بسم الله الرحمن الرحیم
✅حکمت-1
قال علی علیه السلام
کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ، لاَ ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ، وَلاَ ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ
در فتنه ها همچون شتر کم سن و سال باش; نه پشت او قوى شده که سوارش شوند نه پستانى دارد که بدوشند
🔶شرح حکمت اول 👇
هدف امام این است که انسان به هنگام شورش هاى اهل باطل و فتنه هاى ناشى از خصومت آنها با یکدیگر نباید آلت دست این و آن شود ، باید خود را دور نگه دارد و به هیچ یک از دو طرف که هر دو اهل باطل اند کمک نکند.
در این گونه موارد معمولاً هر کدام از طرفین به سراغ افراد بانفوذ و باشخصیت مى آیند تا از نفوذ و قدرت آنها براى کوبیدن حریف استفاده کنند.
در این هنگام باید این افراد بلکه تمام افراد، خواه ضعیف باشند یا قوى نهایت مراقبت را به خرج دهند که در دام فتنه گران و غوغاسالاران نیفتند مبادا دین و یا دنیای آنها آسیب ببیند .
در داستان قیام ابو مسلم بر ضد بنى امیه گرچه در ظاهر براى کوبیدن باطلى بود ولى در باطن براى تبدیل باطلى به باطل دیگر و حکومت بنى عباس به جاى بنى امیه بود. به همین دلیل هنگامى که ابو مسلم به وسیله نامه اى پیشنهاد حکومت و خلافت را به امام صادق علیه السلام کرد امام آن را نپذیرفت زیرا مى دانست در پشت پرده این قیام چه اشخاصى کمین کرده اند و به تعبیر دیگر امام مى دانست این یک فتنه است که دو گروه باطل به جان هم افتاده اند و نباید به هیچ کدام امتیازى داد.
نکته مهم !
از آنچه گفته شد به خوبى روشن مى شود که هرگز منظور امام علیه السلام این نبوده است که اگر گروهى باطل بر ضد مؤمنان و طرفداران حق برخیزند نباید به حمایت مؤمنان حق جو برخاست .
فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الاُْخْرى فَقاتِلُوا الَّتى تَبْغى حَتّى تَفىءَ إِلى أَمْرِ اللّه) ؛
اگر گروهى از مسلمانان بر گروه دیگرى ظلم و ستم روا داشتند (و اصلاح در میان آن دو از طریق مسالمت آمیز امکان پذیر نشد) با جمعیت ستمگر پیکار کنید تا به سوى حق باز گردند.
ممکن است تفاوت بین جمله «لا ظَهْرٌ فَیُرْکَبُ» و جمله «وَلا ضَرْعٌ فَیُحْلَبُ» در این باشد که نه کمک هاى مستقیم به فتنه جویان کن (مانند سوارى دادن مرکب) که خودش وارد معرکه شود و نه کمک هاى غیر مستقیم مانند کمک هاى مادى به این گروه ها کردن رواست شبیه شیر دادن برای تغذیه افراد .
برای دوستانتون کلاس نهج البلاغه بذارید و همین شرحی که در اینجا قرار میدیم ، براشون توضیح بدید
قبلش هم توسلی به امیرالمومنین ع داشته باشید که مولا در انتقال نورانیت کلامشون ، بهتون یاری و کمک کنه
هرروزحکمت ها رو دنبال کنید
انشالله برای اعضای این گروه با عمل به حکمت ها ،
🌹 مرام علی پررونق تر از نام علی بشه
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
مستند کف خیابان
با ما همراه باشید👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🔗📎🖇🔗📎🖇🔗📎🖇🔗📎🖇
#کف_خیابون_17
پاشدم آماده شدم که برم بیمارستان... اما مامانم به زور اصرار کرد که بیاد... نتونستم راضیش کنم که بمونه... تا اینکه با هم رفتیم... تو راه دوتامون مثل ابر بهار گریه میکردیم... طوری که راننده تاکسی تعجب کرده بود و دلش واسه ما میسوخت... اینقدر که حتی کرایه تاکسی هم نگرفت!
