eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
55.2هزار عکس
41هزار ویدیو
1.8هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
♐️طرح «آب و گاز رایگان» محرومان از کجا کلید خورد؟ ♦️سرعت عمل در اجرای طرح رایگان شدن آب و گاز محرومان و کم مصرف‌ها در کمتر از سه هفته از سوی دولت، این سوال را ایجاد می‌کند، که این طرح در کجا و توسط چه کسی پیشنهاد شده که در کمترین زمان ممکن اجرایی شده است؟ 🔹حدود سه هفته پیش یعنی در تاریخ ۴ آذر ۹۹ جلسه مهمی در حضور مقام معظم رهبری برگزار شد که همان جلسه شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا بود. 🔹بر اساس گفته‌های برخی اعضای این جلسه، یکی از تصمیمات مهم که به منظور کاهش فشارهای معیشتی به محرومان و دهک‌های کم درآمد جامعه در این جلسه از سوی مقام معظم رهبری پیشنهاد شد، طرحی در خصوص رایگان شدن آب و گاز محرومان و کم مصرف‌ها مشابه آنچه در خصوص برق اتفاق افتاده، بوده است. 🔹در این جلسه مقرر شد، از کسانی که مصرف پایین دارند، هزینه‌ای در قبال آب و گاز گرفته نشود و تخفیف ویژه داده شود، در عوض از پرمصرف‌ها مبالغ بیشتری دریافت شود که کمبود درآمدی دولت را جبران کند. پاسخ به شبهات و شایعات
صفحه #حکایت... https://eitaa.com/zandahlm1357
(77) راه نجات پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: سه نفر از بني اسرائيل با هم به مسافرت رفتند در ضمن سير و سفر در غاري به عبادت خدا پرداختند، ناگهان! سنگ بزرگي از قله كوه فرود آمد و بر در غار افتاد و دهانه غار به كلّي بسته شد. و مرگ خود را حتمي دانستند. پس از گفتگو و چاره انديشي زياد به يكديگر گفتند: به خدا سوگند! از اين مرحله خطر راه رهايي نيست مگر اينكه از روي راستي و درستي با خدا سخن بگوييم. اكنون هر كدام از ما عملي را كه فقط براي رضاي خدا انجام داده ايم به خدا عرضه كنيم، تا خداوند ما را از گرفتاري نجات بخشد. يكي از آنها گفت: خدايا! تو خود مي داني كه من عاشق زني شدم كه داراي جمال و زيبايي بود و در راه جلب رضاي او مال زيادي خرج كردم، تا اينكه به وصال او رسيدم و چون با او خلوت كردم و خود را براي عمل خلاف آماده نمودم، ناگاه در آن حال به ياد آتش جهنم افتادم. از برابر آن زن برخواسته بيرون رفتم. خدايا! اگر اين كار من به خاطر ترس از تو بوده و مورد رضايت واقع شده، اين سنگ را از جلوي غار بردار! در اين وقت سنگ كمي كنار رفت به طوري كه روشنايي را ديدند. دومي گفت: خدايا! تو خود آگاهي كه من عده اي را اجير كردم كه برايم كار كنند و قرار بود هنگامي كه كار تمام شد. به هر يك از آنان مبلغ نيم درهم بدهم، چون كار خود را انجام دادند من مزد هر يك از آنها را دادم ولي يكي از ايشان از گرفتن نيم درهم خودداري كرده و اظهار داشت: اجرت من بيشتر از اين مقدار است، زيرا من به اندازه دو نفر كار كرده ام، به خدا قسم كمتر از يك درهم قبول نمي كنم در نتيجه مزدش را نگرفته رفت و من با آن نيم درهم بذر خريده كاشتم خداوند هم بركت داد و حاصل زياد بر داشتم پس از مدتي همان اجير پيش من آمده و مزد خود را مطالبه نمود. من به جاي نيم درهم، هيجده هزار درهم (اصل سرمايه و سود آن) به او دادم خداوندا! اگر اين كار را من تنها به خاطر ترس از تو انجام داده ام اين سنگ را از سر راه ما دور كن! در آن لحظه سنگ تكان خورد، كمي كنار رفت به طوري كه در اثر روشنايي همديگر را مي ديدند، ولي نمي توانستند بيرون بيايند. سومي گفت: خدايا! تو خود مي داني كه من پدر و مادري