#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎥 پویانمایی زیبای اسکیتی 📀 قسمت اول ، بخش اول 🎥 #کارتون #انیمیشن #پویانمایی 📼 #اسکیتی ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
31.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پویانمایی زیبای اسکیتی
📀 قسمت اول ، بخش دوم
🎥 #کارتون #انیمیشن #پویانمایی
📼 #اسکیتی
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🔶نباید دچار غافلگیری فناورانه و راهبردی شویم 👤امیر دریادار حبیب الله سیاری، معاون هماهنگ کننده ارت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺بهزودی فتنه هایی پیش رو خواهید داشت که کل شهدا آرزوی حضور بجای شما را خواهند داشت
🔸آن روز من نیستم! ولی شما پشت آقا را خالی نکنید
سردار سلیمانی
┄┅═✧☫✧═┅┄
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
.
یه روز متفقین از مرزهامون رد شدن، بحرین و آرارات رو دادیم رفت، مردم برای نون شورش کردن.
امروز با ناتو، آمریکا و اسرائیل سرشاخیم تا کسی جرئت نکنه نگاه چپ بهمون بندازه.
از ایران دیروز تا #ایران امروز، تفاوت از زمین تا آسمونه!
#برای_ایران
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
میدانید چرا جناب #پزشکیان میفرمایند این قانون از نظر من ابهام دارد؟
یکی از نمایندگان از ایشان پرسیده بود قانون را خواندهای که چنین میگویی؟ گفته بود نه؟🤦♂️
البته وقتی معاون حقوقی به تلویزیون میآید و کلی مثال و بندهای قانونی اشتباه طرح میکند، از پزشکیان چه انتظاری هست؟
.
#حجاب
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
صفحات جریان برانداز، همانند فتنه ززا مجدداً در حال انتشار محتواهای دروغ با عنوان خروج خانواده رهبری از کشور و یا پیام اسرائیل به خانواده مسئولان برای دور شدن از آنها هستند!
ظاهرا پروژه جدیدی در آستانه اجراست. طبعا هر حادثه که بهانه شروع آشوب گردد؛ برنامهای از پیش طراحی شده است.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیروشیما در طرطوس
▪️وحشیانهترین حمله اسرائیل به سوریه
🔹المیادین از وحشیانهترین حملات رژیم صهیونیستی به سوریه خبر داده و اعلام کرد در نتیجه حملات شدیدی که این رژیم علیه طرطوس انجام داد، زلزلهای به بزرگی ۳ ریشتر احساس شد و همزمان با آن اسرائیل درحال گسترش اشغالگریها از جنوب سوریه است.
🔹رسانههای صهیونیستی به دلیل شدت حملات وحشیانه اسرائیل علیه طرطوس در بامداد امروز، با عنوان «هیروشیما در طرطوس» خبر این حملات را منتشر کردند.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
لخت شو صدای کلاغ دربیار ، اونوقت میشی انقلاب ، البته همه اینا در نبود #قانون_حجاب اتفاق افتاد
.
#حجاب
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
آقای #اردوغان ادعای مالکیت شهرهای حلب، حمص، حماه و چند شهر دیگر #سوریه را کرده است به این دلیل که قبل از جنگ جهانی متعلق به دولت عثمانی بوده است. به او میگوییم فلسطین هم آن زمان متعلق به دولت عثمانی بود، چرا ادعای #فلسطین را نداری؟
چون با اسرائیل هم پیالهای.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
یک نماد آزادی در #ایران همین زنه؛
بارها لجن پراکنیهایی کرده که در هر کشوری بود از صحنه روزگار محوش میکردن
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
.
یه روز متفقین از مرزهامون رد شدن، بحرین و آرارات رو دادیم رفت، مردم برای نون شورش کردن.
امروز با ناتو، آمریکا و اسرائیل سرشاخیم تا کسی جرئت نکنه نگاه چپ بهمون بندازه.
از ایران دیروز تا #ایران امروز، تفاوت از زمین تا آسمونه!
#برای_ایران
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
🔰 حرف روز
💢 ایران و داستان سوریه!