چون دم صبح بود و خیابونا حلوت بود چندان طولی نکشید که رسیدیم. رفتیم به اتفاقات. گفت اعلام کردن که تو راه هستند اما هنوز نیاوردنشون... چون مسافت زیاد بوده تا تهران، گفتن به بیمارستان همون اطراف مراجعه کنند!
ما که داشتیم میمردیم... نمیدونستیم چیکار کنیم... تنها راهی که داشتیم این بود که بکوبیم بریم شمال... مجبور شدیم همین کار هم کردیم... وقتی تماس گرفتم که آژانس بین شهری بیاد و با آژانس بریم که زودتر برسیم، اولین سوالی که برام پیش اومد این بود که ما الان باید کجا بریم؟ کدوم شهر؟ کدوم دهات؟ کدوم بیمارستان؟ آخه شمال که یه ذره و دو ذره نیست که بگیم میریم پیدا میکنیم!
دو سه بار مامانم از حال رفت... رنگش شده بود مثل گچ... مجبور شدم آژانس بین شهری را ردش کردم رفت... چون هم آدرس نداشتیم و هم مامانم اینقدر حالش بد بود که سرم و آمپول زد و خلاصه همونجا دو ساعت معطل شدیم...
وقتی رفته بودم واسه مامانم کمپوت بخرم که هم مثلا صبحونه اش باشه و هم جون بگیره، تا برگشتم، صدای گوشی مامانم شنیدم که داشت زنگ میخورد... دسپاچه شدم... زود رفتم گوشیش از کیفش درآوردم... با کمال تعجب دیدم شماره خونه است!! نمیدونستم چی به چیه... فقط جواب دادم...
-الو
-الو افشین؟ سلام؟ کجایین شماها؟
- سلام افسانه! آشغال! تو زنده ای؟ کجا بودی تا حالا؟
- وا! افشین این چه طرز حرف زدنه؟ آدم با خواهرش بزرگترش اینطوری حرف میزنه؟
- خانم خواهر بزرگتر! میدونی مامان الان تو چه حالیه؟ اصلا میدونی ما کجاییم؟ کجا بودی از دیشب تا حالا؟
- نه! فکر کردم مامان رفته مزون و تو هم رفتی سر کار! خط نمیداد وگرنه چند بار زنگ زدم... کجایین حالا؟
- بیمارستانیم. مامان داره از وحشت سکته میکنه!
- من الان میام! کدوم بیمارستانین؟
- لازم نکرده. همون جا باش تا ما بیاییم. فکر کنم سرم مامان کم کم تمومه.
مامانم چشماش باز کرد. وقتی فهمید که افسانه زنگ زده و خونه است، هم گریه کرد و هم خوشحال شد. پاشدیم رفتیم خونه. من با خودم گفتم حالا تا مامان، افسانه را ببینه میخوابونه زیر گوشش و... اما نه... مثل عاشق و معشوقی که بعد سال ها همدیگه را پیدا کرده بودن، همدیگه را تو بغل گرفتن و گریه کردن و قربون هم شدند!!!
اینا خیلی واسم مهم نبود. مهم این بود که افسانه زنده بود و تصادف نکرده بود و سالم برگشت خونه... اصلا اینا را گفتم که یه چیز دیگه بگم... اونم این که پس افسانه کجا بود؟ چرا اون شب تا دیر وقت حتی خبرمون هم نکرد؟ و این که کسانی که تصادف کرده بودن کیا بودن؟ و چرا اولین شماره ای که در گوشیشون بوده، شماره ما بوده؟
اینا را الان تو ذهنم اومده وگرنه همون موقع، اینقدر از دیدن افسانه شوکه و خوشحال بودیم که عقلمون به این چیزا نرسید و نتونستیم خیلی پرس و جو کنیم.