داشتم كه هر شب شير برايشان مي آوردم تا بنوشند، يك شب دير به خانه آمدم و ديدم به خواب رفته اند خواستم ظرف شير را كنارشان گذاشته و بروم، ترسيدم جانوري در آن شير بيفتد، خواستم بيدارشان كنم، ترسيدم ناراحت شوند، بدين جهت بالاي سر آنها نشستم تا بيدار شدند و من شير را به آنها دادم! بار خدايا! اگر من اين كار را به خاطر جلب رضاي تو انجام داده ام اين سنگ را از ما دور كن! ناگهان! سنگ حركت كرد و شكاف بزرگي به وجود آمد و توانستند از آن غار بيرون آمده و نجات پيدا كنند.(105) 📚داستانهای بحار الانوار https://eitaa.com/zandahlm1357
👆 اینجا نه حوزه علمیه است، نه قم، نه مشهد؛ اینجا کشور جعلی و غصبی اسرائیل است. حجاب و قیدوبند را برای خودشان میخواهند و بی بندوباری را برای دیگران!! https://eitaa.com/zandahlm1357
حجاب مجموعه ای از رفتارها برای حفظ حریم بین محرم و نامحرم در جهت بالابردن ضریب امنیت جامعه https://eitaa.com/zandahlm1357
حجاب مجموعه ای از رفتارها برای حفظ حریم بین محرم و نامحرم در جهت بالابردن ضریب امنیت جامعه https://eitaa.com/zandahlm1357
📓📕📗📘📙📔📒📕 روزگار من (۷۲) مامان ـ چرا مگه چی شده؟ بگو زینب چی گفت ؟؟ هیچی قراره همین روزا براش خاستگار بیاد ...😔😔 مامانـ مبارکه اینکه خبر خوبیه گریه نداره که😊😊 مامان گریه ام بخاطر این نیست😢😢 پس بخاطر چیه؟؟!! فرزانه یه دقیقه این پیازا رو بزار کنار درست و حسابی حرف بزن ... نگاه کردم به صورت مامان و گفتم : مامان خاستگار زینب محسنه ... میفهمی محسن پسر عموم 😔😔 مامان ـ واااا 😳 یعنی چی ؟!! پس حرفای اون روز محسن که میگفت قراره دوباره بیاد.... اره مامان خودش بهم گفته بود ...منم چقدر ساده و زود باورم با خودم میگفتم اینجوری بچم دیگه بدونه بابا بزرگ نمیشه ... از طرفیم اینطوری به وصیت شوهرمم عمل میکنم ... اما نمیدونستم این وسط فقط خودمو خارو خفیف میکنم اشکال نداره دخترم ناراحت نباش اتفاقیه که افتاده جونت سلامت مگه مامانت مرده ... خودم کمکت میکنم تا بچه ات و بزرگ کنی الکی خودتو آزار نده... برو صورتتو بشور بیا یه چایی می یزم با کیک بخوریمـ....باشه مامان شب با مامان رفتیم حرم بعداز نماز رفتیم زیارت کردیم و تو حیاط سقاخونه نشستیم... دلم خیلی پربود چشامو به ایوون طلا دوختم و تو دلم با امام رضا ع دردو دل میکردم.... اقاجان میگن شما غریب الغربایی هوای غریبا رو داری اقا میشه یه نظری هم به من کنی😭😭😭 اقاجون منم تنها و غریبم...اقاکمکم کن از پس مشکلاتم بر بیام بتونم به تنهایی بچم و بزرگ کنم و مهدوی بارش بیارم زیر سایه ی شما 😭😭😭😭 اقا اول امیدم به خداست بعد به شما محسن تو حرم چند بار به گوشیم زنگ زد اما جوابشوو ندادم ... مامان ـ دخترم چرا جواب نمیدی شاید کار مهمی داره که همش داره زنگ میزنه... نه مامان اینجوری بهتره اخه دیگه حرفی نمونده که... خونه هم که رفتیم چندین بار زنگ زده بود شمارش افتاده بود رو صفحه تلفن... مامان بازم ازم خواست بهش زنگ بزنم اما قبول نکردم ... اصلا دیگه نمیخواستم باهاش روبه رو بشم ... فردای اون روز محل کارم یه شماره غریبه بهم زنگ زد.... جواب دادم الوو ...بفرمایید... الووو سلام فرزانه خانم تورو خدا قطع نکنید تورو ارواح خاک عباس گوش کنید یه لحظه... بخاطر قسمی که بهم داد مجبور شدم به حرفاش گوش کنم .... اقا محسن لطفا زود حرفاتونو بزنید محل کارم هستم صاحب کارم شاکی میشه.... ادامه دارد... نویسنده 📝 انارگل🌹 📝 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357 📗📘📙📔📕📓📒📘