#شهید_میشم...:
#از_بیت_الاحزان_من_تا_فردوس_تو
قسمت پنجاه و هشتم
اون موقع که واسه کنکور درس میخوندم پدرم گوشی رو ازم گرفت و در طول این یک سال فقط چند بار اونم دزدکی، تونستم با آقای کامیاب تماس بگیرم و از احوالش با خبر بشم و چند مورد سوالی رو که برام پیش اومده بود خدمتشون مطرح کنم بالاخره موعد رسید و برای بار دوم رفتم سرجلسه ی کنکور اگر چه آمادگیم کمتر از اون چیزی بود که همه فکر میکردن اما رفتم و نتیجه رو دست خدا سپردم. تو مدتی که منتظر جواب کنکور بودم همیشه دعا میکردم هرطور که شده الله ازین وضع نجاتم بده ، رشته ی مدنظر خودم برای دانشگاه دندانپزشکی بود فامیلا و آشناهامون اکثراً خانم دکتر صدام میکردن و خیلی مطمئن بودن که تو این رشته قبول میشم اما خودم اطمینان نداشتم چون یه اشتباه تو پاسخنامه درس شیمی داشتم که باعث شد پونزده سوال رو بخاطر بی دقتی و البته از سر تقدیر و اراده ی الهی، از دست بدم و آخر سر هم درصدِ پایینِ همین یک درس سبب شد نتونم رشته دلخواهم رو انتخاب کنم. گرچه با همون رتبه ی کنکورم میتونستم تو رشته پزشکی یکی از دورترین شهرهایِ شرقِ ایران تحصیل کنم اما روحیه ام خسته تر از اونی بود که بخوام تو چنین رشته ی طاقت فرسایی اونم تو غربت تحصیل کنم خصوصاً که یکی از بزرگترین اهدافِ دانشگاه رفتنم برگشتن به شهر و دیاری بود که آرمان ها و افکارم اونجا شکل گرفته بود
🔸با پدرم سرِ تعیین رشته اختلاف پیدا کردیم تا اینکه قهر کردم و همه چی رو دادم دست خودش و پرونده ش بسته شد شهریور ماه بود که جوابِ نهایی اومد و تو رشته ی مورد نظرِ بابا قبول شدم تهِ دلم هنوز ناراحت بودم ازینکه رتبه ی کنکورم اونی نبود که خودم می خواستم و دلم خیلی گرفته بود واسه همین مامان اصرار کرد که قبل از رفتنم به دانشگاه برم پیشش و مدتی اونجا بمونم اونجا که رفتم مامان همش دلداریم میداد و کلی دلخوشم میکرد و میگفت همینکه یه بار دیگه واسه خودت مستقل میشی و میتونی در کنار درسِ دانشگات به اهدافت برسی، خودش خیلی ارزشمنده و موقعیتیه که نصیب هرکسی نمیشه
😔من هیچوقت از سختی هایی که تو خونه ی بابا داشتم به مامان چیزی نمیگفتم نمی خواستم ناراحت بشه و یا از نامادریم و فرشته کینه به دل بگیره و بعدا به روشون بیاره چون وقتایی که مامان میومد دنبالم که منو ببره خونشون ، با نامادریم همدیگرو میدیدن و بینشون ادب و احترامِ زیادی برقرار بود؛ همیشه هم تا فرشته رو بغل نمیکرد و بوسش نمیکرد خداحافظی نمیکرد. مامان مثل خودم همیشه نگران فرشته بود
😔میگفت خیلی دلم میسوزه واسَش که نمیتونه مادرشو ببینه، خیلی سختمه که منو تو رو با هم ببینه آخه فرشته بخاطر بی وجدانیِ ناپدریش هیچوقت مادرش رو ندید و صدایی ازش نشنید گرچه فرشته به روی خودش نمیاورد اما میترسیدم از درون غصه بخوره وقتایی که سالی یک بار منو مامان همدیگرو میدیدم و میومد
♥️پیشِ مامان جونِ تازه ای گرفته بودم و قلبم سرشار از امید بود و دل تو دلم نبود تا زودتر دانشگاه شروع بشه سه روز نگذشته بود که بابا زنگ زد و گفت برای کارای ثبت نام دانشگات تماس گرفتن و باید برگردی باهم دنبال کاراش بریم دنیا رو سرم خراب شد چون هنوز از دیدن مامان سیر نشده بودم و میدونستم تا تابستون بعدی نمیبینمش؛ هر طور که بود همون روز برگشتم خونه خودمون و فرداش با بابا راهی مرکز استان شدیم تا ثبت نام خوابگاه و دانشگاه و مابقی کارا ردیف شدن؛ موقع امضا کردن و تموم شدن کارا، مسول ثبت نام یه برگه بهمون داد و گفت هجدم بهمن ماه آماده ی حضور سر کلاسا باشید اینو که گفت یکباره شوق و ذوقم خاموش شد انگار آب رو آتیش ریختن اصلا خودمو آماده نکرده بودم که کلاسای دانشگاه از نیمه دوم شروع بشه فکرِ اینکه باید چهار پنج ماهِ دیگه بگذره بعد من برنامه هام رو شروع کنم و از اون ورم محیط سردِ خونه رو تحمل کنم، داشت دیوونم میکرد
خصوصا که روزا بابا میرفت سر کار و خواهرامم میرفتن مدرسه، من و نامادریم باید تو خونه میموندیم که مثل دوتا غریبه بودیم باهم که فقط موقع ضرورت باهم حرف میزدیم و لاغیر!
