جلوی در پارک کرده...برین ادرساتونو بهش بدین...صبح چه ساعتی سوار بشین...ظهر کی بیاد...همرو باهاش طی
کنید.....برید به سالمت...دخترها سالنه سالنه از حیاط خارج شدند..در بین ماشین ها فقط یک سمند نقره ای رو به
روی در مدرسه پارک شده بود.ترانه مثل همیشه در جلو را باز کرد و بدون توجه به راننده خودش را روی صندلی ول
داد...شمیم و پریناز و سحر هم به ترتیب پیاده شدن سوار شدند.ترانه به سمت راننده برگشت و خواست سالم کند
که دهانش نیمه باز ماند و کلمه در گلویش خشکید چشمهایش در حد توپ پینگ پونگ گشاد شده بود.عقبی ها هم
دست کمی از او نداشتند...هر چهار نفر مبهوت به او خیره شده بودند.پسر جوانی پشت فرمان نشسته بود...صورتش
گرد و استخوانی بود با موهای مشکی که کمی جعد داشت ویک طرفه روی پیشانی اش ریخته بود و چشمهایی ابی
روشن ، پوستی سفید و بینی گوشتی کوچک ولبهای صورتی رنگ وچانه ای خوش ترکیب...ترانه با لکنت گفت: ب
.... بب....خشید....فک...فکر کنیم اشتباه سوار شدیم...پسر جوان لبخندی زد که نزدیک بود ترانه و بقیه را بیهوش
کند...چهره ی جذاب و منحصر به فردی داشت....تضاد رنگ موهای سیاهش با چشمهای ابی روشنش واقعا زیبا
بود.پسر جوان با همان لبخند گفت: سالم...ترانه خودش را جمع و جور کرد و گفت:سالم... و دخترهای عقب هم تک
تک سالم کردند.پسر جوان:من سزاوار هستم... مسیرتون کجاست؟ ترانه با تک سرفه ای صدایش را صاف کرد و
گفت:امیر اباد...سزاوار : من خیلی به ادرس ها وارد نیستم....اگه ممکنه راهنماییم کنید.سپس ماشین را روشن کرد و
صدای تیک تیک راهنما در فضای ماشین پخش شد.ترانه حین ادرس گفتن سعی میکرد به روبه رو نگاه کند.از
خودش حرصش گرفته بود که چرا مقابل یک پسر اینقدر دست وپایش را گم کرده است....پریناز فقط به اینه ی
جلوی ماشین خیره بود تابلکه سزاوار نظری از اینه به او بیندازد.شمیم وسط نشسته بود و سعی داشت زیر و بم
لباسهایش را دراورد.یک جین مشکی به همراه یک پیراهن مردانه ی خاکستری پوشیده بود....با کفشهای ال استار
مشکی...استین هایش را تا ارنج تا زده بود.قدش به نظر بلند می امد.شمیم ذوق مرگ شده بود و زیر لب دعا به جان
اقای باقری میکرد که چنین راننده سرویسی را نصیبشان کرده بود...سحر هم از سکوت داخل ماشین حرصی شده
بود....و هینطور چشم میچرخاند تا ببیند تزیینات داخل ماشین چه چیزهایی است.دو عروسک کوچک به شیشه ی
جلو و دوتا به شیشه ی عقب...خرگوش سفید و موش خاکستری به شیشه ی جلو چسبانده بود و یک میمون قهوه ای
و یک خوک صورتی به شیشه ی عقب....سحر با خود فکر کرد:باغ وحش درست کرده اینجا...ماشین قدیمی به نظر
میرسید.نگاه سحر از صندلی ها با روکش مشکی چرم به سزاوارافتاد...گردن بلند و کشیده ای داشت و سرش تا
نزدیکی سقف ماشین بود.ترانه به عقب چرخید...هر سه نفر زیر چشمی به سزاوار نگاه میکردند...ترانه پوزخندی زد
و گفت:الوووووو...کجایین؟ دخترها از رویا بیرون امدند و به ترانه خیره شدند...ترانه با همان شور و شوق همیشگی
اش داشت خاطره ای از تابستان و سفرشان به کیش تعریف میکرد...و وقتی به جاهای بانمک و خنده دارش می
رسید بی اراده به سزاوار خیره میشد تا حالت چهره ی ارو ر ا دریابد.اما سزاوار با چهره ای جدی به رو به رو خیره
شده بود و کاری به کار دختر ها نداشت.اما سزاوار با چهره ای جدی به رو به رو خیره شده بود و کاری به کار دختر
ها نداشت.ترانه اولین نفر پیاده شد.سزاوار:صبح ساعت چند بیام دنبالتون؟ ترانه:اقای نعمتی 5و بیست و پنج دقیقه
میومد دنبال من....سزاوار تقریبا فریاد زد:چند؟ دخترها متعجب نگاهش میکردند......
