eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.4هزار عکس
36هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام استاد وقتتون بخیر . من دختری هستم که ۱۸ سالمه و یک ساله که عقد کردم . خداروشکر از زندگیم راضیم ولی یکسری موضاعات هست که خیلی عذابم میده . راستش من چند وقتیه که جاریم داره عذابم میده . جاری بنده خیلی سعی میکنه که خودش رو بالاتر و عزیز تر از من کنه تو خانواده همسرم . چون خانواده همسرم منو خییلی دوس دارن . چند وقتی هم هست که خیلی داره خودش رو واسه نامزد من عزیز میکنه . مثلا رور تولد نامزدم من نتونستم کنارش باشم ولی جاریم واسه نامزد من تولد خییلی ویژه ای گرفته بود . من چیزی نگفتم و بروز خوشحالی کردم . ولی چند بار خواست منو برنجونه یکبار واقعا نتونستم خودم رو کنترل کنم و به نامزدم گفتم که داره اذیتم میکنه . نامزدم جدی نگرفت و گفت طول میکشه بشناسیش . منم خیلی بحث نکردم . خلاصه اینکه علاوه بر این موارد ذکر شده خیلی چیز های دیگه هم هست . و جاریم داره واسه نامزد من همسری میکنه و نمیزاره جای خالی من رو حس کنه و حس میکنم واسه اینه که نامزدم خیییلی دیر به دیر به دیدن من میاد 🌸 پاسخ استاد
سلام آقای پور احمد میخواستم نظرتون رو راجع به پوشش دختربچه ۵.۶ ساله بدونم، من همیشه هم بیرون وهم در منزل برای پوششم احتیاط میکنم، همیشه دخترم از خانمای بی حجاب یا حتی بچهای توی پارک که آستین حلقه ای پوشیدن ایراد میگیره ومیگه امام زمان یا خدا ازشون ناراحت میشه، ولی اخیرا دختر دوستم رو دیده بودن که اونم آستین حلقه ای پوشیده و برای اولین بارازم خواست که اونم بیرون از خونه آستین حلقه ای بپوشه، راستش گفتم اگه اجازه بدم بپوشه ترسیدم براش عادی بشه، چون امسال داره میره مهد ودیگه بزرگ شده، یا اینکه منعش کنم ترسیدم براش عقده بشه،فقط گفتم میتونه توی خونه شلوارک یا سارافن بپوشه!لطفا راهنمایی کنید جوابم درست بوده یا نه! واینکه اگه امکان داره راجع به پوشش خانما جلوی دختر وپسرشون(در کودکی، جوانی. و......)در کانال برامون بذارین که باید چطور باشه! خدا خیرتون بده! 🌸 پاسخ استاد پوراحمد
سلام ما یه سال و نیمه عقد کردیم و یک ساله عروسی کردیم و من دوست دارم زودتر بچه دار شیم اما همسرم میگه دو سه سال دیگه من ۲۴ سالمه همسرم ۳۱ سال من اصلا دوست ندارم تایم طلایی بارداری رو از دست بدم مشکل هم وضعیت مالی نیست رابطمون هم الحمدلله خوبه اما مدام میگه من باید آماده شم من باید رو خودم کار کنم ما باید رو خودمون کار کنیم (رشد روحی) که بتونیم بچه ها رو خوب تربیت کنیم چون بچه ها اونی نمیشن که ما میخوایم اونی میشن که ما هستیم و من هرچی میگم راضی نمیشه زمان رو کم کنه و این منو خیلی ناراحت میکنه چون خیلی برام مهمه این موضوع .چه کنم؟ 🌸 پاسخ استاد
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و پنجاهم وضعیتم چندان تفاوتی نکرده که از روی تخت بیمارستان به روی تخت کوچک و نه چندان راحت مسافرخانه نقل مکان کرده بودم. اتاق کهنه و کوچکی که تنها پنجره‌اش هم با کولر گازی پوشیده شده و تمام نورش را از یک لامپ کوچک سقفی می‌گرفت. حالا ششمین شبی بود که در این اتاق تنگ و دلگیر در یک مسافرخانه دست چندم ساکن شده و هر روز به امید گشایشی، به هر دری می‌زدیم و شب، خسته و نااُمید به خواب می‌رفتیم. هر چند شب‌هایمان هم بهتر از این روزهای گرم و شرجی نبود که یا من از مصیبت از دست دادن حوریه و تمام زندگی‌ام تا صبح کابوس می‌دیدم و گریه می‌کردم، یا مجید از درد زخم‌هایش