تو این فکرا بودم و خشکم زده بود رو صندلی بحدی ناراحت شدم که از خانمه پرسیدم امکان نداره کلاسا جلوتر بیفته؟؟ خودم میدونستم جوابش چیه اما نمیدونم چرا بی هوا اینو پرسیدم! اونم لبخندی زد و گفت: انگار خیلی مشتاق دانشگاه و درس خوندنی! نه نمیشه گلم این دستور از بالاست به ما مربوط نیست تشریف ببرید خودمون بهتون خبر میدیم با دلی نگران و چهره ای ماتم زده راهیِ خونه شدیم
💛ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
206304864_1397-4-14-19-38.mp3
9.78M
❤️ بی خبر از تو
🎹 حجت اشراف زاده ☝️
@zandahlm1357
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#هر_روز_یک_آیه_قرآن
🌺🍃وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اْلأَمْوالِ وَ اْلأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرينَ
🌺🍃قطعا، همه شما را با چيزي از ترس،گرسنگي و كاهش در مال ها و جان ها و محصولات آزمايش مي كنيم و بشارت ده به استقامت كنندگان
(قرآن کریم سوره مبارکه بقره آیه 155)
#
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@zandahlm1357
عمر الدريويز - ألم يأن للذين آمنوا أن تخشع قلوبهم - || تلاوات خاشعة •️ tvquran@ ||.mp3
2.62M
🍂||• أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ •||🍂
• القارئ ؛ #عمر_الدريويز
@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠☀️💠☀️💠☀️💠 ☀️اخلاق مهدوی ☀️ 9⃣1⃣ قسمت نوزدهم 👈این حدیث خیلی به درد من و شما می خورد. محمد بن فضل
💠☀️💠☀️💠☀️💠
☀️اخلاق مهدوی ☀️
0⃣2⃣ قسمت بیستم
⚠️اندوه خوردن بر امور دنیایی👇
❌یعنی اینکه چیزی از دست ما برود هر چیزی که دنیایی باشد حتی اگر فرزند ،یا عضوی از خانواده ی انسان باشد. این اندوه خوردن خیلی درست نیست!
✅اگر این اندوه خوردن به خاطر از دست رفتن یک چیز آخرتی باشد بسیار عالی است، نه تنها عالی است بلکه کفاره گناهان و ثواب حساب می شود و یک چیز عجیبی است.
👌به قول سعدی که می گوید: ″
🔹گنه کار اندیش ناک از خدای
🔹به از پارسای عبادت نمای″
این گنه کاری که گناه کرده، و می ترسد که خدا او را عذاب کند، بهتر از آن کسی است که عبادت می کند و به این عبادت خودش مغرور است و می گوید من با این عبادت حتما به بهشت می روم.
⬅️این ترس از گناه خیلی فایده دارد! حتی روایت در اصول کافی هم هست در باب گناهان، می گوید اگر کسی گناهی کرده اما می داند که خدا ناظر بود، خدا این را دید و می داند خدا این قدرت را دارد این فرد را عذاب کند یعنی همه ی اینها را می داند، با این حال اگر گناه کرد و پشیمان شد! می گوید خدا این فرد را می بخشد چون قدر و منزلت خدا را کتمان نکرد.
🚫الان متأسفانه هستند خانواده هایی که خمس نمی دهند در توجیه می گوید خمس چیزیست که آخوندها از خودشان در آورده اند. این خیلی حرف بدی است یعنی ″یک واجب اصل دین را منکر می شوند″. ❌
♦️یک موقع است طرف می گوید خمس هست قبول! اما من دوست ندارم بدهم، که فلانی بخورد. خُب، این بحثی دیگر است یعنی طرف خمس را قبول دارد حالا نمی دهد یا طرف به آن روحانی اعتماد ندارد. اما یک موقع است طرف اصلا خمس را قبول ندارد! می گوید آخوندها این چیزها را برای خودشان ساختند. این خیلی بد است و این انکار یکی از اصول اساسی دین است. حواسمان باید باشد که خدای نکرده کار به این جاها نکشد.
🔹ادامه دارد ....
💽برگرفته از سخنرانی"اخلاق مهدوی" فایل شماره (3)
🎤استاد احسان عبادی
#اخلاق_مهدوی 20
💠☀️💠☀️💠☀️💠
https://eitaa.com/zandahlm1357