فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 اینجا ییلاق دِرازنو در پاییز رنگارنگ
درازنو یکی از دهکده های ییلاقی استان گلستان است که در بلندترین ارتفاعات کردکوی قرار گرفته است. این روستا آنقدر مرتفع است که از بلندای آن می توان منظره حیرت انگیز بیش از ۱۰ شهر و ده ها روستا در استان های گلستان و حتی مازندران را می توان مشاهده کرد. چشم انداز انتهای شرقی دریای خزر و خلیج گرگان از این روستا بدون اغراق یکی از زیباترین منظره هایی خواهد بود که تا به حال دیده اید.
درازنو حدود ۴۰ کیلومتر با شهر کردکوی فاصله دارد و در همسایگی آن قله درازنو با ارتفاع ۲۸۰۰ متر از سطح دریا قرار گرفته است. برای دسترسی به این منطقه ییلاقی زیبا، ابتدا باید به شهر کردکوی گلستان بروید و از آنجا مسیر جاده جنگلی درازنو را در پیش بگیرید. این جاده شیب دار و پر پیچ و خم، از میان پارک جنگلی امام رضا (ع) عبور می کند.
پس از حدود ۴۰ دقیقه رانندگی در این مسیر بسیار زیبا، جاده خاکی می شود و به یک دو راهی خواهید رسید.
اگر مسیر سمت چپ را در پیش گیرید پس از حدود ۱۰ دقیقه به روستای درازنو خواهید رسید.
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1_6613899.mp3
3.33M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت تشرف آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (ره) خدمت #امام_زمان (عج)
🎙استاد عالی
45.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مستند «کمالِ کمال» مستندی درباره مرحوم حاج آقا آیت الله سید کمال #فقیه_ایمانی رحمة الله علیه🌷
#شبکه_خبراصفهان
0232ale_emran 189-190.mp3
13.65M
#لالایی_خدا ۲۳٢
#سوره_آل_عمران آیات ١٩٠ - ١٨٩
#محسن_عباسی_ولدی
#قصّه
(توحید مفضل)
منبع قصّه این برنامه👇
📚برگرفته از کتاب "توحیدمفضل"
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و هفتاد و هشتم دستم را گرفته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و هفتاد و نهم
و همه چیز از جایی خراب شد که پدرم پیمان شراکتی شوم با یک خانواده وهابی امضا کرد که با انگشتهای سردم ردیف قطرات اشک را از روی صورتم پاک کردم و با لحنی لبریز حسرت ادامه دادم: «تا اینکه بابام با چند تا تاجر ناشناس قرارداد بست. خودش میگفت اصالتاً عربستانیان، ولی خیلی ساله که اومدن ایران و اینجا زندگی میکنن. ما همه مخالف بودیم، ولی بابام کار خودش رو کرد...» و پای نوریه با مرگ مادرم به خانه ما باز شد که آهی کشیدم و ناله زدم: «به یکی دو ماه نکشید که مادرم سرطان گرفت و مُرد. بعد سه ماه بابام با یه دختر نوزده ساله ازدواج کرد. نوریه خواهر یکی از همون شرکای عرب بابام بود. تازه اون موقع بود که بابا گفت اینا وهابیان. از اون روز مصیبت ما شروع شد! بابا میگفت اینا شیعه رو قبول ندارن و نباید بفهمن مجید شیعهاس!» که بلاخره سرم را بالا آوردم و به پاس صبوریهای سختش در برابر نوریه، نگاهی عاشقانه به صورت محزون و مظلومش کردم و با لحنی لبریز افتخار ادامه دادم: «مجید اون مدت خیلی اذیت شد! خیلی عذاب کشید! بابا از عشق نوریه کور و کر شده بود! بابا حتی به خاطر نوریه وهابی شده بود