#حجاب_دختربچه
سلام خسته نباشید.دو دختر پنج سال و نیم و دوساله دارم. دختر پنج سال و نیمم هر روز در یک حالی است یک روز به حجاب علاقه نشون میده و روز بعد میگه دوست ندارم و اگر من بهش بگم که روسری سر کن میگه دوست ندارم و کسی هم نمیتونه به من بگه سرم کنه ولی بعضی روزها میگه سرم میکنم حالا یا خودش میگه بهم بده یا اگه منم بگم موافقت میکنه. این مساله حجاب برای من خیلی مهمه برای همین خیلی خیلی نگرانشم به نظرتون باید چکار کنم در این زمینه و نکته بعد اینکه خواهر کوچکش به شدت از او الگو برداری کرده و خیلی بهش حسودی میکنه.راهکار شما برای این موضوع چیه ؟نماز رو هم میشه بگید از چه سنی شروع بشه مناسب تره؟ممنون از وقتی که میزارید اجرتون با سیدالشهدا.
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
👇👇👇👇👇👇
42-converted.mp3
زمان:
حجم:
3.6M
#حجاب_دختربچه
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#پسربچه_عصبی
سلام شبتون بخیر
استاد با پسربچه ۴سالو ۴ماهه ایی که جدیدا فحش میده و بعضی وقتا بچه هارو میزنه و همش زور میگه و خیلی خشن و عصبی هست چه باید کرد و چه راهکاری پیشنهاد میدین؟و رفتار پدرومادر تو این جور مواقع باید چجوری باشه؟درضمن با گوشی و تبلت هم بازی نمیکنه و زیاد تلویزیون هم زیاد نمیبینه.
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
👇👇👇👇👇
48-converted.mp3
زمان:
حجم:
4.78M
#پسربچه_عصبی
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
کتاب روانشناسی در نهج البلاغه.pdf
حجم:
39.75M
📙 کتاب آموزههای روانشناسی در نهجالبلاغه
✍️ نویسنده: حجه الاسلام دکتر مسعود آذربایجانی و محمد صادق شجاعی
انتشارات: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
https://eitaa.com/zandahlm1357
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت هجدهم
در مسیر برگشت به سمت خانه، عبدالله متأثر از سخنان شیخ محمد، بیشتر از حوادث سوریه و آلوده بودن دست اسرائیل و آمریکا به خون مسلمانان میگفت. سرِ کوچه که رسیدیم، با نگاهش به انتهای کوچه دقیق شد و با صدایی مردد پرسید: «اون مجید نیس؟» که در تاریکی شب، زیر تابش نور زرد چراغها، آقای عادلی را مقابل در خانهمان دیدم و پیش از آنکه چیزی بگویم، عبدالله پاسخ خودش را داد: «آره، مجیده.»
بیآنکه بخواهم قدمهایم را آهسته کردم تا پیش از رسیدن ما، وارد خانه شده و با هم برخوردی نداشته باشیم، ولی عبدالله گامهایش را سرعت بخشید که به همین چند ماه حضور آقای عادلی در این خانه، حسابی با هم رفیق شده بودند. آقای عادلی همچنانکه کلید را در قفلِ در حرکت میداد، به طور اتفاقی سرش را چرخاند و ما را در نیمه کوچه دید، دستش از کلید جدا شد و منتظر رسیدن ما ایستاد. ای کاش میشد این لحظات را از کتاب طولانی زمان حذف کرد که برایم سخت بود طول کوچهای بلند را طی کنم در حالیکه او منتظر، رو به ما ایستاده بود و شاید خدا احساس قلبیام را به دلش الهام کرد که پس از چند لحظه سرش را به زیر انداخت. عبدالله زودتر از من خودش را به او رساند و به گرمی دست یکدیگر را فشردند.
نگاهم به قدر یک چشم بر هم نهادن بر چشمانش افتاد و او در همین مجال کوتاه سلام کرد. پاسخ سلامش را به سلامی کوتاه دادم و خودم را به کناری کشیدم، اما در همان یک لحظه دیدم به مناسبت شب اول محرم، پیراهن سیاه به تن کرده و صورتش را مثل همیشه اصلاح نکرده است. با ظاهری آرام سرم را پایین انداخته و به روی خودم نمیآوردم در دلم چه غوغایی به پا شده که دستانم آشکارا میلرزید. او همسایه ما بود و دیدارش در مقابل خانه، اتفاق عجیبی نبود، ولی برای من که تمام ساحل را با خیال تشرف او به مذهب اهل تسنن قدم زده و تا مسجد گوشم به انعکاس روحیاتش بود، این دیدار شبیه جان گرفتن انسان خیالم برابر چشمانم بود.
