eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.5هزار دنبال‌کننده
49هزار عکس
35.7هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
صفحه طنز😂😂😂 @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌸خمپاره‌های فاسد - حیف نیست؟ این جمله تکه کلام ابراهیم بود. جوانی کاری و پرتلاش، مومن و صد البته کمی هم زودباور! ..در خط مقدم بودیم و دشمن بی‌امان ما را زیر آتش توپ، خمپاره و گلوله گرفته بود. زمین و زمان می‌لرزید. یکدفعه ابراهیم گفت: «چرا خمپاره‌های دشمن نرسیده به زمین در هوا منفجر می‌شوند؟» برای لحظه‌ای شیطان رفت داخل جسمم و گفتم: «عراقی‌ها پول بادآورده زیاد دارند. روس‌ها و چینی‌ها هم که آدم ببوگلابی شاسکول گیر آوردند، هرچی می‌تونن خمپاره‌های فاسد بهشون می‌اندازند. اینایی که بالای سرمون می‌ترکن، همون خمپاره‌های فاسد هستند که اسمشونو گذاشتند: «خمپاره زمانی!».. .. نصف شب ابراهیم که خوابش نمی‌برد، از سنگر خارج می‌شود. فکر این که خمپاره فاسد به ایرانی‌ها فروخته باشند، اعصابش را خط خطی کرده است، تا سرانجام تصمیم مهمی می‌گیرد. با خود می‌گوید: «بهتره همین الان خمپاره‌های فاسد رو شلیک کنم تموم شن تا علی مراد و دوستانش فقط از خمپاره‌های سالم استفاده کنند!» .. بسم الله می‌گوید و پشت سرهم خمپاره‌های زمانی را شلیک می‌کند و با خوشحالی می‌گوید: «شرتون کم. مال بد بیخ ریش صاحبش!» همان لحظه بی‌سیم به کار می‌افتد. فرمانده با شور و خوشحالی نعره می‌زند: «الله اکبر، دست مریزاد، شیرین کاشتید... داود امیریان @zandahlm1357
🌸گربه ...فقط دو نارنجک داشتیم. با یک ماشین متعلق به جهاد به سوی آبادان حرکت کردیم. من که دوره نظامی ده روزه بسیج را در ملاثانی طی کرده بودم و یک اردوی کوتاه هم در پادگان منظریه تهران داشتم، نامه ای از عباس صمدی گرفتم مبنی بر اینکه کلیه آموزش های نظامی را گذرانده ام، به هر ترتیب خود را به خرمشهر و مسجد جامع رساندم. در آنجا نامه را به آقای موسوی از افراد سپاه خرمشهر، تحویل دادم و آماده تحویل گرفتن اسلحه شدم، اما از آنجا که اسماعیل فرجوانی مجروح شده بود، من اسلحه اسماعیل را گرفتم و آماده رفتن به مقر بچه های مسجد جزایری شدیم... برنامه به این صورت بود که هر روز صبح به نزدیکی مسجد می رفتیم و به محل هایی که می‌گفتند اعزام می شدیم. خرمشهر برق نداشت و آب و غذایمان را از مسجد می‌گرفتیم. معمولا غذای ظهر و شب برنج و خورشت و آن هم در نایلکس بود که به تعداد می‌گرفتیم. یک شب هنگام خوردن شام که همه دور هم نشسته بودیم و در سینی گردی غذاها را ریخته و مشغول خوردن بودیم - چون روشنی و دید خوبی نبود - وسط شام خوردن ناگهان یکی از بچه ها گفت: «نخورید نخورید.» چراغ قوه قلمی کوچکی روشن شد و دیدیم یک گربه همراه ما در سینی مشغول خوردن غذاست که متوجه نشده بودیم. دیگر غذا گوارایمان نبود. کتاب دین علیرضا مسرتی @zandahlm1357
تمام علوم در نزد علی مانند کف دست حاضر بوده چنانچه ابو المؤید موفق بن احمد خوارزمی اخطب الخطباء در مناقب خود نقل می‌نماید که روزی خلیفه عمر از روی تعجب از علی بن أبی طالب علیه السّلام سؤال کرد چگونه است هر حکمی از احکام یا مسئله ای از مسائل از تو پرسش می‌کنند بدون معطلی جواب می‌دهی حضرت در جواب عمر کف دست مبارک را در مقابل أو باز کرد فرمود چند انگشت در دست من است فوری گفت پنج انگشت حضرت فرمود چرا تأمل نکردی و فکر ننمودی گفت محتاج بفکر نبود زیرا پنج انگشت در مقابل روی من حاضر بود حضرت فرمود تمام مسائل و احکام و علوم در مقابل من مانند این کف دست حاضر است لذا در جواب سؤالات فوری بی تأمل و تفکر جواب می‌دهم. آقایان با انصاف آیا بی وجدانی نیست که روی حبّ و بغض و تعصّب آقای معلم بی انصاف افراطی در یک هم چو اسکول با عظمتی حرف پوچ بی دلیل و برهان بزند و بگوید چنین عالم محیط بر تمام علوم و باب علم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مشکلات خود بخلیفه عمر مراجعه می‌نموده و سبب حیرت جوانان بی خبر گردد. پیشاور.... https://eitaa.com/zandahlm1357