🌹خاطرات #شهید_عباس_بابایی🌹
🌷با همان پنج وات سیمت را وصل کن🌷
عباس را فرستادند اميديه. سهشنبه شد و پنجشنبهاش عيد قربان بود. (همان عید قربانی که عباس به حج نرفت تا در دفاع از تنها انقلاب اسلامی به خدا برسد و همان روز در آسمان شهید شد).
عباس داشت با من حرف ميزد. 45 دقيقه براي من درس اخلاق گفت:
ـ مواظب آقاي خامنهاي باش. اين سيد اولاد پيغمبر را تنهايش نگذار. هر جا ميرود، همراهش باش. 707 را خودت بنشان روي سيت (sit)
ببين آقاي مطلق، پيامبران و امامان يك كابل داشتند خيلي ضخيم و هر وقت ميخواستند با خدا رابطه برقرار ميكردند؛ اما ما گناهكارها كه نميتوانيم با خدا اينگونه باشيم. حداكثر بتوانيم پنج وات وصل شويم.
اين تلفن را نگاه كن. پنج وات است، ولي با كل دنيا ميتوان صحبت كرد. سعي كن با همان پنج وات سيمت وصل شود. نماز اول وقت را فراموش نكن، از دعا غافل نشو،
قلبت وسط دريا باشد. ببين موجهايي مثل بنيصدر و كارهاي آنها را! آنها مثل موجهايي هستند كه وقتي به صخرهها بخورند، كف ميشوند. قلبت وسط دريا باشد كه با هيچ چيزي نلرزد.
✍🏻(راوی: امیر مطلق)
#کانال_جامع_قرآن_وحدیث
https://eitaa.com/joinchat/2805399637C80208318a9
🌹خاطرات #شهید_عباس_بابایی 🌹
✏️مداد بیت المال✏️
بعد از ظهر یكی از روزهای پاییزی، كه تازه چند ماهی از شروع اولین سال تحصیلی ابتدایی عباس می گذشت، او را به محل كارم در بهداری شهرستان قزوین برده بودم.
در اتاق كارم به عباس گفتم: پسرم پشت این میز بنشین و مشق هایت را بنویس.
سپس جهت تحویل دارو به انبار رفتم و پس از دریافت و بسته بندی، آنها را برای جدا كردن و نوشتن شماره به اتاق كارم آوردم.
روی میز به دنبال مداد می گشتم. دیدم عباس با مداد من مشغول نوشتن مشق است.
پرسیدم: ـ عباس! مداد خودت كجاست؟
گفت: در خانه جا گذاشتم.
به او گفتم: پسرم! این مداد از اموال اداری است و با آن باید فقط كارهای مربوط به اداره را انجام داد. اگر مشق هایت را با آن بنویسی ، ممكن است در آخر سال رفوزه شوی.
او چیزی نگفت.
چند دقیقه بعد دیدم بی درنگ مشق خود را خط زد و مداد را به من برگرداند.
✍🏻(راوی: مرحوم حاج اسماعیل بابایی، پدرشهید)
#کانال_جامع_قرآن_وحدیث
https://eitaa.com/joinchat/2805399637C80208318a9