"•❈﷽❈•"
#طنز_جبهه😂
یکی از نیروهای نگهبانی که برگشت ، پرسیدم : چخبر؟
گفت : جاتون خالی یه گربه عراقی دیدم😳😃
گفتم : از کجا فهمیدی عراقیه ؟🤨
گفت : آخه همینجور که راه میرفت جار میزد : المیو المیو😂🤣
@zaminesazanezohore
#طنز_جبهه😂
- محمد پاشو!..پاشو چقدر می خوابی!؟😬
-چته نصفه شبی؟بذار بخوابم..😑😩
-پاشو،من دارم نماز شب میخونم کسی نیست نگام کنه!!!😐😂
یا مثلا میگفت:«پاشو جون من ،اسم سه چهار نفر مؤمن رو بگو تو قنوت نماز شبم کم آوردم!😟😁
هرشب به ترفندی بیدارمان میکرد برای نماز شب..عادت کرده بودیم!😇
#طنز_جبهہ😂
اَخۅ عَطࢪ بِزَن⚱
#شَب_جمعہ بۅد🌃
بچہ ها جَمع شده بۅدَند👥 تۅ سنگࢪ بࢪای دُعا کُمیل🤲📿
چࢪاغاࢪۅ خامۅش کَࢪدند💡
مَجلس حاݪ ۅ هۅا خاصے گࢪفتہ بۅد💔 هࢪ ڪسے
زیࢪ ݪب زمزمہ مے کࢪد ۅ اشڪ میࢪیخت😭😭
یہ دفعہ اۅمد گُفت اَخۅ بِفࢪما
عطࢪ بِزن⚱ ...ثۅاب داࢪه😇
- آخہ اݪان ۅقتشہ؟😳
بِزن اَخۅ ..بۅ بَد مید🤭 ..امام زَمان نمیٰاد تۅ مَجݪسمۅنا
بِزن بہ صۅࢪتت ڪݪے هَم ثۅاب داࢪه🧔
بَعدِ دُعا ڪہ چࢪاغا ࢪۅ ࢪۅشن کࢪدند💡
صۅࢪت همہ سیاه بۅد🧔🏿
تۅ عَطࢪ جۅهࢪ ࢪیختہ بۅد🖊...
بچہ ها م یہ جشن پتۅحسابے بࢪاش گࢪفتند🛌😂😂
#طنز_جبهه
غسل مگس تو لیوان چای
رضا دادپور، رزمنده گردان بهداری لشکر 25 کربلا بیان میکند:
بذلهگویی و شوخیهای علیرضا کوهستانی نظیر نداشت،
طوری که آن شوخیها هیچوقت از ذهن آدم پاک نمیشود،
یک روز ما در فاو نشسته بودیم، در همان اورژانس خط اول، با علیرضا چای میخوردیم،☕️یک لحظه هر دویمان متوجه شدیم که یک مگس روی لبه لیوان چای علیرضا نشست، همین طور خیره به مگس بودیم، مگس روی لبه لیوان راه رفت و راه رفت تا این که یکدفعه مثل این که سُر خورده باشد، افتاد توی لیوان علیرضا، علیرضا هم برگشت و گفت:
«ببین نگاه کن! میرود روی جنازه عراقیها مینشیند و غسلش را میآید توی لیوان چای ما میکند.»
#اللهم_لین_قلوبنا_لولی_امرک🤲💔