با گذشت یک هفته از اشغال سوریه به دست گروههای مسلح تروریستی مورد حمایت مستقیم آمریکا، رژیم صهیونی و کشور همسایه سوریه، پرسشهای بسیاری مطرح میشود؛ یک سؤال اساسی مربوط به نقش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران در تحولات اخیر سوریه است. در جریان حوادث 10 سال پیش که همین گروهها، البته با شکل و شمایلی دیگر به دنبال تصرف سوریه بودند، نیروهای مقاومت با راهبری میدانی جمهوری اسلامی و سپاه با فرماندهی «شهید سلیمانی» در کنار مردم، دولت و ارتش سوریه توانستند طراحیهای پیچیده غربی ـ عبری ـ عربی را با شکست مواجه کنند. این در حالی است که با وجود اینکه سوریه برای جمهوری اسلامی به منزله یک جغرافیای بسیار مهم در پیوند جغرافیای جبهه مقاومت و استمرار پشتیبانی از حزبالله از اهمیت ویژهای برخوردار بود، در جریان اتفاقات اخیر شاهد چنین نقشآفرینی از سوی کشورمان نبودیم. بر همین اساس، اخبار و اطلاعات نامعتبری درباره توافقهای پنهانی و حتی معامله بر سر دولت سوریه بین ایران، روسیه و ... ساخته و پرداخته و منتشر می شود که بیشتر با هدف عملیات شناختی و تحریف واقعیت صحنه تحولات است.
مسئله جمهوری اسلامی ایران و پشتیبانی از دولت و ملت سوریه هیچ گاه خارج از چارچوبهای قانونی و مشروع بینالمللی و دوجانبه دنبال نشده و حضور و فعالیت نیروهای محور مقاومت و نیروهای مسلح کشورمان در این کشور به درخواست رسمی و مطالبه دولت سوریه بوده است؛ از این رو با توجه به فقدان انگیزه و اراده سیاسی و نظامی در داخل سوریه برای مقابله با تروریستها، بهطور طبیعی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی نمیتوانند به جای ارتش و نیروهای مسلح سوریه در برابر تجاوزات و اشغالگری نیروهای تروریستی بایستند و از خاک این کشور دفاع کنند! چرا که اصولاً چنین اقدامی نه عقلانی است و نه در غیاب نیروهای نظامی کشور مورد تهاجم و حضور نداشتن مردم برای دفاع از کشورشان نتیجهای خواهد داشت. آنچه در مقابله با گروه داعش و گروههای مسلح یک دهه قبل اتفاق افتاد، کمک نیروهای جبهه مقاومت به ارتش، نیروهای دفاع وطنی و مردم سوریه بود که با انگیزه و مقاوم در برابر جریان تکفیری ایستادگی کردند.
اما نباید از این مهم غفلت کرد که آنچه در کشور سوریه رخ داده، حلقه تکمیلی راهبردهای قبلی در غزه و لبنان برای ضربه زدن به محور مقاومت است، بنابراین باید با توجه به این مهم، با نگاه راهبردی در حوزههای گوناگون اطلاعاتی، امنیتی، دیپلماسی و رسانهای عمل کرد و سپر بازدارندگی جمهوری اسلامی را بیش از پیش مستحکمتر و قدرتمندتر کرد.
✍️ #علی_حیدری
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ مهمترین و سختترین آزمون در طول عمر یک انسان چیست؟!
🔰#استاد_راجی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
وقت زيارت رقص قشنگ نور امشب چه ديدنى است آواز شاد باد امشب شنيدنى است عيد است و عطر گل پيچيده د
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
يک آسمان تمنا
حرم، يک امنيت بي کران است. وقتي که عزم زيارت ميکني، با پاي دل و با همه ي عشق به زيارت ستاره ي هشتم نائل ميشوي.
زبانت به عطر سلام معطر ميشود. اولين قدم را که بر ميداري پاي در دنيايي ديگر ميگذاري، اين جا با همه جا فرق ميکند.
حرم، چون دريا بي کران است و چون اشک زلال. آب و هواي اين سرزمين ملکوتي است. آبشاران اميد، از چشمه ساران ضريح ميجوشد و تا دل اميدوارت امتداد مييابد و تو، غرق در لحظهها گام بر ميداري. براي احترام، کفش از پا بر ميکشي و پاي از تعلقات بر ميداري.
اين جا يک گام به منزل نزديکتر شده اي.
پاي کوبان تا امتداد وصل هروله ميکني.
وارد ايوان آينه ميشوي. به تعداد ثانيهها تصويرت در آينه هويدا ميشود.
مي تواني شکستگي خود را در آينههاي کوچک و بزرگ اينجا به تماشا بنشيني.
اذن دخول ميطلبي، آنها آنقدر کريم اند که با درخشش اولين اشک در ديدگانت پذيرايت خواهند شد. اصلاً اين اشک مجوز ورود توست. اذن دخول را که خواندي، گردنبند تسبيح را به گريبان دلت آويخته اي.