و خودش هم مجید رو زجر میداد! ولی مجید به خاطر من و برای اینکه آرامش زندگیمون به هم نخوره، همه رو تحمل میکرد تا نوریه نفهمه که شیعه اس...» و صورتش به چه لبخند شیرینی گشوده شد و من با بغضی مظلومانه ادامه دادم: «ولی نشد! یه شب نوریه به سامرا اهانت کرد و مجید دیگه نتونست تحمل کنه، همه چی به هم ریخت! آخه شرط ضمن عقد نوریه این بود که بابا با هیچ شیعهای ارتباط نداشته باشه!» مجید نفس بلندی کشید و من باز گلویم از حجم گریه پُر شد و زیر لب زمزمه کردم: «پدر نوریه واسه بابا حکم کرد که یا باید مجید وهابی شه، یا باید طلاق منو از مجید بگیره، یا منم با مجید برم و برای همیشه از خونوادهام طرد شم...» و دیگر نگفتم در این میان پیشانی مجیدم شکست و من که پنج ماهه حامله بودم چقدر از پدرم کتک خوردم و باز هم عاشقانه پای هم ماندیم و نگفتم که پدر بیغیرتم به بهای بیحیاییهای برادر نوریه، برای من چه خوابی دیده بود که از ترس جان کودکم از آن خانه گریختم که از همه غمهای دلم فقط خدا باخبر بود و تنها یک جمله گفتم: «ولی من میخواستم با مجید باشم که برای همیشه از خونوادهام جدا شدم...» و تازه در به دری غریبانهمان از اینجا آغاز شد که سری تکان دادم و گلایه کردم: «ولی چون بابا معامله با شیعه رو حروم میدونست، پول پیش خونه رو پس نداد، نذاشت جهیزیهام رو ببرم، حتی اجازه نداد وسایلی که با پول خودمون خریده بودیم، ببریم. با پساندازی که داشتیم یه خونه دیگه اجاره کردیم، ولی دیگه پول نداشتیم و مجبور شدیم طلاهامو بفروشیم تا بتونیم دوباره وسایل زندگی رو بخریم...» و مجید دلش نمیخواست بیش از این از مصیبتهای زندگیمان حرفی بزنم که با صدایی که از اعماق غمهایش به سختی بالا میآمد، تمنا کرد: «الهه! دیگه بسه!» ولی آسید احمد میدید کاسه صبرم سرریز شده و میخواهم تک تک جراحتهای جانم را نشان دهم که به حمایت از من، پاسخ مجید را داد: «بذار بگه، دلش سبک شه!» سپس رو به من کرد و گفت: «بگو بابا جون!» با هر دو دستم پرده اشک را از صورتم کنار زدم و با لحنی غمزده، غمنامهام را از سر گرفتم: «هیچکس از ما سراغی نمیگرفت! فقط عبدالله که کارش از بابا جدا بود، یه وقتایی بهمون سر میزد. ولی دو تا برادر بزرگترم حتی جواب تلفن منو هم نمیدادم. دیگه من و مجید غیر از خدا کسی رو نداشتیم. ولی دلمون به همین زندگی ساده خوش بود...» و با اینکه از اهل سنت بودم، برای جان جواد الائمه (علیهالسلام) به قدری حرمت قائل بودم که حرفی از ماجرای حبیبه خانم به میان نیاوردم تا اجر خیرخواهیمان باطل نشود و تنها به آخر قصه اشاره کردم: «ولی یه اتفاقی افتاد که مجبور شدیم سرِ دو ماه اون خونه رو تخلیه کنیم. مجید رفته بود بنگاه که قرارداد اجاره یه خونه دیگه رو امضا کنه، ولی پولش رو تو راه زدن، پولی که همه سرمایه زندگیمون بود...» و من هنوز از تصور بلایی که میتوانست جان عزیزترین کسم را بگیرد، چهارچوب بدنم به لرزه میافتاد که با نفسهایی بُریده به فدایش رفتم: «ولی همه سرمایه زندگیمون فدای سرش...» مجید محو چشمان عاشقم شده و بیآنکه پلکی بزند، تنها نگاهم میکرد که پا به پای من، همه این روزها را به چشم دیده و میفهمید چه می گویم.
