16.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تجربه نزدیک به مرگ
✅جوان عراقی را مجبور می کنند به امیر المومنین علیه السلام جسارت کند و قبول نمی کند. او را می کشند و...
🌷مطلب بسیار شنیدنی از روحانی عراقی عامر الزابلی با زیر نویس فارسی
👈 کانال مرگ و رستاخیز
🆔 @rozehasrat
#دنیای_ناپايدار_و_زودگذر
#نهج_البلاغه
💥فَلا يَغُرَّنَّکُمْ کَثْرَةُ مَا يُعْجِبُکُمْ فِيهَا لِقِلَّةِ مَآ يَصْحَبُکُمْ مِنْهَا
🌎 زرق و برق ها و زيبايى هاى فراوان دنيا شما را نفريبد! چرا که مدّت کمى با شما خواهد بود!»
📘#خطبه_103
👈 کانال مرگ و رستاخیز
🆔 @rozehasrat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘ آیت الله مجتهدی(ره) :
👈 حدیث داریم قلب هایمان به ده دلیل مرده است و باعث شده دعاهایمان مستجاب نشود:
① خداوند متعال را شناختیم ولیکن
حقش را ادا نکردیم.
② قرأن او را قرائت کردیم ولی
به آن عمل نکردیم.
③ گمان بردیم پیامبر خدا رو دوست
داریم سپس سنتش را ترک نمودیم.
④ نعمت خداوند را خوردیم ولی
شکرش را بجا نیاوردیم.
⑤ گفتیم شیطان دشمن ماست ولی
با او در امور توافق کردیم.
⑥ گفتیم بهشت حق است ولی برای
رسیدن به آن کوشش نکردیم
⑦ گفتیم که جهنم حق است ولی از
آن نگریختیم.
⑧ دانستیم مرگ حق است اما برای
آن آماده نشدیم.
⑨ به عیب مردم مشغول گشتیم و
عیب خویش را فراموش کردیم
⑩ و مردگانمان را دفن کردیم ولی
عبرت نگرفتیم!
👈 کانال مرگ و رستاخیز
🆔 @rozehasrat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹🎞📿›
.
استغفاریعنیچی؟!
- یعنیمنوببخشمنخرابکردم
جبرانڪنبرام . .(:♥️
#استادپنآهیان🎙
#گناه
🔰🔰🇯🇴🇮🇳🔰🔰
♥️ @QURAN_SOUND114 ♥️
شهیدی که پس از ۱۷ سال زنده شد!
نقل از برادر شهید:
میگفت: اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران،علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم،یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان،بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم،یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم،سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان، با عطر شهدا عطرآگین،تا اینکه،تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد،آشوبی در دلم پیدا شد،حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم،نمیخواستم شرمنده ی اقوامم شوم با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم،بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد…
شهید سید مرتضی دادگر
فرزند سید حسین…
اعزامی از ساری…
گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من..!
استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید، به بنیاد شهید تحویل دهم.قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کن،با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوان های شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم“این رسمش نیست با معرفت ها…ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم…. راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم” گفتم و گریه کردم…
دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم :«شهدا! ببخشید… بی ادبی و جسارتم را ببخشید… »وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم،هر چه فکرکردم، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام،با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است، به میوه فروشی رفتم،به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم،جواب همان بود،بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم مات مات… خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم؟وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته،با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود… بخدا خودش بود… کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود به خدا خودش بود گیج گیج بودم… مات مات…کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادو می پرسیدم: آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم… مثل دیوانه هاشده بودم… به کارت شناسایی نگاه می کردم،وسط بازار از حال رفتم...
شهدا زنده اند...
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.آل عمران/169
👈کانال مرگ و رستاخیز
🆔 @rozehasrat
جایگاه حضرت علی (ع) در نزد ملائکه
🔴ابن عباس می گوید که: شنیدم از #رسول خدا(ص) که می فرمود: چونکه مرا به آسمانها سیر #شبانه دادند به هیچ ملکی از ملائکه برخورد نکردم، مگر اینکه از من دربارة علی بن ابی طالب(ع) سؤال می کردند تا جایی که من گمان کردم اسم علی(ع) از اسم من #مشهورتر است.پس آنگاه که به آسمان چهارم رسیدم، #ملک_الموت را دیدم که به من گفت: ای محمد! هیچ خلقی از خدا نیست مگر اینکه قبض روحش بدست من می باشد، بجز تو و حضرت علی(ع)، چون خداوند متعال خود #قبض روح شما را خواهد کرد. پس چون به زیر #عرش الهی رسیدم حضرت علی(ع) را دیدم که در زیر عرش الهی ایستاده بود.پس من گفتم: ای علی از من سبقت گرفتی؟#جبرئیل به من گفت: ای محمد! کیست آن کسی که با او این چنین صحبت می کنی؟ گفتم: این برادرم علی بن ابی طالب(ع) است.جبرئیل به من گفت: ای محمد! این علی(ع) نیست بلکه ملکی از ملائکة #خداوند متعال می باشد که خداوند متعال آن را به صورت علی(ع) خلق کرده است.پس ما ملائکه ای که مقرب درگاه الهی هستیم هر وقت مشتاق دیدار حضرت #علی(ع) می شویم این #ملک را زیارت می کنیم، بخاطر بزرگی و کرامتی که حضرت علی(ع) در پیشگاه خداوند دارد.
📚شیخ جلیل القدر، محمد بن احمد شاذان قمی در کتاب «مئة منقبة»
👈کانال مرگ و رستاخیز
🆔 @rozehasrat
براش قران گرفتم تاراهیش کنم لحظه اخر به حمید گفتم :"حمید تورو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر."
گفت:"جور بشه حتما فقط یه چیزی ازسوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم اونجا بقیه کنارم هستن اگه صدای منو بشنون خجالت میکشم"به حمید گفتم: بگو" یادت باشه" به جای دوست دارم من منظورتو میفهمم
http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🔰پيامبر صلى الله عليه و آله:
🔴هر که در #مجلسی بشنود که از برادرش غیبت می شود و آن #غیبت را از او دفع کند خداوند هزار باب بدی را در دنیا و آخرت از او دفع می کند.
📚من لا یحضره الفقیه، ج4، ص15
👈کانال مرگ و رستاخیز
🆔 @rozehasrat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 شمری که ۱۶ بار با پای پیاده به حج رفته، چگونه شمر شد⁉️
چند مورد از خصلتهای شمر که ازش یکی از پلیدترین چهرههای کربلا رو ساخته...
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
🔺 ظهور بسیار نزدیک است
🔹 @zoho313oor