eitaa logo
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
7.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
1.2هزار فایل
السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر ایتا @zameneashk1 باب الحسین ع https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات مقتل و دریافت کتاب شیعتی و مذبوح فرات @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
7 مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى،ج‏17 193 قوت قلب أبا عبد الله عليه السلام ..... ص : 191 أبا عبد اللَّه را گرفتند. هر كدام سخنى با اين اسب مى‏گويد. طفل عزيز أبا عبد اللَّه مى‏گويد: اى اسب! «هَلْ سُقِىَ ابى امْ قُتِلَ عَطْشاناً؟» من از تو يك سؤال مى‏كنم: پدرم كه مى‏رفت، با لب تشنه رفت (گريه استاد)؛ من مى‏خواهم بدانم كه آيا پدرم را با لب تشنه شهيد كردند يا در دم آخر به او يك جرعه آب دادند؟ (گريه استاد). اينجاست كه يك منظره ديگرى رخ مى‏دهد كه قلب مقدس امام زمان را آتش مى‏زند: «وَ اسْرَعَ فَرَسُكَ شارِداً مُحَمْحِماً باكِياً، فَلَمّا رَأَيْنَ النِّساءُ جَوادَكَ مَخْزِيّاً وَ ابْصَرْنَ سَرْجَكَ مَلْوِيّاً خَرَجْنَ مِنَ الْخُدورِ ناشِراتِ الشُّعورِ عَلَى الْخُدورِ لاطِماتٍ» روضه امام زمان است؛ مى‏گويد: جدّ بزرگوار! اهل بيت تو به امر تو از خانه بيرون نيامدند اما وقتى كه اسب بى‏صاحبت را ديدند موها را پريشان كردند، همه به طرف قتلگاه تو آمدند (گريه استاد). ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
خلخال نوعي زينت ‏ساقه پا، حلقه‏اي از طلا و نقره و امثال آن که در پاي کنند،[1] پاي برنجن. به ‏نقل فاطمه دختر امام حسين‏ «ع‏»، سپاه عمر سعد پس از شهادت امام، به خيمه‏ها حمله ‏ور شدند و به غارت پرداختند، از جمله دو خلخال، از پاهاي او در آوردند و بردند.[2] راوي‏ اين نکته و گفتگوهاي ميان آن غارتگر و دختر امام حسين‏ «ع‏»، خود دختر آن حضرت‏ است.[3] . فرهنگ عاشورا / جواد محدثي [1] لغت نامه، دهخدا. [2] بحار الانوار، ج 45، ص 83. [3] امالي صدوق، ص 140. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
قال: فأشهد أنه استحيا، فذهب لينصرف. و حمل عليه زهير بن القين في رجال من أصحابه عشرة، فشد علي شمر بن ذي‏الجوشن و أصحابه، فکشفهم عن البيوت، حتي ارتفعوا عنها، فصرعوا أباعزة الضبابي، فقتلوه، فکان من أصحاب شمر. و تعطف الناس عليهم، فکثروهم، فلا يزال الرجل من أصحاب الحسين قد قتل، فاذا قتل منهم الرجل و الرجلان تبين فيهم، و أولئک کثير لا يتبين فيهم ما يقتل منهم. [20] . الطبري، التاريخ، 439 - 437/5 مساوي عنه: القمي، نفس المهموم، /270 - 268؛ القزويني، الامام الحسين عليه‏السلام و أصحابه، 285 - 283/1؛ المقرم، مقتل الحسين عليه‏السلام، /300 - 298؛ بحرالعلوم، مقتل الحسين عليه‏السلام، /397 - 396؛ المحمودي، العبرات، 38 - 37، 35 - 34/2 گويد: تا نيمروز سخت‏ترين جنگي را که خدا آفريده بود، به آنها کردند و چنان بود که نمي‏توانستند جز از يک سوي به آنها حمله کنند که خيمه‏ها فراهم بود و راست و چپ به هم پيوسته بود. گويد: و چون عمر بن سعد چنين ديد، کساني را فرستاد که خيمه‏ها را از پاي درآرند که آنها را در ميان گيرند. ياران حسين سه و چهار ميان خيمه‏ها مي‏رفتند و به هر که خيمه را از پاي در مي‏آورد و غارت مي‏کرد، حمله مي‏بردند و مي‏کشتند و از نزديک تير مي‏زدند و از پاي