✅دارچین غوغا میکند
👈منبع غنی آنتیاکسیدان
👈محافظت ازقلب
👈مقابله با دیابت
👈کاهش احتمال ابتلابه سرطان
👈جلوگیری ازعفونت
👈حفظ سلامت دندانها
👈جلوگیری و درمان قارچ
👈خواص ضدالتهابی
👈سلامت پوست
https://eitaa.com/zandahlm1357
13 درمان خانگی برتر برای کلسترول بالا
🔸دانه های گشنیز
🔹پیاز و سیر
🔸آجیل، دانه ها و جوانه آن
🔹سیب، قارچ، کاهو
🔸چای ( چای سبز، سیاه و نارنج)
🔹انگور فرنگی هندی
🔸سرکه سیب
🔹پرتقال
🔸روغن نارگیل
🔹جوی دو سر
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
🍃🌺🍃
#رهایی_از_افکارمنفی
🍃🌺دنیای اطراف ما پر است از امواج مثبت و منفی
روح ما هر دو نوع موج را از محیط اطراف جذب میکند.
شاید تجربه کرده اید ، بعضی روزها صبح خیلی بشاش و شاداب باشید ، اما هنگام ظهر در محل کار احساس بدخلقی و کسلی میکنید.
این بدخلقی در اثر جذب نیروهای منفی از دیگران بوجود آمده است.
چه کنیم تا امواج منفی را جذب نکنیم؟
_ از افراد منفی باف، غر غرو و بداخلاق دوری کنید. سعی کنید کاری کنید که در کنار آنها نباشید و تا جایی که ممکن است آنها را به محیط اطرافتان راه ندهید.
_اگر افراد منفی از نزدیکان شما هستند مثل پدر،مادر، و خواهر یا برادر، که نمیتوانید آنها را ترک کنید ، سعی کنید از امواج مثبت خودتان به آنها هدیه بدهید.
موضوع منفی را عوض کنید ، و از موضوعات مثبت صحبت کنید، بگویید و بخندید.مثلا اگر شروع به صحبت درمورد مسائل منفی شد، شما حرفش را قطع کنید و بگویید :راستی چقد رنگ موی جدیدت بهت میاد، چقد خوب لاغر شدی آفرین...
_اگر فرد منفی مقابل شما در مقابل امواج مثبت شما مقاومت میکند و نمیگذارد که حال و هوا را عوض کنید. شما سعی کنید نسبت به او کر و کور شوید.
گوشها و چشمهایتان را ببندید.
بالاخره امواج، از در بسته کمتر وارد میشوند تا درهای باز،بی اعتنایی شما باعث میشود او از حرف زدن اضافی منصرف شود
#اسرار_الهی_آرامش 🍃🌺👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزن بریم صفحه خنده ههههه😂😂😂
.......:
@zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا منو ببین👶
این منم...؟👼
کجا رفتی..؟!😅
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شکارچی واقعی تویی! ببر اداتو درمیاره 😂
فقط سرعت عملش 😍
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از تفریحات پرورش دهنده های بوقلمون😂
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عالیه😂
۵ تانکر ایرانی؟؟؟😢🤯😵
https://eitaa.com/zandahlm1357
#قسمت_نود_و_نهم_رمان_نسل_سوخته: داشتیم؟ ...
مادرم روز به روز کم حوصله تر می شد ... اون آدم آرام، با وقار، خوش فکر و شیرین گفتار ... انگار ظرف وجودش پر شده بود ... زود خسته می شد ... گاهی کلافه گی و بی حصولگی تو چهره اش دیده می شد ... و رفتارهای تند و بی پروای سعید هم بهش دامن می زد ...
هر چند، با همه وجود سعی می کرد چیزی رو نشون نده ... اما من بهتر از هر شخص دیگه ای ... مادرم رو می شناختم... و خوب می دونستم ... این آدم، دیگه اون آدم قبل نیست ... و این مشغله جدید ذهنی من بود ... چراهای جدید ... و اینکه بیشتر از قبل مراقبش باشم ...
دایی که سومین کتابخونه رو برام خرید ... پدرم بلافاصله فرداش برای سعید ... یه لب تاپ خرید ... و در خواست اینترنت داد ... امیدوار بودم حداقل کامپیوتر رو بدن به من ... اما سعید، همچنان مالکیتش رو روی اون حفظ کرد ... و من حق دست زدن بهش رو نداشتم ...
نش سته بود پای لب تاپ به فیلم نگاه کردن ... با صدای بلند... تا خوابم می برد از خواب بیدار می شدم ...
- حیف نیست هد ستت، آک بمونه؟ ...
- مشکل داری بیرون بخواب ...
آستانه تحملم بالاتر از این حرف ها شده بود که با این جملات عصبانی بشم ... هر چند واقعا جای یه تذکر رفتاری بود ... اما کو گوش شنوا؟ ... تذکر جایی ارزش داره که گوشی هم برای شنیدنش باشه ... و الا ارزش خودت از بین میره ... اونم با سعید، که پدر دد هر شرایطی پشتش رو می گرفت ...
پتو و بالشتم رو برداشتم و اومدم توی حال ... به قول یکی از علما ... وقتی با آدم های این مدلی برخورد می کنی ... مصداق قالوا سلاما باش ...
کلی طول کشید تا دوباره خوابم برد ... مبل، برای قد من کوتاه بود ... جای تکان خوردن و چرخیدن هم نداشت ... برای نماز که پا شدم تمام بدنم درد می کرد ... و خستگی دیشب توی تنم مونده بود ... شاید، من توی 24 ساعت ... فقط 3 یا 4 ساعت می خوابیدم ... اما انصافا همون رو باید می خوابیدم...
با همون خماری و خستگی، راهی مدرسه شدم ... هوای خنک صبح، خواب آلودگی رو از سرم برد ... اما خستگی و بی حوصلگیش هنوز توی تنم بود ...
پام رو که گذاشتم داخل حیاط ... یهو فرامرز دوید سمتم و محکم دستش رو دور گردنم حلقه کرد ...
خیلی نامردی مهران ... داشتیم؟ ... نه جان ما ... انصافا داشتیم؟ ...
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍉 خوشبختی های کوچک
🦋آدم اگر اهل خوشبختی های کوچک باشد، خوشبختی های کوچکش را کنار هم می چیند و از خوشبختی های کوچک و ناچیزش خوشبختی ها بزرگ می سازد. اما اگر دنبال خوشبختی های بزرگ باشد همیشه ناخرسند است؛ چون از هر خوشبختی بزرگی، خوشبختی بزرگتری هست.
هر روز در پی تر ها و ترین ها رفتن آدم را از پای می اندازد.
جهان را به قاچ هایی کوچکی تقسیم کرده ام، آنقدر کوچک که در پیش دستی ام جا بشود. همین جهان مختصر برایم بس است، همین یک تکه جهان که می شود در دهان گذاشت و طعم شیرینش را مزمزه کرد...
✍️#عرفان_نظرآهاری
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺🌿🌺🌿