هدایت شده از اشعار دلسوخته
AUD-20220804-WA0388.mp3
5.61M
امان از دل زینب 😭🖤
ناله کن ای دل ای دل
تا سحر امشب
آه و واویلا از دل زینب
#هادی_همتی (دلسوخته)
#شام_غریبان
کانال شعر، و، متن، مداحی
@nohe_khani
هدایت شده از اشعار دلسوخته
زبانحال زینب س با امام حسین ع
غروب عاشورا، شام غریبان
کرب و بلا رو دیدم
روز بلا رو دیدم
زیر گلوی زخمی
سرنیزه ها رو دیدم
دیدم که جنگ خون شد
باغ تو لاله گون شد
دیدم علی اکبر...
از اسب سرنگون شد
دیدار با اجل بود
این بهترین عمل بود
شهادتین قاسم...
شیرین تر از عسل بود
شش ماهه ات نترسید
تنها یه لحظه لرزید
تیر سه سر گلویش
مانند نیزه بُرّید
در خیمه ی شهیدان
بین همه عزیزان
عباس را ندیدم
دریاست یا بیابان؟
خیمه پر از شهیده
آتش به دل کشیده
داغ بزرگ خیمه
دست ز تن بریده
زهرا به غم نشسته
رو صورتش رو بسته
در علقمه عزادار
با پهلوی شکسته
از خیمه ها دویدم
به قتلگاه رسیدم
جسم تو را میون
نیزه شکسته دیدم
عزیز برادر من
حسین مادر من
سرت به روی نیزه
اومد برابر من
لبت که خشک و عطشان
زخم تنت فراوان
پیراهنت رو کندن
جسم تو مانده عریان
ای نور دیده گانم
شیشه ی عمر و جانم
آتش ماتم تو...
رسید به استخوانم
حالا خودت نگاه کن
نگاه به خیمه گاه کن
حرم داره می سوزه
فکر یه سر پناه کن
من موندم و اسارت
با دیدن جسارت
خیمه ی بی علمدار
دشمن و دست غارت
ناقه سواره زینب
ابر بهاره زینب
میخواد پیشت بمونه
چاره نداره زینب
دارم میرم مدینه
با داغ روی سینه
سپر میشم برای
رقیه و سکینه
با شمر و با سَنانم
خون شده دیدگانم
حرمله بی حیا و...
دلواپس زنانم
هر لحظه تازیانه
بی جُرم و بی بهانه
اوج مصیبت من
سیلی به کودکانه
حسین حسین حسینم
حسین حسین حسینم
شاعر: #هادی_همتی (دلسوخته)
#زینب #شام_غریبان
@nohe_khani
هدایت شده از اشعار دلسوخته
خیمه ها می سوخت...🖤
خیمه ها آتش گرفت و کودکان
ناله سَر دادند؛ زینب عمّه جان!
ترس بَر اَندام آنها چیره شد...
با نوای وای وای و اَلامان...
دختری دامان زینب را گرفت
تا بسازد چاره ای بَر کودکان
عمّه زینب یک نگاهی کُن ببین
آتشِ روی زمین و آسمان...
خیمه ها می سوخت در شام عزا
دید زینب کودکان را نیمه جان
گفت زینب: الفرار و الفرار...
دخترم در خیمه ی آتش نمان
اهل بیت مصطفی آواره شد...
هر طرف یک دختری بَر سَر زنان
دختری آتش گرفته مَعجرش
زد به تاریکی صحرا ناگهان...
دختری کوچک تر از هر دختری
در دل شب دور ماند از دیدگان
چون شمارش کرد زینب جمع را
دید طفلی کم شده از کاروان
وقت اِعزام اسیران بود که...
گفت زینب صبر کُن ای ساربان
یک سه ساله گم شده از قافله
مُهلتی تا جویم او را این زمان
قبل از اینکه عمه پیدایش کُنَد
نانجیبی از گروه دشمنان...
دید دختر را که می لرزد به خود...
بوته ی خاری شده او را مکان
ضربه ای زد بَر یتیم خونجگر...
شد کبودی روی آن دختر عَیان
ناله ای زد باز هم یک ضربه خورد
تا که ساکت شد وَ اُفتاد از زبان
دختری که ماجرایش گفته ام
هست رقیه عمّه ی صاحب زمان
"همتی" با خون دل شعری سرود
یا حسین یاری کُن از این ناتوان
#هادی_همتی (دلسوخته)
#رقیه #شام_غریبان
@Sher_Mazhabi