جذبه اي تو را به سمت خود ميکشاند، در اين ازدحام جمعيت، کسي راه را برايت ميگشايد، از خود بي خود ميشوي.
دروازه اي به سويت ميگشايند، در را ميبوسي و باز هم به ذکر سلام معطر ميشوي، اينجا بهشت است.
اگر خوب گوش بسپاري و آماده باشي، صدايي از جنس نغمههاي آسماني سلامت را پاسخ ميدهد.
در شبستان حرم، ستاره اي روشن تر از خورشيد در مرکز اين آسمان ميدرخشد، محو ترنم شيدايي آن ميشوي.
خوب دقت کن، کسي تو را به سمت خود ميخواند، کسي دستانت را ميگيرد و تا کنار ضريح ميآورد و بر مشبکهاي ضريح دخيل ميبندد. اکنون چشمانت آينه کاري شده است.
زيارتنامه را زمزمه ميکني. زيارتنامه چشمه ساران زمزمه است که جان عطشناکت را سيراب ميکند و روح خسته ات را رمق ميبخشد.
گل بوسه اي بر ضريح حک ميکني. دلت حاجتش را گرفته است اما نمي
خواهد از حرم دل بر دارد.
تمام جانت تمناي اين را دارد که در اين خلسه ي آسماني بماني و عاشقانه ميسرايي: « السلام عليکم يا اهل بيت النبوه »
« السلام عليک يا علي ابن موسي الرضا »
تو، در حج دل نيازمندت مولاي غريب قريب را ميخواني و در آشيانه ي آل محمد (ص) بر فرزندش مهدي سلام ميکني و التماس ميکني که: « اللهم عجل لوليک الفرج » و دلت، بهاري ترين لحظات خود را ميگذراند.
براي کبوتر دلت دانه ي عشق ميپاشي و به او قول ميدهي که هيچگاه آن را از ضريح دلباختگي جدا نکني.
به اميد آنکه آخرين زيارتت نباشد، از حرم خارج ميشوي، اما دلت را در حريم جانان، جا گذاشته اي.
زيارتت قبول
#دانستنیهای_امام_رضا_علیه_السلام
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نقش_بهشت
دل نبستم به کسی الا تو
🖋یا ایها الرئوف...
خوشا آن غریبی که یارش تو باشی
خوشا آنکه تنها، کنارش تو باشی
خوشا آن پریشانِ دلتنگِ مهجور
که یار دل بیقرارش تو باش
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#وعده_صادق #دولت 🔻جاسوسی از طریق فرزندان مسئولین غربگرا... 🔻استفاده از نقطه ضعف های شخصی سران یک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حجاب
#کنفرانس_بصیرتی
🔻قوی ترین ماده مخدر تاریخ !
که در همه حکومت های جهان استفاده میشود به جز ایران❗️
⬅️ این بحث حجاب اجباری و... رو برخی مسئولین(سابق) راه انداختن میدونید چرا؟
🔻 فکر می کنید برای یک حکومت راحت تره که حجاب آزاد باشه یا اجباری؟
استاد #رحیم_پور
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
✫⇠قسمت :۲۳
#فصل_نهم
خم شد و او را بوسید. صدایش را عوض کرد و با لحن بچه گانه ای گفت: «شرمنده تو و مامانی هستم. قول می دهم از این به بعد کنارتان باشم. آقای خمینی دارد می آید. تو و مامان دعا کنید صحیح و سالم بیاید.»
بعد بلند شد و به من نگاه کرد و با یک حالتی گفت: «قدم! نفس تو خیر است. تازه از گناه پاک شده ای. برای امام دعا کن به سلامت هواپیمایش بنشیند.»
با گریه گفتم: «دلم برایت تنگ می شود. من کی تو را درست و حسابی ببینم...»
چشم هایش سرخ شد گفت: «فکر کردی من دلم برای تو تنگ نمی شود؟! بی انصاف! اگر تو دلت فقط برای من تنگ می شود، من دلم برای دو نفر تنگ می شود.»
خم شد و صورتم را بوسید. صورتم خیسِ خیس بود.
چند روز بعد، انگار توی روستا زلزله آمده باشد، همه ریختند توی کوچه ها، میدان وسط ده و روی پشت بام ها. مردم به هم نقل و شیرینی تعارف می کردند. زن ها تنورها را روشن کرده و نان و کماج می پختند. می گفتند: «امام آمده.»
