوعا
فهرست مطالب ورودیه در کتاب مذبوح فرات / دوستانی که کتاب را دریافت کرد ه اند مطالب را ببینند. ضمنا با سرچ در کانال مطالب تدریس شده است.
« ورودیه» 215
ورود به کربلاء، ورود به جنّات 215
گودال دریای خون به روایت امیرالمؤمنین× 216
حسین× صاحب کربلاء 217
ورود اهل بیت^ به کربلاء، محل قدس و طهر 218
ذکر ورود به کربلاء 219
اسرار حرکت نکردن اسبها و سوال از نامهای کربلاء 221
اسرار اسامی کربلاء 222
دعای امام حسین× برای زوار کربلاء 224
خاک کربلاء بوی جنّات را میدهد 226
سخنان امام حسین× هنگام ورود به کربلاء 229
خطبهی امام حسین× در ورود به کربلاء 231
امام حسین× نواحی اطراف قبرش را خرید 233
کربلاء حرم امام حسین× 234
السلام علیک یاابا عبدالله
کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است
ایتا
@zameneashk1
تلگرام
@zameneashk
باب الحسین ع
https://t.me/Babolhusein
آی دی پاسخ به سوالات
@m_h_tabemanesh
تبادل
@m_h_tabemanesh