#خودمانی
میدَوی و ...
میگردی و ....
دست و پا میزنی و ...
بیخواب میشوی و ...
تمام استخوانت درد میگیرد و ...
تمام جانت لِه میشود و ...
✍ تازه صبح جمعهای،
تنهایی به استخوانت میزند!
و میرسی به آنجا که ؛
کــــــــــــــاش من هَمـــــــــــه بودم!
و با همهی دهانها تو را صدا میزدم!
و با همهی پاها، برایت میدویدم!
و با همهی چشمها، برایت نمیخوابیدم!
و با همهی قلمها، برایت مینوشتم!
و با همهی .....
کـــــــاش من همه بودم و با همهی اشکها برایت میگریستم!
بی تو من، به اوجِ حسرتی نگفتنی، رسیدهام!
@ostad_shojae
#خودمانی
✍ نوروز، که با صدای قدمهای تو درآمیزد؛ جان به لب میکند هر دلتنگِ بیتابی کشیدهی ناشکیب را ...
خیابان و باغ دوباره جوان میشوند، سبز میشوند...
رودها، دوباره ثروتمند و پرآب میشوند!
و دیگر نسیم، میدان میگیرد... و لابلایِ تنِ بهار، میگردد و میرقصد ....
و بــــاز تو نیستی!
نیستی که نه ...
و باز ما نیستیم دور و برت!
که دورت بگردیم و زیر شاخههای جوان بنشینیم و تماشایت کنیم! و نجواکنان قربان صدقهات برویم که؛
الحمدالله تو امام مایی!💫
▫️ما تازگیها فهمیدیم ...
و ببخش که دیر فهمیدیم پیغامی را که دوازده قرن پیش برایمان گفته بودی؛
|که اگر شما نسبت به هم #همدل و #وفادار باشید، دور و بر من، نفس خواهید کشید و سبز خواهید شد|
▫️ببخش که دیر فهمیدیم؛ #همدلی سخت نیست!
▫️ما بالاخره فهمیدیم و میخواهیم؛ باهم بایستیم!
باهم از " همدلی" مانوری به نمایش بگذاریم که شما ببینی ... بلکه بپسندی!
بلکه بیایی و روی دیوارمان یادگاری بنویسی!
بلکه بیایی و راحتمان کنی از "مَنِ" مان !
منِ تاریک و تنگ و قفسوارمان ....
#خودمانی
#حرف_اول :
✍اینکه غدیر هم دارد از غربت درمیآید؛ شاید نشانهای باشد از بلوغ شیعه ...
🌗 که رسیدند به نقطهی غدیر!
🌖 به نقطهی بیعت!
🌕 به نقطهی #امام_خواهی !
اینکه همه به چشم میبینیم که از خرد و کلان به دنبالِ اینند که برای غدیر و تعظیمش کاری کنند، شاید نشانهی این است که همه فهمیدهاند همهی مصائب این چهارده قرن، برای این بود که غدیر را نفهمیدیم و امام را نخواستیم.
حتی آنان که در عمل، با این حرفها فاصله دارند، در درونشان به سقوطِ دنیای بیالگویِ متخصص، شهادت میدهند!
➖ شما هم مثل ما فکر میکنید یا نه؟
#خودمانی
بعضی صبحها، انگار میطلبد که از چهارچوب؛
ممنونم خدا
و چسب دوقلو
و به وقت طلوع و ...... بیاییم بیرون و کمی نزدیکتر بنشینیم کنار هم.
- این کفترها هر روز مهمان پیرمردیاند!
گرگ و میش که میشود، بساط گندم و دبّهی آبش را برمیدارد و میآید حرم!
- آنقدر مینشیند تا نفسِ صبح بالا بیاید و کبوترها بیدار شوند و سر سفره گندمگونش بنشینند و ...
آنوقت لنگ لنگان و آهسته میرود!
امروز با خودم فکر میکردم، کبوترها نمیدانند این سفره را چه کسی برایشان پهن کرده!
فقط دانه را میبینند و همان حس گرسنگی را، که آنان را سر سفره مینشاند!
چند روزی که پیرمرد نباشد، تازه چشمشان دنبال صاحب سفره، دو دو میزند!
✦ ماجرای ما و خداست ...
و شاید ماجرای ما و کسانی است که خدا بدستشان برایمان سفره پهن کرده است!
تا همه چیز روبراه است و آرام ... دور سفرهایم! آنقدر که نمیبینیم پیرمردی را که برایمان دانه میپاشد!
⚡️امان از روزی که آنقدر کور شویم، که؛
حسرت گریبانمان را بگیرد و نعمت از کف بدهیم!
⚡️این قانون خداست، یادمان بماند:
و إِذ تأَذنَ رَبكم لَئن شكرتُم لَأَزيدنكم ۖ وَلَئن كفرتم إِن عَذابي لشَديد!
@Ostad_Shojae