مي‏انداختند. در اين وقت عمر بن سعد گفت، خيمه‏ها را آتش بزنند و وارد آن شوند و از پاي بيندازند. گويد: آتش بياوردند و سوزانيدن آغاز کردند. حسين گفت: «بگذاريد بسوزانند که چون آتش در آن افتاد، نمي‏توانند از آن جا به شما دست يابند.» و چنين شد و نمي‏توانستند جز از يک سوي با آنها جنگ کنند. گويد: زن آن مرد کلبي برون شد و به طرف شوهر خويش رفت و بر سر وي بنشست و خاک از آن پاک مي‏کرد و مي‏گفت: «بهشت تو را خوش باد.» گويد: شمر بن ذي‏الجوشن به غلامي رستم نام گفت: «سرش را با چماق بزن!» و رستم سر او را بزد و بشکست و در جا بمرد. گويد: شمر بن ذي‏الجوشن حمله برد و نيزه در خيمه‏ي حسين فرو برد و بانگ زد: «آتش بياريد تا اين خيمه را بر سر ساکنانش آتش بزنم.» گويد: زنان فرياد زدند و از خيمه برون شدند. گويد: حسين بدو بانگ زد: «اي پسر ذي الجوشن! تو آتش مي‏خواهي که خانه‏ي مرا بر سر کسانم آتش بزني، خدا تو را به آتش بسوزاند.» حميد بن مسلم گويد: به شمر بن ذي الجوشن گفتم: «سبحان الله! اين کار شايسته‏ي تو نيست. مي‏خواهي دو چيز را بر خويشتن بار کني. مانند خداي عذاب کني و فرزندان و زنان را بکشي. به خدا همان کشتن مردان، امير تو را خشنود مي‏کند.» گويد: گفت: «تو کيستي؟» گفتم: «به خدا نمي‏گويمت کيستم.» گويد: «به خدا بيم داشتم که اگر بشناسدم به نزد حکومت زيانم زند.» گويد: يکي که شمر نسبت به وي مطيع‏تر از من بود، يعني شبث بن ربعي، بيامد و گفت: «سختي بدتر از سخن تو نشنيده‏ام و رفتاري زشت‏تر از رفتار تو نديده‏ام. ترساننده‏ي زنان شده‏اي؟» گويد: شهادت مي‏دهم که شرمنده شد و مي‏خواست بازگردد که زهير بن قين با گروهي از ياران خويش که ده کس بودند، حمله برد و به شمر و يارانش تاخت و آنها را از خيمه‏ها عقب راند که از آن جا دور شدند. ابوعزه‏ي ضبابي را که از ياران شمر بود از پاي درآوردند و خونش بريختند. گويد: جماعت به آنها حمله بردند و بر ايشان فزوني گرفتند و پيوسته از ياران حسين کشته مي‏شد و چون يک کس يا دو کس از آنها کشته مي‏شد، نمودار بود؛ اما آن گروه بسيار بودند و هر چه از آنها کشته مي‏شد، نمود نمي‏کرد. پاينده، ترجمه‏ي تاريخ طبري، 3041 - 3040/7 ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
و أقبل فرس الحسين عليه‏السلام، حتي لطخ عرفه و ناصيته بدم الحسين، و جعل يرکض و يصهل، فسمعت بنات النبي صلي الله عليه و آله و سلم صهيله فخرجن، فاذا الفرس بلا راکب، فعرفن أن حسينا (صلي الله عليه) قد قتل و خرجت أم کلثوم بنت الحسين واضعة يدها علي رأسها، تندب و تقول: وا محمداه! هذا الحسين بالعراء، قد سلب العمامة و الرداء. [بسند تقدم عن علي بن الحسين عليه‏السلام]. الصدوق، الأمالي، 163 مساوي عنه: المجلسي، البحار، 322 / 44، البحراني،، العوالم 171 / 17، البهبهاني، الدمعة الساکبة، 363 / 4؛ القمي، نفس المهموم، / 374؛ مثله و اسب حسين آمد و يال و کاکل خود را به خون او آغشت، مي‏دويد و شيهه مي‏کشيد. چون دختران حسين شيهه‏ي او را شنيدند، بيرون دويدند واسب بي‏صاحب ديدند و دانستند که حسين عليه‏السلام کشته شده [است]. ام‏کلثوم دختر حسين دست بر سر نهاد و شيون سر داد و گفت: «وا محمداه! اين حسين است که در بيابان است و عمامه و ردايش به غارت رفته [است].» کمره‏اي، ترجمه‏ي أمالي،/ 163. تذکر مهم : روضه ها بسیار مکشوف است در محل و برای عاشقانش بخوانید ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk