eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.4هزار عکس
36هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
پشت پنجره فولاد كه قرار گرفت، انگار آزاد شده بود، حكم پرنده اى كه از قفس رهاشده باشد زن كه رفت، سر بر پنجره حرم امام گذاشت و گريست و گفت: يا مولا! اون شب تنهايى رو با تمام وجود ديدم و حس كردم، او شب دل اميد از همه چيز و همه كس بريدم، نمى دونم چه نيرويى اسم شما رو بر زبونم آورد، حالا من به همان كسى كه نام شما را به زبونم جارى كرد قسمتون ميدم نا اميدم نكنين، حالا تنهام، بى كس و عليل و ناتوانم، همه اميدم به خداست و به شما كه واسطه من با خداييد. آنقدر با مولايش درد دل كرد تا به خواب رفت. در خواب ديد باز به ماهيگيرى رفته است، مى خواهد تور از دل دريا بيرون بكشد، تور به مانعى گير مى كند، هر چه تلاش مى كند فايده اى ندارد، مردى را مى بيند كه به او نزديك مى شود آرام و با وقار سبز پوش و نورانى. چى شده مراد؟ : تور از دريا بيرون نمى آيد، آقا! : چرا؟: نمى دونم آقا! : من كمكت مى كنم، دوباره امتحان كن. مرد طناب تور را به كف گرفت و آن را كشيد تور آرام رها شد و از دريا بيرون آمد. تور پر از ماهى بود، بيشتر از هميشه. خودش را به پاى مرد انداخت: ممنونم آقا! شما كى هستين؟ آقا لبخندى زد و بازوى ميرمراد را گرفت. برخيز ميرمراد، من همان كسى هستم كه آن شب، در نهايت تنهايى، وقتى از صميم قلب، صدايم زدى به كمكت آمدم، حالا هم مرا صدا زدى، من صداى دل شكسته ات را شنيدم، بگو چه مى خواهى؟ : شفا آقا! شفا مى خواهم : برخيز، تو شفا گرفتى. برخاست، از آقا خبرى نبود. او بود و سيل جمعيت. او بود و ضريح مطهر. او بود و زمزمه دعا، او بود ايستاده در برابر شبكه هاى پنجره فولاد، به يك باره تعجب نمود به اطرافش نگاه كرد، ويلچرش را در كنار ضريح يافت، بى آن كه بر روى آن نشسته باشد. او ايستاده بود بر روى پاهاى خودش و بى اختيار فرياد مى كشيد. هى هى... ياالله... هى هى... يا امام رضا!... دست پيش برد، طناب را گرفت و كشيد، تور بالا آمد، پر از ماهى بود، ماهيها بالا و پايين مى پريدند و مظلومانه نگاهش مى كردند، دهان مى گشودند و آب طلب مى كردند. ميرمراد لحظه اى مترصد مانده، خيره به تور پر از ماهى نگريست، چقدر نگاهشان معصومانه بود، مثل آن نگاه مغموم وپريشان آهوى آزاد شده در عكس ضامن آهو، كه در مشهد ساعت‌ها خيره به تماشايش ايستاده بود. ميرمراد گره تور را باز كرد. ماهيها آخرين لحظات عمرشان را سپرى مى كردند. قدمى پيش گذاشت و تور را به آب انداخت، ماهيها جانى دوباره گرفتند. ميرمراد تور را رها كرد ماهيها شناكنان در اعماق آب فرو رفتند، لبخندى برلبهاى ميرمراد نشست. لبخند رضايت، همان لبخندى كه بر چهره صياد عكس ضامن آهو ديده بود. از آن پس ميرمراد ديگر به صيد نرفت كه نرفت. امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
ستايش امامي از امام ديگر مفيد در ارشاد از حضرت ابوالحسن، امام موسي عليه السلام نقل مي‌كند كه ايشان فرمود: «پسرم علي، بزرگترين فرزندم مي‌باشد و او برگزيده ترين و محبوب ترين آنها نزد من است. او همراه من در جفر مي‌نگرد كه كسي اين كار را نمي كند مگر آن كه پيامبر و يا وصي پيامبري [صفحه ۱۲] باشد. » [۴]. كوه و دريا و درختان همه در تسبيح اند بعضي از دريانوردان در نزد «معروف» از طوفان و آشوب دريا شكايت كردند، «معروف» به آنان گفت: هرگاه دريا آشوب شد، او را به سر «معروف» سوگند دهيد، آرام مي‌شود! به دستور عمل كردند و بهره مند شدند. امام رضا عليه السلام به «معروف» فرمود: «اين مقام را از كجا به دست آورده اي؟ » عرض كرد: مولاي من! سري كه عمري در آستانه ولايت شما فرود آمده است، او را در نزد خداوند اين حد قدر نبايد باشد؟! (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده https://eitaa.com/zandahlm1357
چشم به راه - قسمت شصت و پنجم.mp3
28.81M
🎬 قسمت: شصت و پنجم 👇👇👇👇👇👇 قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 2⃣1⃣ سردار علی ناصری دشداشه ام کثیف بود و موهایم درهم و برهم. آقا محسن تا مرا دید، بلند شد و با من روبوسی کرد و مرا در کنار خود نشاند. از اینکه می دیدم مورد توجه فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستم و در کنارش نشسته ام، قند توی دلم آب می شد. آقا محسن کمی بعد گفت: خوب آقای ناصری تعریف کن! به من گفته بودند که آقا محسن با فرماندهان بزرگ که می نشیند، خیلی جدی است؛ اما با نیروهای رده پایین مهربان تر است. شروع کردم گزارش شناسایی ها را دادن. همه با دقت به حرفهایم گوش می دادند و آقا محسن گاه گاه به نشانه تأیید سرش را تکان می داد. در آغاز صحبتم گفتم: آقا محسن، اول یک چیزی باید خدمت شما عرض کنم. وقتی آدم کنار سیل بند می ایستد و به هور نگاه می کند و آب هور و پشه کوره های آن را نگاه می کند، ناخودآگاه به این فکر می افتد که در این هور به این عظمت چطور می شود عملیات انجام داد. آدم در وهله اول از بزرگی و پرخطری کار مأیوس می شود؛ اما وقتی حرکت می کنی و وارد آب هور می شوی، آبراه را می بینی، سیل بند دشمن را می بینی، نیروهای دشمن را دور می زنی و به طرف شرق دجله می روی، اتوبان عراقی ها و روستاهای اطراف و خصوصا شهر القرنه را می بینی، متوجه می شوی که دشمن آنجا اصلا نیرو ندارد و نیروهایش اتکایی است و فقط در نقاط حساس چند نفر نیرو دارد و این، آدم را خیلی امیدوار می کند. آقا محسن، پس از این مأموریت، من به منطقه هور خیلی امیدوار شده ام و احساس می کنم دیر جنبیده ایم. ما بعد از فتح بستان و عقب نشینی عراق از آنجا می بایست روی هور کار می کردیم. آقا محسن هی سر تکان می داد. بعد ادامه دادم: البته هنوز خیلی دیر نشده و من معتقدم که در هور نه یک عملیات، بلکه می توان چندین عملیات انجام داد. سپس اضافه کردم: در هور، ماهیگیران عراقی زیادی روزانه با دهها بلم و قایق در نقاط مختلف هور صیادی می کنند. غالبا هم به مرزهای ما می آیند و ماهیگیری می کنند؛ چون بیشتر ماهی ها در خاک ما است. آنها برای ما یک مشکل هستند. ممکن است پی به کارمان ببرند و بروند گزارش بدهند. از این نظر در اینجا باید خیلی حساب شده، بدون شتاب و با رعایت مسائل کامل امنیتی و اطلاعاتی و بدون جلب توجه و کاملا سری و مخفیانه کار کنیم. اگر لو برویم، دشمن با استقرار کمین در آبراه های اصلی می تواند ما را زمین گیر کند و مانع هر حرکت ما در هور بشود. باز آقا محسن سر تکان داد و حرفهایم را تأیید کرد. ناگاه ماجرای خنده داری اتفاق افتاد که سالهای سال مایه خنده دوستان بود و مرا دست می انداختن.... 🔅 پیگیر باشید @zandahlm1357
خوشه انگور زهرآگين مأمون خليفه باغباني داشت كه باغ انگور او را رونق دادي، و گوش تاك‌ها را به خوش‌هاي انگور گوشواره‌هاي لعل نهادي، هميشه امام رضا عليه السلام پيش باغبان رفته، زنهار و الف زنهار اين خوشه انگور كه در اين تاك است مفروش، و ثمن آن را مگير، كه نصيب من خواهد بود، و از آن جا مرا درجات خواهد فزود، كه بر او ظاهر بود كه در آن خوشه انگور زهر خواهند نهاد، و بخورد وي دهند كه آن باعث شهادت و ميوه ي پر حلاوت او [صفحه ۱۳] گردد، و از آن تاك درجات عقبا و پايه ي اعلا حاصل نمايد، آخرالامر مأمون (عليه اللعنه) بدان انگور پر زهر ش به درجه شهادت رساند. [۶]. انگور زهر خورده چه دادي تو با امام ميخانه كعبه ساز و وضو از شراب كن نرم گشتن بندهاي آهن يكي از محبان امام رضا عليه السلام را بعد از شهادت وي حبس نمودند، و زنجير گران بر گردن و پايش نهادند، و او را در خانه اي كه حبس نموده بودند آتش زدند، كه دايم مناقب امام گفتي، و درهاي مدح اولاد رسول سفتي، بعد از امر سوختن خانه چون آن فقير بي گناه از اين حال آگاه شد مناجات نمود كه يا رب به حق آن امامي كه از انگور زهرآلود چهره به باغ شهادت گردآلود كرد، و به حق رضاي آن رضا كه به تقدير تو موافق گشته و به داغ دوري فرزندان و مفارقت جان راضي شد، مرا از اين بندن گران خلاصي ده، و آتش سوزان را به محبت اولاد خليل خود بر من گلستان كن، همان دم به كرم مجيب دعوة المضطرين (الدعاء) بندهاي آهن چون موم نرم گشت، و از آن آتش بلا به خاك جسم آب محبت زده، چون باد از آن ورطه خلاص شد كه به يك سر موي وي مضرت نرسيد. [۷]. [صفحه ۱۴] https://eitaa.com/zandahlm1357