eitaa logo
بشری
221 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
11هزار ویدیو
126 فایل
بشری
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷🕊🌷🌷🕊🌷🌷 🌹🕊 🥀🕊 🌹آقا میثم به شهدا خیلی ارادت داشتن مخصوصا شهدای گمنام، بیشتر وقتایی می تونستن آخر هفته می رفتیم بهشت زهرا زیارت شهدا، وقتی به شهدای گمنام می رسیدیم یک بطری پیدا می کردن تا جایی که می تونستن مزار شهدا رو می شستن بعد می شستیم و زیارت عاشورا می خوندیم. خیلی معتقد بودن شهدای گمنام حاجت میدن هر وقت حاجت داشتن متوسل به شهدای گمنام می شدن. برای خادمی کردنشون تو دوکوهه هم از شهدای گمنام میخواستن چون از طرف سر کارشون بهش اجازه نمی دادن برن، می گفت: رفتن من نیاز به اجازه هیچ کسی نداره باید از خود شهدا بخوام .🕊 ✏️راوی: همسرشهید 🥀 ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
🌹🕊 🌹هنگام اعزام به سوریه همه مایحتاج منزل به غیر از خرما را خریده بود،گفتم: حسن آقا فقط خرما نخریدید که آن را خودم تهیه می‌کنم،با هم خداحافظی کردیم و رفت،اما چنددقیقه بعد بازگشت، دو جعبه خرما خریده بود،گفت:فاطمه خانم،این هم آخرین خرید من برای شما و بچه‌هایم. 📿قرآن آوردم و گفتم:حالا که بازگشتید، از زیر قرآن رد شوید،گفت:اول شما و بچه‌ها رد شوید،رد شدیم،گفتم:حالا نوبت شماست،گفت:می ترسم نکند خداوند حاجت دل من را ندهد،گفتم:به خاطر دل من از زیر قرآن رد شوید،از زیر قرآن ردشان کردم و همسفر زندگی‌ام را به خداوند سپردم و گفتم:خدایا هرچه خیر است،برای من بفرست. 🌷همیشه می‌گفت:دوست دارم با زبان روزه و تشنه‌لب مثل آقا اباعبدالله(ع) شهیدشوم،همان شدکه ایشان میخواست، در ماه رمضان اعزام و با زبان روزه و بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهید شد.😭 ✍به نقل از:همسر شهید 🌹 ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
🥀🕊 🌹🕊 💐با آغاز جنگ سوریه شهید حسین تابسته به آنجا رفت.آن زمان شناخت زیادی از جنگ سوریه نداشتیم. پیش از اعزام به من گفت:می خواهم ۴۵ روز به ماموریت بروم و اگر خبری از من نشد جای نگرانی نیست.شنیده بودم که ماموریت های سوریه ۴۵روزه است. ازش پرسیدم می خواهی آنجابروی؟انکارکرد اما شک داشتم. 🌷با بیان این که همسرم هشتم شهریور به سوریه اعزام شد و دو هفته بعد در تاریخ بیست و یکم شهریور ۱۳۹۳ به شهادت رسید، گفت: شهید حسین تابَسته در اولین اعزام شهید شد. محل شهادت ایشان در مکانی پشت حرم حضرت زینب (س) بوده است. آن طور همکاران شهید می گویند، ایشان پشت توپ بوده و ترکش به پهلویش اصابت می کند. پیکر مطهر شهید، بعد از ۲،روز به ایران آمد. شهید دوران سربازی را در جنگ تحمیلی گذراند و همیشه غبطه می خورد که چرا همراه با دوستانش به شهادت نرسیده است.🕊😔 ✍راوی:همسر شهید 🌹 ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