✍ نام داستان راننده سرویس
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#کارگاه_خویشتن_داری ۲۵ 🔥 شیطان گاهی زیرکانه، میان انسانها تفویض وظایف میکند، مثلا مسئولیت حمله از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارگاه خویشتن داری 26.mp3
15.41M
#کارگاه_خویشتن_داری ۲۶
✍ مادامی که مهمترین وظیفه آدمی در دنیا، حفظ آرامش است؛
تغافل نسبت به هر آنچه که آرامش ما را متزلزل کرده، و قلب و فکرمان را بخود مشغول میکند؛
❌ نه تنها یک فضیلت اخلاقی، بلکه یک وظیفهی شرعی و واجبترین شاخهی خویشتنداریست.
@shervamusiqiirani-6 - تصنیف : سخن عشق.mp3
4.07M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم
گر چنان است که روی من مسکین گدا را
به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم
که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم
#سعدی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
⭕️ چرا ظهور امام زمان به برپایی قیامت شبیه است؟! #امام_زمان https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 اصلاح جهانی به دست امام زمان (عج) و نبرد آخرالزمان چگونه خواهد بود؟!
#استاد_رحیم_پور
#آخر_الزمان
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#حضرٺ_ارباب_سلام✋
دارم همه دم روی تمنّـا به حسین
محتاجترم از همه ؛ امّا به حسین
نزدیکترین جواب را میشنـــوم
از دور سـلام میکنمتا به حسین
#من_الغریب_الے_الحبیب❤️
#السلام_علیک_یاسیدالشهدا✋
#شب_جمعه
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سعدی
بگذشت و باز آتش در خرمن سكون زد****درياي آتشينم در ديده موج خون زد
خود كرده بود غارت عشقش حوالي دل****بازم به يك شبيخون بر ملك اندرون زد
ديدار دلفروزش در پايم ارغوان ريخت****گفتار جان فزايش در گوشم ارغنون زد
ديوانگان خود را ميبست در سلاسل****هر جا كه عاقلي بود اين جا دم از جنون زد
يا رب دلي كه در وي پرواي خود نگنجد****دست محبت آن جا خرگاه عشق چون زد
غلغل فكند روحم در گلشن ملايك****هر گه كه سنگ آهي بر طاق آبگون زد
سعدي ز خود برون شو گر مرد راه عشقي****كان كس رسيد در وي كز خود قدم برون زد
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
12.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌#تلاوت_قرآن زیبا
💢#سوره_مبارکه_یونس آیات 62 _ 66
✳استاد محمد صدیق #منشاوی
#آوای_تلاوت
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
آيه۳۹ ۳۹- وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَتِنَا صُمُّ وَبُكْمٌ فِى الظُّلُمَتِ مَن يَشَإِ اللّهُ يُضْل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آيه۴۰
۴۰- قُلْ اءَرَءَيْتَكُمْ إِنْ اءَتَكُمْ عَذَابُ اللّهِ اءَو اءَتَتْكُمُ السَّاعَةُ اءَغَيْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَدِقِينَ
بگو: اگر راست مى گوييد چه خواهيد كرد آنگاه كه عذاب خدا در دنيا بيايد يا قيامت فرا رسد، آيا غير خدا را مى خوانيد؟
نكته ها
O انسان در حال رفاه و زندگى عادّى معمولاً غافل است، ولى هنگام برخورد با سختىها پرده ى غفلت كنار رفته و فطرت خداجويى و يكتاپرستى انسان ظاهر مى شود.
پيام ها
۱- يكى از شيوه هاى تبليغ و تربيت، پرسش از مخاطب است. قل اءرايتكم...
۲- تجربه نشان مى دهد كه در همه ى انسانها (گرچه به ظاهر كفر ورزند، ) فطرت خداجويى هست و به هنگام حوادث در انسان جلوه مى كند و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ماءمور است مردم را به اين فطرت خفته توجّه دهد. قل اءرايتكم...
۳- هنگام حوادث وسختى ها، پردهها كنار رفته وانسان فقط به خدا توجّه مى كند و توجّه نكردن به معبودهاى ديگر، نشانه ى پوچى آنهاست. اءغير اللّه تدعون
#تفسیر_سوره_انعام
✍#محسن_قرائتی
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357