تا سحر پَر پَر می‌زد. با اینهمه، وجدانم راحت بود که بدقولی نکرده و دوشنبه، خانه را به حبیبه خانم تحویل داده بودیم تا به کارهایشان برسند و لابد دیشب مراسم عروسی دخترش را با یک دنیا شور و شادی برگزار کرده و دعایش را به جان من و مجید می‌کرد. حالا خودمان در این مسافرخانه ساکن شده و برای وسایل زندگی‌مان جایی نداشتیم که فعلاً همه را در انباری خانه حاج صالح جا داده بودیم تا روزی که دوباره خانه‌ای تهیه کرده و به آنجا اسباب کشی کنیم. هر چند دیگر سرمایه‌ای نداشتیم که به پول اجاره خانه برسد و کار به جایی رسیده بود که برای گذران همین زندگی ساده هم به تهیه یک غذای مختصر قناعت می‌کردیم. در این اتاق کوچک امکان پخت و پز نداشتیم که چند روز اول مجید غذای آماده می‌گرفت و امروز دیگر پولش به آن هم نرسید که با همه ضعف بدنم به خوردن تخم مرغی که مجید روی پیک نیکی کنار اتاق تهیه کرده بود، راضی شدم. هر چند به قدری حالت تهوع داشتم که حتی نمی‌توانستم به بشقاب نیمرو نگاه کنم و مجید برای دادن هر لقمه به دستم، لحظاتی با دنیایی از محبت التماسم می‌کرد و من از شدت حالت تهوع و ناخوشی حالم، فقط گریه می‌کردم. حتی حلقه‌های ازدواج‌‌مان را هم فروخته بود تا بتواند هزینه سنگین بستری من و جراحی و بیمارستان خودش را بپردازد و باقی پولش را برای کرایه همین چند شب مسافرخانه پرداخت کرد تا با مقدار اندکی که از حقوق فروردین ماه همچنان باقی مانده بود، این روزهایمان را بگذرانیم. ظاهراً قرار بود همه درها به رویمان بسته شود که سه روز از خرداد ماه گذشته و هنوز حقوق اردیبهشت ماه را هم به حسابش نریخته بودند و بعد از این هم فعلاً خبری از حقوق نبود که به توصیه دکتر تا چند ماه نمی‌توانست با دست راستش کار سنگین انجام دهد و حتی اسباب خانه را هم عبدالله جمع کرده بود. بلاخره از زیر زبانش کشیده بودم چه بلایی به سرش آمده که وقتی سارقان دست چپش را گرفته و او با دست راستش مقاومت می‌کرده تا کیف پولش را به سرقت نبردند، با هشت ضربه دستش را از روی بازو تا سرانگشتانش زخمی کرده و دستِ آخر حریفش نشده بودند که دو ضربه هم به پهلویش زده بودند تا سرانجام تسلیم شده و کیف را رها کرده بود. حالا می‌دانستم اثر جراحت کنار صورتش، به خاطر مسافت چند متری است که با صورت روی آسفالت خیابان کشیده شده و باز خدا را شکر می‌کردم که کلیه‌اش به طور جدی صدمه نخورده و آسیب اعصاب دستش هم به حدی نبود که به کلی از کار بیفتد و دکتر امید بهبودی‌اش را در آینده‌ای نزدیک داده بود. با این حال باید به دنبال کار دیگری هم می‌گشت که با این وضعیت، دیگر نمی‌توانست مثل گذشته به فعالیت‌های فنی پالایشگاه ادامه دهد و به همین خاطر که فعلاً به پالایشگاه نمی‌رفت، همکارانش از قرض دادن پول طفره می‌رفتند و شاید می‌ترسیدند مجید دیگر قصد بازگشت نداشته باشد که هر یک به بهانه‌ای از کمک کردن دریغ می‌کردند. عبدالله هم با همه مهربانی، دستش خالی بود که حقوقی چندانی از معلمی به دستش نمی‌آمد و همان سرمایه کوچکش را هم خرج اجاره خانه مجردی‌اش کرده بود. نمی‌خواستم به درگاه پروردگارم ناشکری کنم، ولی اول به بهای حمایت از شوهر و فرزندم و بعد به ازای کاری خیری که برای صاحب خانه‌مان کردم، همه سرمایه زندگی‌مان به باد رفت، مجید سلامتی و کارش را از دست داد و از همه تلخ‌تر دخترم که تلف شد و با رفتنش، دل مرا هم با خودش بُرد که دیگر همه شور زندگی پیش چشمانم مُرده بود. با ما همراه باشید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا