Part29_صلح امام حسن.mp3
7.88M
*ملاقات در کوفه
*خطابه ی معاویه در مسجد کوفه
*عهدشکنی و دشنام معاویه
*خطابه ی مفصل امام حسن(ع) در مسجد کوفه
*جواب دندانشکن امام حسن(ع) به ناسزاگویی معاویه
*هجرت امام حسن(ع) از کوفه به مدینه
*طاعون و مرگ و میر عمومی در کوفه
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
پس بقيه چي؟! -------------------------------------- ------ هنگام تعويض ضريح مطهر حضرت امام رضاعليه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
خودداري از دادن رساله
-------------------------------------- ------
درباره حضرت امام خميني قدس سره، بارها شنيده بوديم كه معظم له يك قدم براي مرجعيت برنداشتند. امروز ما همان خصيصه را در شخص آيةاللَّه خامنه اي ميبينم. ايشان هم يك قدم براي مرجعيت برنداشتند.
با وجود اصرار فراوان مردم، هنوز مقام معظم رهبري از دادن رساله خودداري ميكنند.
در روزهاي آغازين رهبري ايشان - مرداد ۱۳۶۸ - كه هنوز مراجع بزرگواري چون حضرات آيات: خويي، گلپايگاني، مرعشي نجفي و اراكي در قيد حيات بودند، يكي از افراد حاضر در جلسه، به مقام معظم رهبري گفت: برخي شما را به عنوان مرجع تقليد مطرح ميكنند. ايشان فرمودند: من مطلقاً مطرح نيستم! همين بار رهبري كه بر دوش من گذاشته شده است، را هم
نمي خواستم؛ اما وقتي تكليف شد، »خذها بقوُة«. اميدوارم بتوانم همين بار سنگين را به مقصد برسانم.
من دوست ندارم كساني كه منسوب به ما هستند، در اين مسير گامي بردارند!
بعدها كه شرايط به گونه اي ديگر شد و اصرارها فراوان شد، مقام معظم رهبري پذيرفتند كه مرجعيت شيعيان خارج از كشور را بپذيرند؛ ولي در رابطه با داخل فرمودند: مراجع بزرگوار ديگري هستند. اين برخورد، برگرفته از روحيه بلند آيةاللَّه خامنه اي است. روحيه بلند اعراض از دنيا، از خصايص انسانهاي والاست.
حجةالاسلام و المسلمين سيداحمد خاتمي. پرتوي از خورشيد، ص ۱۶۳.
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرائت زیبای آیات انتهایی سوره نبأ
با سبک مرحوم عبدالباسط توسط نوجوان خوش صدای ایرانی ؛ نوجوانی که صداش دلها رو به لرزه میآره
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ترور نافرجام امام (ع) مامون عباسى حتى يك لحظه از فكر و خيال امام رضا عليه السلام بيرون نمى رفت و ه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
تصميم مامون در برگشت به بغداد
از لحظه اى كه خبر عزيمت مأمون به بغداد دهان به دهان گشت، مرو حالت عادى خود را از دست داد. گشتىها در شهر پرسه مى زدند. جاسوسها اين جا و
آن جا پراكنده بودند. آنها به تنهايى سرچشمه نگرانى نبودند. محاصره خانه امام شديدتر شده بود. در آن روزها، مرو به پادگان بزرگى مى مانست كه آشفتگى بر آن فرمانروايى مى كرد. ذوالرياستين موفق نشده بود مأمون را از تصميمش برگرداند. مأمون قصد داشت به هر قيمتى كه شده است، به پايتخت پدرانش بازگردد؛ اما براى انجام اين كار چندان شتاب نمى كرد؛ زيرا جاده بغداد بسيار خطرناك بود. به عمد اين خبر را پراكنده كرده بودند تا به مرور راه براى بازگشت وى همراه شود.
حضرت (ع)، تصميم و پافشارى مأمون را با سكوتى گويا پذيرفت. او از ذغدغه هاى خليفه آگاه بود؛ خليفه اى كه خود را به دست خويش در گرداب افكنده بود.
مأمون در برنامه ريزى خود قصد داشت كه با وليعهدى امام، آتشفشان شورش علويان را خاموش كند. سپس، اندك اندك از مقام امام بكاهد: ناتوانى دانش او را آشكار سازد؛ و عشق وى به تاج و تخت را به مردم بفهماند تا به اين ترتيب ضربه نهايى را فرود آورد! اما، رضا هم چون گوهرى تابناك هر روز بيشتر مى درخشيد و اين، يعنى شكست مأمون و به هم ريختن برنامه ها.
در شبى پاييزى كه باد سرد در كوچهها مى گشت، امام به محرابش پناه برد. خانه خالى بود. حلقه تنگ محاصره، خانه را به زندان تبديل كرده بود. مرد گندم گون در محراب ايستاد و با تمام وجود
رو به آسمان كرد. تمام سلول هايش با اندوه مويه مى كردند. دل بزرگش، با حقيقت و آغاز وجود يكى شده بود. او زمزمه مى كرد:
« خداوندگارا! اى صاحب نيروى كامل و مهربانى دامن گستر و نعمت هاى پى در پى!
اى بخشنده هديه هاى بسيار!
اى آن كه بى نظيرى و به تمثيل در نمى آيى!
اى آن كه آفريدى و روزى دادى،
و در آفرينش بى هيچ الگويى پديدهها را آفريدى
اى در اوج عزت
كه چشمها او را نمى بينند
اى پادشاه بى رقيب!
نزديكتر از انديشه هاى انسان به وى
اى آن كه در برترى شكوهت ظرافت هاى تخيل هاى لطيف سرگردانند!
و براى درك عظمتت نگاه هاى مردم
اى آگاه به آن چه در دل عارفان مى گذرد و گواه لحظه ديدن بينندگان!
اى آن كه چهرهها از شكوهت خيره، گردنها از بزرگواريت خاضع و دلها از هراست بيمناك است!
بركسى درود فرست كه با درودت به او افتخار دادى و از سوى من، از كسى انتقام گير كه بر من ستم روا داشت و مرا خوار كردو پيروانم را از درگاهم راند به او بى ارزشى را بچشان، آن گونه كه وى به من چشاند او را مطرود پليدان و آواره آنان قرار ده! (۱۵۰)
باد هم چنان مى چرخيد و آسمان لبريز از ستارگانى بود كه بسان دل هاى بيمناك مى تپيدند. ياسرخادم حضرت (ع) نشسته بود و در
سكوت مى گريست. هر آن چه سروش به او گفته بود، يا رخ داده بود و يا به زودى رخ مى داد. حقيقت مأمون آشكار شده بود. اوآن چنان كه برخى گمان مى بردندروباه نبود؛ بلكه گرگ درنده اى بود در پوستين روباه!
خبرهايى كه از شيراز و ساوه مى رسيد، جاى ترديد نمى گذاشت كه مأمون كينه اى ژرف از امام در دل دارد. آن چه بر پيچيدگى اوضاع مى افزود اين نكته بود كه خليفه، آن سه نفرى كه وليعهدى امام را پذيرفته بودند، از زندان آزاد و به مقام هايى منصوب كرده بود! آنان و ديگران، آماده بودند كه امام را در هر زمانى ترور كنند. دست سرنوشت، حوادث را به سويى، ناگزير مى راند.
ريّان به نزد امام آمد. ابر اندوه بر چهره اش نشسته بود. نزديك امام نشست و زير لب زمزمه كرد: « سرورم! تو را ارزان فروختند. »
https://eitaa.com/zandahlm1357