🥀🕊 🌾حرفهایش به دل می نشست.حتی اگر هزار بار هم حرفی راشنیده بودےاما شنیدنش از زبان او لطفی دیگر داشت. اصلاسخنران قابلی بود.منبرهایش همه گل میکرد.قبل از سخنرانی کلی مطالعه و تحقیق میکرد تاهمه حرف هایش سند داشته باشد.موضوعی انتخاب میکرد که کارایی داشته باشد ودردی ازمردم دوا کند. 💐یک روز دوستی تماس گرفت واز او برای سخنرانی درمجلس یک مداح اسم و رسم دار دعوت کرد.سخنرانشان نیامده بود ودنبال یک منبری خوب بودند.قبول کرد.کلی مطالعه کرد.منبرش حسابی سر وصدا کرد.خودش هم فکر نمیکرد بتواند آنقدر پرشور سخنرانی کند. 🌷ازطرف هیات بااو تماس گرفتند و میخواستند براےمراسمهای بعدی وسال بعد هم او سخنرانی کند.بااینکه کلی اصرار کردند،قبول نکرد.گفت:ازشهرت میترسم.من هنوز دراین قد وقواره نیستم.آن یک جلسه هم عنایت حضرت زهرا(س)بود. ✍به نقل از:همسرشهید 🥀🕊سرباز اسلام ڪہ باشی گاه درحجرهٔ طلبگی با مباحثه و گاه در معرڪہ‌ جهاد با مبارزه سرباختۂ اسلام ڪہ باشی، میشوی . . . 🌹 ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
🥀🕊🕊🌷🕊🕊🌹 🌷🕊 💐یکی از دوستانش تعریف می کرد که الیاس روزهای اول خیلی سر به سر همه میگذاشت اما چند روز آخر خیلی ساکت شده بود.گفته بود: الیاس یا تو ترسیدی یا خیلی پیر شدی که آنقدر ساکتی، الیاس جواب داده بود نه پیر شدم نه ترسیده ام، انشالله جلو که رفتیم می فهمیم. دوستش می گفت بعد از شهادتش متوجه حرف هایش شدم. 🥀دوستانش تعریف کردند: به خاطر شرایط بسیار سختی که در آن گرفتار شده بودیم به ساختمانی رفتیم، فرمانده پشتش را به نیروها کرد و گفت: هرکس می خواهد جلو بیاید دستش را روی دستم بگذارد و الیاس دستش را گذاشت. به همراه الیاس به خط زدیم. بین ما و الیاس خمپاره ای اصابت کرد اما الیاس همچنان پیش رفت تا اینکه خمپاره ای به نزدیکی اش خورد اما چون آتش زیاد بود نتوانستیم از جایمان بلند شویم لذا پیکر شهید به همان صورت در منطقه ماند. بعد از آن چند نفر از نیروها خواستند پیکرش را بیاورند اما موفق نشدند و پیکر شهید در همان محل شهادت ماند. ما از چیزی خبر نداشتیم، تنها، دخترم خواب دید که الیاس از او خداحافظی کرده است. خبر شهادت را که شنیدم خدا را شکر کردم.🕊😭 ✍به نقل از:همسر شهید ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby
‍ 🥀🕊 💠طلبه‌ای که همراهمان بود به ناصر گفت: چرا این‌قدر ناراحتی؟ ناصر به او گفته بود: من زن‌، بچه و زندگی و همه چیز دنیا را طلاق داده‌ام؛ ❣فقط یک چیز هنوز در دلم مانده است که اگر این را هم طلاق بدهم صد در صد شهید می‌شوم. 💐هر چه اصرار کردیم قبول نکرد در موردش با ما حرف بزند تا شب عاشورا که ناصر با حالت خندان آمد و گفت: به خون امام حسین علیه السلام من فردا شهید می‌شوم. این در حالی بود که عملیاتی در پیش نبود. 🌷گفتیم: چی شده ناصر خواب دیدی؟ گفت: البته خواب هم دیده‌ام ولی آن چیزی که در دلم بود را طلاق دادم. گفتیم: حالا می‌توانی بگویی چه بود که موجب دلمشغولی تو شده بود؟ گفت: بنیامین بود. ساعت ۱۰ و نیم صبح روز عاشورا، ۱۲ نفر بودند که ساختمان محل استقرارشان محاصره می‌شود و ابتدا به آنها تیراندازی می‌کنند ولی زنده بودند که آتششان می‌زنند و ساختمان را نیز منفجر می‌کنند و پیکرهای شهدا ۱۵ روز زیر آوار بودند. آرزویش بود در روز عاشورا شهید شود. 🥀در یکی از مراسم‌ها یکی از مسئولین سپاه گفت: شهید ناصر مسلمی سواری، گمنام‌ترین و مظلوم‌ترین شهید مدافع حرم است. 🌹 (ناصر)_مسلمی_سواری ✨ 🌺 ✨ بشری 🌺 @zanan_enghelaby