نگاه لبریز حسرتم به کلیدهایی که در دست هر دوی آنها بازی میکرد، خیره مانده و آرزو میکردم یکی از آن کلیدها دست من بود تا زودتر وارد خانه شده و از این معرکه پُر شور و احساس بگریزم که بلاخره انتظارم به سر آمد. قدری با هم گَپ زدند و اینبار به جای او، عبدالله کلید در قفلِ در انداخت و در را گشود. در مقابل تعارف عبدالله، خود را عقب کشید تا ابتدا ما وارد شویم و پشت سر ما به داخل حیاط آمد. با ورود به حیاط دیگر معطل نکرده و درحالی که آنها هنوز با هم صحبت میکردند، داخل ساختمان شدم.
چند ساعتی که تا آخر شب در کنار خانواده به صرف شام و گپ و گفت گذشت، برای من که دیگر با خودم هم غریبه شده بودم، به سختی سپری میشد تا هنگام خواب که بلاخره در کنج اتاقم خلوتی یافتم. دیگر من بودم و یک احساس گناه بزرگ! خوب میفهمیدم در قلبم خبرهایی شده که خیلی هم از آن بیخبر نبودم. خیال او بیبهانه و با بهانه، گاه و بیگاه از دیوارهای بلند قلبم که تا به حال برای احدی گشوده نشده بود، سرک میکشید و در میدان فراخ احساسم چرخی میزد و بیاجازه ناپدید میشد، چنان که بیاجازه وارد شده بود و این همان احساس خطرناکی بود که مرا میترساند.
میدانستم باید مانع این جولان جسورانه شوم، هر چند بهانهاش دعا برای گرایش او به مذهب اهل تسنن باشد که آرزوی تعالی او از مذهبی به مذهبی دیگر ممکن بود به سقوط قطعی من از حلالِ الهی به حرام او باشد! با دلی هراسان از افتادن به ورطه گناهِ خیال نامحرم به خواب رفتم، خوابی که شاید چندان راحت و شیرین نبود، ولی مقدمه خوبی برای سبک برخاستنِ هنگامه نماز صبح بود. سحرگاه جمعه از راه رسیده و تا میتوانستم خدا را میخواندم تا به قدرتِ شکست ناپذیرش، حامی قلب بیپناهم در برابر وسوسههای شیطان باشد و شاید به بهانه همین مناجات بیریایم بود که پس از نماز صبح توانستم ساعتی راحت به خوابی عمیق فرو روم.
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🔊🚨 توصیه های اخلاقی رهبرانقلاب به #جوانان جهت استفاده از #ماهرجب 🔰از رجب بهره ببرید ... 💠 این
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Aghahadis_1394_02_02.mp3
زمان:
حجم:
1.11M
🌺 #پای_درس_مولا
🌸 #صوت #منبرک
🎤 حضرت ولی امر آیت الله خامنه ای
📚 شرح حدیث ؛ پرهیز از معصیت
🔺 https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamusiqiirani-1 - خاک مهرآیین- سالار عقیلی.mp3
زمان:
حجم:
620.5K
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
ای سرزمین من ، شورآفرین میهن
دور از تو باد ای مرز باور ، دست اهریمن
ای خاک مهر آیین ، آیینه ی ایمان
ای در پناه لطف یزدان ، جاویدان ایران
تو که در دامانت لاله می جوشد
سحر از چشمانت ژاله می نوشد
وطنم ای دل ها جمله مجنونت
مست و شیدا کوه و صحرا ، دشت و هامونت
ای سرزمین من ، شورآفرین میهن
دور از تو باد ای مرز باور ، دست اهریمن
ای خاک مهر آیین ، آیینه ی ایمان
ای در پناه لطف یزدان ، جاویدان ایران
تا جان به تن دارم ، مهر وطن دارم
آیینه ی دریاست ، این شوری که من دارم
در جان تو جاری ، آواز بیداری
با آسمان عهد و پیوندی دیرینه داری
ای سرزمین من ، شورآفرین میهن
دور از تو باد ای مرز باور ، دست اهریمن
ای خاک مهر آیین ، آیینه ی ایمان
ای در پناه لطف یزدان ، جاویدان ایران
#اسماعیل_فرزانه
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
✨﷽ـ
اي مريم...!
خدا تو را به #كلمهای
از جانب خودش بشارت ميدهد
كه نامش مسيح، عيسي بن مريم است
در حالي كه در دنيا و آخرت
آبرومند و از مقرّبان الهي است.
(آل عمران ، آيه ۴۵)
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•