☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇
با توجه به اینکه در روایات داریم که پنجاه نفر از یاران امام زمان رو زنها تشکیل میدن پس با این حساب جهاد هم بر زنان حرام نیست، پس چرا الان نمیزارن که زنها جهاد کنن، جهاد دفاعی منظورمه!
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇
☝️🏻اولا، عرض کردیم روایت پنجاه تا زن خیلی اعتبار سندی ندارد.
✌️🏻دوما، بعضی ها می گویند برفرض صحت، همراه با 313 تا هستند، جزء 313 تا نیستند.
☝️🏻✌️🏻سوما، برای زنها بحث های پرستاری و کارهای پشت جبهه ای در بعضی روایت ها ذکر شده است، نه جنگ نظامی.
💢اینها را رها کنید جدی میگویم! بچسبید به بحث معرفت به امام زمان (عج)✨، بچسبید به بحث قوی کردن خودتان از لحاظ معرفتی و پاسخ دادن به شبهات مهدویت، در این چیزها خودتان را قوی کنید، اینها فعلا نیاز روز ماست! خودتان را در این چیزها قوی کنید.
#پرسش_پاسخ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
👤پاسخ دهنده: #استاد_احسان_عبادی
(👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
17.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چرا نباید از امور غیبی سوال کرد؟
#استاد_کلباسی
#گامی_به_سوی_ظهور
🔶🔹🔶
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: 💞بسم رب الشهداء والصدیقین 🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا با سلام خدمت شما عزیزان که عاشقا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
قسمت دوم
به همراه همسرم از اتوبوس پیاده شدیم و همراه بسیجیان به سمت سنگر حرکت کردیم در مقابل درب ورودی سنگر با کمال احترام ایستادند و به من و همسرم تعارف کردند که وارد سنگر
شویم. درب ورودی سنگر کمی شیب دار بود وقتی وارد سنگر شدیم چیزی که خیلی برایم جالب بود بزرگی بیش از حد آن سنگر بود که دست راست آن به صورت مسجد بسیار بزرگی بود البته بدون فرش که تعداد زیادی رزمنده با سربند یا فاطمه زهراس بر روی زمین نشسته بودند و به شدت مشغول کار بودند. پرونده های زیادی در دست داشتند و در حال رسیدگی به پروندهها بودند چند نفر از آنان نیز بی سیم به دست داشتند و مرتباً با بی سیم صحبت میکردند حال و هوای بسیجیان خیلی مانند شبهای عملیاتی بود که در تلویزیون دیده بودم. در سمت چپ سنگر یک دروازه ای وجود داشت که سراسر نور بود و شدت نور آن به گونه ای بود که قادر به دیدن آن طرف نور نبودم. نور بسیار عجیبی بود و این بسیجیان همگی در داخل این نور وارد می شدند و بعد از مدتی با تعداد زیادی پرونده خارج می شدند تمام آنان سربند یا فاطمه زهراس بسته بودند. به قدری کار و تلاش و زحمت آنان زیاد بود که پیش خودم فکر میکردم چقدر انرژی بالایی دارن در این هنگام از داخل دروازه سراسر نور آقایی بسیار رشید و خوشرو و پر انرژی به سمت ما آمدند و احوالپرسی گرمی کردند و نام مرا به زبان جاری کرده و خوش آمد گفتند و بعد من و همسرم را به سمت صندلی که از گونیهای شنی ساخته شده بود راهنمایی کردند(. بسیجیان ایشان را حاج آقا یاسینی صدا میکردند.) این گونی های شنی نزدیک آن دروازه نورانی روی هم چیده شده بودند و به عنوان صندلی از آن استفاده می شد در این هنگام نوجوان بسیار خوش چهره و چابک از داخل نور بیرون آمد . نامش علی اصغر قلعه ای بود که آقای یاسینی به علی اصغر گفت آقای قلعه ای برای میهمانان ما وسایل پذیرایی بیاورید علی اصغر که نوجوان ۱۶ ساله خوش چهره و نورانی بود به سمت من و همسرم آمد و بعد از احوالپرسی بسیار گرمی از من پرسید آیا شربت میل دارید من که در حالت بهت و تعجب به سر می بردم با کمال خجالت گفتم اگر امکان داشته باشد میخورم . آقای یاسینی به علی اصغر گفتند برای خانم............ و همسرشان شربت بیاورید من به همسرم نگاه کردم و به او گفتم این ها اسمم را از کجا می دانند همسرم اشاره کرد که هیچ صحبتی نکن و فقط سکوت کن و گوش کن. علی اصغر به داخل نور رفت تا شربت بیاورد. مدتی طول کشید تا علی اصغر برگردد و در این مدت من به رفتارها و فعالیت رزمندگان به دقت نگاه میکردم . بسیار برایم عجیب بود آنها مرتباً پرونده ها را بررسی میکردند و بیسیم میزدند و از احوال مردم می پرسیدند مثلاً آقای یاسینی در همان زمان که کنار ما ایستاده بود به بی سیم چی گفت بیسیم بزن بپرس که مشکل پیرمرد در روستای فلان جا بر طرف شده یا خیر یا در یک پیام دیگری گفت بپرسید فلان بچه در بیمارستان مشکلش برطرف شده یا خیر و وقتی متوجه شدند که مشکل آن بچه برطرف شده، همه با هم صلوات قرائت کردند. حتی در جایی هم آقای یاسینی به رزمندگانی که مشغول بررسی پروندهها بودند گفتند ببینید چرا مشکل فلان فرد در فلان جا برطرف نشده بررسی کنید ببینید ایراد کار کجاست؟؟؟؟ جملات برایم بسیار عجیب بود و من متحیر و شگفتزده فقط به مکالمات، نوع رفتار و گفتار آنان نگاه می کردم و حتی توان صحبت کردن هم نداشتم تا علی اصغر قلعه ای از داخل نور با یک سینی بسیار زیبا که دو لیوان شربت در داخل آن بود به سمت ما آمد آقای یاسینی گفتن اول به خانم.......... شربت را بدهید شربت را که به سمت من گرفت دیدم شربت آلبالویی رنگ است یک لحظه به همسرم گفتم نکند این شربت شهادت باشد؟ ولی همسرم اشاره کرد که سکوت کنم من هم شربت رو برداشتم و وقتی آن را میل کردم بسیار خوش عطر و خوش طعم بود و با شربت هایی که تا به حال خورده بودم بسیار متفاوت بود آقای یاسینی از من پرسیدند خانم ............ شربت به جانتان نشست؟؟؟؟؟ گفتم بله بسیار خوشمزه بود ایشان گفتند این شربت شفاست، نوش جانتان. تمایل دارید لیوان دیگری شربت برایتان بیاوریم با اشتیاق زیاد گفتم بله محبت می کنید آقای یاسینی به علی اصغر گفتند آقای قلعه ای سریع برای خانم ......... شربت دیگری بیاورید علیاصغر قلعه ای مانند فرفره رفت داخل نور و بعد از مدتی با سینی دیگری از شربت که دو لیوان در داخل آن بود به سمت ما آمد این بار شربت پرتقالی رنگ بود که آن را نیز تا ته میل کردم و بسیار گوارا بود در این موقع آقای یاسینی از ما عذرخواهی کرد و گفت کاری برایم پیش آمده الان خدمت میرسم و ما را ترک کرد و داخل دروازه پر از نور شد و به علی اصغر گفت در خدمت خانم ...........و همسرشان باشید تا من برگردم
ادامه دارد
https://eitaa.com/zandahlm1357
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 با این روش شخص رو بشناس
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💠 استاد مسعود عالی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: 🌸🍃🌸🍃 #ضرب_المثل #دو_قورت_و_نیمش_هم_باقیه چون حضرت سلیمان بعد از مرگ پدرش داود به رسالت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریشه ضرب المثل
ﺯﯾﺮ ﺳﺒﯿﻠﺶ ﭼﺮﺏ ﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﻋﺼﺮ ﺻﻔﻮﻳﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺳﺒﻴﻞ ﺭﻭﻧﻖ ﻳﺎﻓﺖ ﻭ ﺳﻼﻃﻴﻦ ﺻﻔﻮﻳﻪ ﺑﻪﻋﻠﺖ ﺍﻧﺘﺴﺎﺏ ﺑﻪ ﺷﻴﺦ ﺻﻔﻲﺍﻟﺪﻳﻦ ﺍﺭﺩﺑﻴﻠﻲ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﻫﻞ ﻋﺮﻓﺎﻥ ﻭ ﺗﺼﻮﻑ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪﻫﻤﻴﻦ ﺳﺒﺐ ﻟﻘﺐ ﻣﺮﺷﺪ ﮐﺎﻣﻞ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ؛ ﻟﺬﺍ ﻏﺎﻟﺒﺎً ﺳﺒﻴﻠﻬﺎﻱ ﭼﺨﻤﺎﻗﻲ ﻭ ﮐﻠﻔﺖ ﻣﻲﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﻳﺪﺍﻥ ﻭ ﭘﻴﺮﻭﺍﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﺗﺸﻮﻳﻖ ﻣﻲﮐﺮﺩﻧﺪ.
ﮐﺴﺎﻧﻲ ﮐﻪ ﺳﺒﻴﻠﻬﺎﻱ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﭼﺨﻤﺎﻗﻲ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻧﺎﮔﺰﻳﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﻭ ﺁﺭﺍﻳﺶ ﺁﻥ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻧﺪ، ﺯﻳﺮﺍ ﺍﮔﺮ ﺗﻌﻠﻞ ﻭ ﺗﺴﺎﻣﺢ ﻣﻲﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ ﺳﺒﻴﻠﻬﺎ ﺁﻭﻳﺰﺍﻥ ﻣﻲﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻫﻴﺒﺖ ﻭ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺍﻧﻈﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪﺧﻮﺩ ﺟﻠﺐ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻲﺩﺍﺩ.
ﺳﺒﻴﻞ ﭘﺮﭘﺸﺖ ﻭ ﻣﺘﺮﺍﮐﻢ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﻪ ﻫﻢ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻣﻲﺷﺪ ﻭ ﺟﻼ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻲﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥﺭﺍ ﭼﺮﺏ ﻣﻲﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﻟﺶ ﻣﻴﺪﺍﺩﻧﺪ.
ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺗﻤﮑﻦﻣﺎﻟﻲ ﮐﺎﻓﻲ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ، ﺧﻮﺩ ﺑﻪﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﻲﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ، ﻭﻟﻲ ﺳﺮﺍﻥ ﻭ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﺍﻥ ﺍﻓﺮﺍﺩﻱ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺳﺒﻴﻞ ﭼﺮﺏﮐﺮﺩﻥ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ. ﮐﺎﺭ “ﺳﺒﻴﻞ ﭼﺮﺏﮐﻦ” ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﻣﻌﻴﻦ ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﺳﺒﻴﻞ ﻣﻬﻤﺎﻧﻲ ﺭﺳﻤﻲ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻳﺎ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﻲ ﺑﺮﻭﺩ، ﺩﺳﺖ ﺑﮑﺎﺭ ﻣﻲﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺭﻭﻏﻦ ﻣﺨﺼﻮﺻﻲ ﺳﺒﻴﻞﺭﺍ ﺟﻼ ﻭ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﻣﻲﺑﺨﺸﻴﺪ .
ﺑﺪﻳﻬﻲ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻋﻬﺪﻩ ﺳﺒﻴﻞ ﭼﺮﺏ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﺑﺮ ﻣﻲﺁﻣﺪ، ﺻﺎﺣﺐ ﺳﺒﻴﻞ ﻣﺸﻌﻮﻑ ﻭ ﺧﺮﺳﻨﺪ ﻣﻲﺷﺪ ﻭ ﺩﺭﺍﻳﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﺒﻴﻞ ﭼﺮﺏ ﮐﻦ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺖ ﺍزﻃﺮﻑ ﺻﺎﺣﺐ ﺳﺒﻴﻞ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻣﻲﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺷﺎﺩﺭﻭﺍﻥ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺴﺘﻮﻓﻲ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ “ﺷﺮﺡ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﻲ ﻣﻦ” ﺭﺍﺟﻊﺑﻪ “ﭼﺮﺏ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﺒﻴﻞ” ﻣﻈﻔﺮﺍﻟﺪﻳﻦ ﺷﺎﻩ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻴﻨﻮﻳﺴﺪ:
«ﻣﻈﻔﺮﺍﻟﺪﻳﻦ ﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﻣﺮﺩﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺍﺑﻮﺍﻟﻘﺎﺳﻢﺧﺎﻥ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﻣﻌﻴﻦ ﺳﺒﻴﻞ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭼﺮﺏ ﻣﻲﮐﺮﺩ ﻭ ﺟﻼ ﻣﻴﺪﺍﺩ.
ﻭﻗﺘﻲ ﺳﺒﻴﻞ ﺷﺎﻩ ﭼﺮﺏ ﻣﻴﺸﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﻭ ﺍﺑﻬﺖ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻃﺮﺏ ﻣﻲﺁﻣﺪ، ﺍﻃﺮﺍﻓﻴﺎﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺭﺍ ﻣﻐﺘﻨﻢ ﺷﻤﺮﺩﻩ، ﻫﺮ ﺗﻘﺎﺿﺎﻳﻲ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻣﻲﻧﻤﻮﺩﻧﺪ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺍﻭ ﺳﺮﮐﻴﻒ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺗﻘﺎﺿﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻭﺭﺩ.»
ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺗﻴﺐ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺻﻄﻼﺣﺎﺕ : ﺳﺒﻴﻠﺶ ﺭﺍ ﭼﺮﺏﮐﻦ، ﺳﺒﻴﻞ ﮐﺴﻲ ﺭﺍ ﭼﺮﺏ ﮐﺮﺩﻥ، ﺳﺒﻴﻠﺶ ﭼﺮﺏ ﺷﺪﻩ، ﻭ ﺍﻣﺜﺎﻝ ﺁﻥ ﻣﺮﺳﻮﻡ ﺷﺪ ﻭ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺭﺍﻳﺞ ﮔﺮﺩﻳﺪ.
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه
من نهج البلاغه میخوانم
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_159
و قال عليهالسلام
مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُّهَمَةِ فَلَا يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ.
امام عليه السلام فرمود:
كسى كه خود را در مواضع تهمت قرار دهد نبايد كسى را ملامت كند كه به او سوء ظن پيدا مىكند (بلكه بايد خود را سرزنش كند كه اسباب
سوء ظن را فراهم كرده است).