https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamusiqiirani - ساز و آواز.mp3
1.3M
🎵ساز و آواز از آلبوم : شب، سکوت، کویر
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من
زلف تو درهم شکست توبه و پیمان من
بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل
جان و دل من تویی ای دل و ای جان من
چون گهر اشک من راه نظر چست بست
چون نگرد در رخت دیدهٔ گریان من
هر در عشقت که دل داشت نهان از جهان
بر رخ زردم فشاند اشک درافشان من
شد دل بیچاره خون، چارهٔ دل هم تو ساز
زانکه تو دانی که چیست بر دل بریان من
گر تو نگیریم دست کار من از دست شد
زانکه ندارد کران، وادی هجران من
هم نظری کن ز لطف تا دل درمانده را
بو که به پایان رسد راه بیابان من
هست دل عاشقت منتظر یک نظر
تا که برآید ز تو حاجت دو جهان من
تو دل عطار را سوختهٔ خویشدار
زانکه دل سنگ سوخت از دل سوزان من
#عطار_نیشابوری
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
تقسيم شدن ملت به گروهها و دستههاي متعارض و عمده كردن اختلافات كم اهميت و احساسات غيرمنطقي و به فرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آشنا آشنا:
اين جانب از همه ي كساني كه در تنظيم و اداره ي امور جاري كشور نقشي بزرگ يا كوچك دارند؛ از كارگران و عناصر فني، كشاورزان و روستاييان، مديران و كاركنان دولتي، علماي اعلام و روحانيون محترم، دانشگاهيان و دانشجويان، كسبه و پيشه وران، نويسندگان و گويندگان و هنرمندان، نيروهاي مسلح و قواي نظامي و انتظامي، مسؤولان نهادهاي انقلابي و ديگران، صميمانه درخواست ميكنم كه با توجه به اين كه امروز اهتمام دشمنان نسبت به ما مضاعف است، آنان نيز كار و تلاش خود را مضاعف كنند و در فضايي آكنده از
صفا و خلوص و همكاري و هوشياري، دشمنان را از تعرض به جمهوري اسلامي مأيوس كنند. مخصوصاً از دولت محترم و مجلس معظم شوراي اسلامي كه هريك به نحوي با برنامه ي پنجساله ي بازسازي كشور ارتباط دارند، ميخواهم اين مسأله را مشمول اهتمام شايسته ي خود بنمايند. ۴) نيروهاي مسلح، بيش از ديگر قشرها و مأموران نظام جمهوري اسلامي، لازم است به آمادگي و استعداد انساني و ابزاري خود اهميت دهند. اگرچه تجربه ي ده سال گذشته به همه ي دشمنان ما نشان داده است كه تهاجم نظامي به ملت و كشور انقلابي ما، موجب خسران و سرافكندگي خود آن مهاجمان خواهد شد، با اين حال، از آن جا كه تعللهاي
زياد در عمل به قطعنامه ي ۵۹۸ از طرف مقابل ديده شده، فلذا با تأكيد بر اين كه ما به طور قاطع طرفدار استقرار صلح باثبات و بادوام در منطقه ميباشيم، ضروري است آمادگي و استعداد نيروهاي نظامي به طور كامل حفظ شود. ارتش و سپاه، دو بازوي نيرومند نظامند و لازم است با تبادل همكاريها ميان آن دو، روزبه روز بر توانايي و استعداد و قدرت آنها افزوده شود، و بسيج مستضعفين كه همواره مايه ي مباهات بوده، بايد تقويت گردد. ۵) حضرات ائمه ي محترم جمعه و نمايندگان سياسي و مالي حضرت امام (قدّس سرّه) در مراكز استان و شهرستانها و مراكز خارج كشور و دستگاههاي دولتي و نهادهاي انقلابي و ارتش جمهوري اسلامي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و كميته ي انقلاب اسلامي و ژاندارمري و شهرباني جمهوري اسلامي و هلال احمر و اوقاف و دبيرخانه ي مركزي ائمه ي جمعه و مطبوعات و نمايندگان روحاني دانشگاهها، كلاً در مسؤوليتهاي خود ابقا ميگردند و لازم است به وظايف مقرره ي