در آن لحظات به فکر صمد بودم. می دانستم از همه ما به امام نزدیک تر است. دلم می خواست پرنده ای بودم، پرواز می کردم و می رفتم پیش او و با هم می رفتیم و امام را می دیدیم.
توی قایش یکی دو نفر بیشتر تلویزیون نداشتند. مردم ریخته بودند جلوی خانه آن ها. حیاط و کوچه از جمعیت سیاهی می زد. می گفتند: «قرار است تلویزیون فیلم ورود امام و سخنرانی ایشان را پخش کند.» خیلی از پسرهای جوان و مردها همان موقع ماشین گرفتند و رفتند تهران.
چند روز بعد، صمد آمد، با خوشحالی تمام. از آن وقتی که وارد خانه شد، شروع کرد به تعریف کردن. می گفت: «از دعای خیر تو بود حتماً. توی آن شلوغی و جمعیت خودم را به امام رساندم. یک پارچه نور است امام. نمی دانی چقدر مهربان است. قدم! باورت می شود امام روی سرم دست کشید. همان وقت با خودم و خدا عهد و پیمان بستم سرباز امام و اسلام شوم. قسم خورده ام گوش به فرمانش باشم. تا آخرین نفس، تا آخرین قطره خونم سربازش هستم. نمی دانی چه جمعیتی آمده بود بهشت زهرا. قدم! انگار کل جمعیت ایران ریخته بود تهران. مردم از خیلی جاها با پای پیاده خودشان را رسانده بودند بهشت زهرا. از شب قبل خیابان ها را جارو کرده بودند، شسته بودند و وسط خیابان ها را با گلدان و شاخه های گل صفا داده بودند. نمی دانی چه عظمت و شکوهی داشت ورود امام. مرد و زن، پیر و جوان ریخته بودند توی خیابان ها. موتورم را همین طوری گذاشته بودم کنار خیابان. تکیه اش را داده بودم به درخت، بدون قفل و زنجیر. رفته بودم آنجایی که امام قرار بود سخنرانی کند. بعد از سخنرانی امام، موقع برگشتن یک دفعه به یاد موتورم افتادم.
تا رسیدم، دیدم یک نفر می خواهد سوارش شود. به موقع رسیده بودم. همان لحظه به دلم افتاد. اگر برای این مرد کاری انجام دهم، بی اجر و مزد نمی ماند. اگر دیرتر رسیده بودم، موتورم را برده بودند.»
بعد زیپ ساکش را باز کرد و عکس بزرگی را که لوله کرده بود، درآورد. عکس امام بود. عکس را زد روی دیوار اتاق و گفت: «این عکس به زندگی مان برکت می دهد.»
از فردای آن روز، کار صمد شروع شد. می رفت رزن فیلم می آورد و توی مسجد برای مردم پخش می کرد. یک بار فیلم ورود امام و فرار شاه را آورده بود. می خندید و تعریف می کرد وقتی مردم عکس شاه را توی تلویزیون دیدند، می خواستند تلویزیون را بشکنند.
بعد از عید، صمد رفت همدان. یک روز آمد و گفت: «مژده بده قدم. پاسدار شدم. گفتم که سرباز امام می شوم.»
آن طور که می گفت، کارش افتاده بود توی دادگاه انقلاب. شنبه صبح زود می رفت همدان و پنج شنبه عصر می آمد. برای اینکه بدخلقی نکنم، قبل از اینکه اعتراض کنم، می گفت: «اگر بدانی چقدر کار
ریخته توی دادگاه. خدا می داند اگر به خاطر تو و خدیجه نبود، این دو روز هم نمی آمدم.»
تازه فهمیده بودم دوباره حامله شده ام. حال و حوصله نداشتم. نمی دانستم چطور خبر را به دیگران بدهم. با اوقات تلخی گفتم: «نمی خواهد بروی همدان. من حالم خراب است. یک فکری به حالم بکن. انگار دوباره حامله شده ام.»
بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، زود دست هایش را گرفت رو به آسمان و گفت: «خدا را شکر. خدا را صدهزار مرتبه شکر. خدایا ببخش این قدم را که این قدر ناشکر است. خدایا! فرزند خوب و صالحی به ما عطا کن.»
از دستش کفری شده بودم. گفتم: «چی؟! خدا را شکر، خدا را شکر. تو که نیستی ببینی من چقدر به زحمت می افتم. دست تنها توی این سرما، باید کهنه بشویم. به کارِ خانه برسم. بچه را تر و خشک کنم. همه کارهای خانه ریخته روی سر من. از خستگی از حال می روم.»
خندید و گفت: «اولاً هوا دارد رو به گرمی می رود. دوماً همین طور الکی بهشت را به شما مادران نمی دهند. باید زحمت بکشید.»
گفتم: «من نمی دانم. باید کاری بکنی. خیلی زود است، من دوباره بچه دار شوم.»
گفت: «از این حرف ها نزن. خدا را خوش نمی آید. خدیجه خواهر یا برادر می خواهد. دیر یا زود باید یک بچه دیگر می آوردی. امسال نشد، سال دیگر. این طوری که بهتر است. با هم بزرگ می شوند.»
یک جوری حرف می زد که آدم آرام می شد. کمی تعریف کرد، از کارش گفت، سربه سر خدیجه گذاشت. بعد هم آن قدر برای بچه دوم شادی کرد که پاک یادم رفت چند دقیقه پیش ناراحت بودم.
صمد باز پیش ما نبود. تنها دل خوشی ام این بود که از همدان تا قایش نزدیک تر از همدان تا تهران است.
روز به روز سنگین تر می شدم. خدیجه داشت یک ساله می شد. چهار دست و پا راه می رفت و هر چیزی را که می دید برمی داشت و به دهان می گذاشت. خیلی برایم سخت بود با آن شکم و حال و روز دنبالش بروم و مواظبش باشم. از طرفی، از وقتی به خانه خودمان آمده بودیم، از مادرم دور شده بودم. بهانه پدرم را می گرفتم. شانس آورده بودم خانه حوری، خواهرم، نزدیک بود. دو سه خانه بیشتر با ما فاصله نداشت. خیلی به من سر می زد. مخصوصاً اواخر حاملگی ام هر روز قبل از اینکه کارهای روزانه اش را شروع کند، اول می آمد سری به من می زد. حال و احوالی می پرسید. وقتی خیالش از طرف من آسوده می شد، می رفت سر کار و زندگی خودش. بعضی وقت ها هم خودم خدیجه را برمی داشتم می رفتم خانه حاج آقایم. سه چهار روزی می ماندم. اما هر جا که بودم، پنج شنبه صبح برمی گشتم. دستی به سر و روی خانه می کشیدم. صمد عاشق آبگوشت بود.
با اینکه هیچ کس شب آبگوشت نمی
خورد، اما برای صمد آبگوشت بار می گذاشتم.
گاهی نیمه شب به خانه می رسید. با این حال در می زد. می گفتم: «تو که کلید داری. چرا در می زنی؟!»
می گفت: «این همه راه می آیم، تا تو در را به رویم باز کنی.»
می گفتم: «حال و روزم را نمی بینی؟!»
آن وقت تازه یادش می افتاد پا به ماهم و باید بیشتر حواسش به من باشد، اما تا هفته دیگر دوباره همه چیز یادش می رفت. هفته های آخر بارداری ام بود. روزهای شنبه که می خواست برود، می پرسید: «قدم جان! خبری نیست؟!»
می گفتم: « فعلاً نه.»
خیالش راحت می شد. می رفت تا هفته بعد.
اما آن هفته، جمعه عصر، لباس پوشید و آماده رفتن شد. بهمن ماه بود و برف سنگینی باریده بود. گفت: «شنبه صبح زود می خواهیم برویم مأموریت. بهتر است طوری بروم که جا نمانم. می ترسم امشب دوباره برف ببارد و جاده ها بسته شود.»
موقع رفتن پرسید: «قدم جان! خبری نیست؟!»
کمی کمرم درد می کرد و تیر می کشید. با خودم فکر کردم شاید یک درد جزئی باشد.
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🔰 حرف روز 💢 ایران و داستان سوریه! با گذشت یک هفته از اشغال سوریه به دست گروههای مسلح تروریستی م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ نیک بین نماینده مجلس: باید قانون حجاب را با زبان نرم اجرایی کنیم تا مردم عصبانی نشوند
🔸 جواد نیک بین، نماینده مردم کاشمر در مجلس با اشاره به سخنان قالیباف مبنی بر ابلاغ قانون عفاف و حجاب گفت: معتقدم اجرای این قانون باید با دقت و مراقبت ویژهای انجام شود تا از بروز تنشهای اجتماعی جلوگیری شود.
🇮🇷 اخبار مجلس شورای اسلامی
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357