دو سه روز گذشت. چون فاصله گاراژ تا خونه چیذر زیاد بود، نمیتونستم ناهار بیام خونه... اما یه روز سرما خورده بودم و جون کار کردن نداشتم... تصمیم گرفتم برم خونه...از اوسام اجازه گرفتم و رفتم خونه. تا در را وا کردم با کمال تعجب دیدم هم مامان خونه است و هم افسانه! خیلی هم ناراحتند و اول تا آخر مملکت را بستن به فحش و بد وبیراه!!
ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
1» اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَکْمَلَ الْإِيمَانِ ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ ،
وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ ، وَ بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْاَعْمَالِ .
1-خدایا، بر محمد و دودمانش درود فرست، و ایمانم را به کاملترین مرتبه ى آن برسان، و یقینم را برترین یقینها قرارده، و نیتم را به نیکوترین نیتها منتهى کن، و کارهایم را تا عالیترین درجه ى آن بالا ببر.
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
Sahifeh.doa20.j2.Iman v yaghin_291015094514.mp3
2.5M
#صحیفه_سجادیه 🔺
#استادمحمدعلی_انصاری
شرح دعای بیستم(دعای مکارم الاخلاق)
💠جلسه دوم (ایمان و یقین)
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
Sahifeh.doa20.j2.Iman v yaghin_291015094514.mp3
2.5M
#صحیفه_سجادیه 🔺
#استادمحمدعلی_انصاری(دعای مکارم الاخلاق)
شرح فراز اول (ایمان و یقین)
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
#اولویتهای_فراموش_شده
#یک_خاطره
وارد نانوایی شدم.
👥 چند نفری در صف چند تایی و یک نفر هم در صف یکتایی ایستاده بودند.
👤 رفتم در صف یکتایی تا نوبتم شود.
📱از ته مغازه صدایی نه چندان واضح از موبایلی بلند بود.
🤔 سعی کردم متوجه شوم که این صدای یک موسیقی مجاز است و یا "سین سین" های یک مجلس سینه زنی؟
😳 تا مطمئن شدم که این صدای یک موسیقی تند است صدای تِرَک بعدی بلند شد و دیدم اشتباه کردم و این صدای یک مجلس عزاداری است!!
متاسفانه کار به جایی رسیده که تشخیص این دو بسیار دشوار شده است.
⚡️این در حالی است که در گذشته ی نه چندان دور هیچ مجلس روضه ای این گونه با اصوات شبیه به موسیقی آمیخته نبود.
💎در احوالات مرحوم شیخ مرتضای زاهد آن مرد الهی گفته اند که وی روز عاشورا بدون لحن و سبک با اشک و آه فریاد می زد:
🕌 هذا عزاک یا حسین
روحی فداک یا حسین
و این مردم بوده اند که به آن سبک می داده و تکرارش می کردند.
💢 تصدیق می فرمایید که نه تنها خبری از آن تقواها نیست بلکه از پشت بام سهل انگاری افتاده ایم.
😔 خلاصه سایه شوم موسیقی تند بر بسیاری از مجالس مذهبی ما سایه انداخته و اسفناک تر این که توجیه هم می کنیم که جوانان این گونه می خواهند و یا در مجلس امام حسین علیه السلام نباید نظر داد...
✴️ به نظرم قرار بود به جوانانمان خط بدهیم نه این که از آنان خط بگیریم.
و همچنین
✴️ قرار بود در این مجالس زلالی دین خدا را بچشیم نه با ناخالصی های نفسانی مواجه شویم و سکوت کنیم.
✅ خدا ما را ببخشد که ذکر رفیع و عظیم سیدالشهدا سلام الله علیه ضرب آهنگ نغمات سینه زنی هایمان شده آن هم به سبکترین حالتش یعنی "سین".
🎗ترسم که مشمول آیه "الذین یحسبون انهم یحسنون صنعا" شویم.
💠 برادر و خواهر گرامی روضه ارباب رنگ خدا دارد و الحان موسیقایی و سبُک یاد کردن از ناموس خلقت، بوی ابلیس.
🌿 پناه بر خدا که سیدالشهدا به شیطان نزدیک نبوده و نیست...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
حكايتى شيرين وخواندنى📗
♦️پدرش کشاورز بود
دانشگاه اکسفورد قبولشد
به بازیگری علاقه داشت
و عضو گروه کمدی دانشگاه شد
ولی لکنت زبانش باعث میشدبهش نقش ندن جایی
یه روز فهمید وقتی نقش کس دیگه ای رو بازی می کنه لکنتش برطرف میشه
ولی باز بهش بازی نمی دادن
چون صورت سینمایی و هیکل خوبی نداشت
پس رفت و کاراکتر خودش رو ساخت
"مستر بین"
معروف ترین کاراکتر کمدی دنیا
اون الان ۱۳۲ میلیون پوند ثروت داره
فقط با تلاش و اراده ی خودش
اون ثابت کرد برای موفقیت نیازی به قیافه و هیکل و این چیزا نداری
قوی باشیم✌️💪
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
4_469929014853632027.mp3
756.8K
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
●❥ ﷽ ❥●
🌺هم نشینی آیات 🌺
🔷الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ
----------------------------
🔶آن شیطان که وسوسه و اندیشه بد افکند در دل مردمان.
---------------------------
🔺Who whispers [evil] into the breasts of mankind
📘 آیه ۵ سوره ناس
1📤- بالاترين خطرها پنهانترين آنهاست كه وسوسه درونى باشد. «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ» «والحمدللّه ربّ العالمين»
🔖خاتمه
«اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»
🔖در روايت آمده است كه حضرت على عليه السلام همواره هنگام پايان دادن و ختم قرآن، اين گونه دعا مىكردند:
🔖«اللهم اشرح بالقرآن صدرى و استعمل بالقرآن بدنى و نور بالقرآن بصائرى و أطلق بالقرآن لسانى و اعنى عليه ما أبقيتنى فانه لا حول و لا قوة الا بك»
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
زهیر در شمار بزرگ ترین اصحاب عاشوراست.اهل كوفه بود و در آغاز ، سر همراهی با حسین (ع) را نداشت در منزل زَرود ، علی رغم میل باطنی به تشویق همسرش دیلم یا دلهم بنت عمرو ، پس از آمدن پیك امام به خیمه اش و دعوت برای همراهی با حسین (ع) به محضر امام رسید و در انقلابی شگرف و شگفت به امام پیوست و در مدتی كوتاه تا مقام فرماندهی جناح راست سپاه امام حسین (ع) پیش رفت.
آنچه را كه می توان آموخت : باید از همسر با وفای زهیر خیر خواهی نسبت به همسر را آموخت. با دوستان و یاران هم بایداین گونه بود كسی كه دیگری را به خیری یاری می رساند به حتم در عمل نیك او شریك خواهد بود و اگر به كار بد و زشت او را تحریك كند قطعا در گناه آن فرد سهیم خواهد بود
زهیر هنگام پیوستن به امام خطاب به همراهانش گفت : هر كه دوستدار شهادت است همراه من بیاید و گرنه برود ، این آخرین دیدار من با شماست. به همسرش گفت تو آزادی. از قرائن پیداست كه همسرش با او همسفر شده است یا با فاصله ای اندك از رزمگاه بوده است.
زیرا در گزارش شهادت زهیر نوشته اند كه پس از شهادت وی، همسر او دهلم به غلامش گفت : این كفن را بگیر و ببر و مولایت را دفن كن. غلام می رود اما با دیدن بدن امام ، كفن را بر او می پوشاند و باز می گردد. دلهم وی را می ستاید و آفرین می گوید و كفنی دیگر برای همسرش تدارك می بیند.
در روز عاشورا این یار پاك باز به نصیحت سپاه عمر سعد پرداخت ناسزایش گفتند
دیگر بار موعظه كرد. شمر به سوی او تیر انداخت و زهیر تیر و سخنان ناروای شمر را پاسخی سزاوار داد.
آنچه را كه می توان آموخت : امر به معروف را نباید هیچ گاه فراموش كرد و مسلمانان نباید در ارشاد و دعوت دیگران به حق و حقیقت كوتاهی كنند و همواره باید در تلاش باشند كه بر حامیان حق و حقیقت بیفزایند