خود، با كمال اهتمام و دقت اشتغال داشته باشند. از حضرات ائمه ي محترم جمعه - چه منصوبين به حكم حضرت امام (قدسّ سرّه الشّريف) و چه منصوبين دبيرخانه ي مركزي ائمه ي جمعه - تقاضا ميكنم كه در اين روزهاي حساس و مهم، ضمن تسليت به ملت عزيزمان كه پدر مهربان خود را از دست داده اند و تشكر از اين همه ابراز وفاداري و اخلاص، همگان را به حضور در صحنه و حفظ دستاوردهاي انقلاب و وحدت كلمه دعوت، و به تقوا و توجه و توكل به خدا توصيه نمايند. ۶) اين جانب به طور ويژه به فرزندان شاهد و خانوادههاي معظم شهدا و اسرا و جانبازان و نيز به خود دليرمردان اسير، كه هنوز رنج اسارت را تحمل ميكنند و نيز به جانبازان عزيز كه
مورد عطوفت ويژه ي رهبر كبيرمان بودند، صميمانه تسليت عرض كرده و صبر و بردباري آنان را به خاطر فقدان پدر مهربان و رئوف و عالي قدرشان، از خداوند شكور و منان مسألت مينمايم. همچنين به همه ي ملت بزرگ و رشيد و وفادارمان كه حقيقتاً با ابراز وفاداري شورانگيز خود در اين چند روز، انقلاب و اسلام را سرافراز، و روح بزرگ رهبرمان را شاد كردند، باهمه ي وجود تسليت ميگويم و به آنان عرض ميكنم كه شما ملت بزرگ، با اين صفا و وفا و فداكاري، حقاً شايسته ي الطاف الهي هستيد و اميدوارم مشمول بركات دايمي پروردگار و شاهد پيروزي نهايي و وصول به هدفهاي متعالي رهبر فقيد عزيزمان باشيد. ۷) وظيفه ي خود ميدانم، احترام و قدرداني عميق خود را نسبت به بيت معظم و خاندان جليل رهبر كبير و فقيدمان، بويژه يادگار عزيز و محبوب ايشان - جناب
حجةالاسلام آقاي حاج سيّد احمد خميني - ابراز دارم. همه ي كساني كه به امام عزيزمان عشق و ارادت داشته اند، بايد بدانند كه سلامت و نشاط امام عزيز در طول سالهاي متمادي، مديون زحمات و تلاشهاي فداكارانه ي فرزند گرامي ايشان است و اگر فعاليت دلسوزانه و هوشمندانه و مديريت همراه با ابتكار ايشان در اداره ي محيط كار و زندگي حضرت امام نمي بود، شايد ما از مدتها پيش از نعمت وجود و حضور رهبر كبيرمان محروم ميشديم. اين جانب ضمن تشكر و قدرداني فراوان از ايشان و عرض مجدد تسليت به مناسبت اين مصيبت عظيم و اين غم جانكاه، از خداي متع
ال توفيقات روزافزون ايشان را مسألت ميكنم. همچنين وظيفه ي خود ميدانم از برادران فداكار تيم پزشكي و پزشكان معالج و مراقب حضرت امام (قدّس سرّه)، چه آنان كه در طول ساليان گذشته به طور مستمر و با تلاش اعجاب انگيز به
مراقبت و درمان معظمٌ له اشتغال داشتند، و چه آنان كه در عمل جراحي اخير به صورت شبانه روزي و فارغ از استراحت و نيازهاي شخصي، به درمان معظمٌ له پرداختند و همه ي دستياران و كمك كارانشان، صميمانه ت
شكر كنم. در پايان لازم ميدانم بر اين نكته تأكيد كنم كه خلوص و وفاداري و عشق و ايماني كه شما ملت عزيز در اين امتحان بزرگ الهي از خود نشان داديد، يكي از درخشانترين و ماندگارترين يادگارهاي عظمت شما و رهبر كبيرتان خواهد بود. بحق بايد گفت كه امامي آن چنان را، امتي اين چنين شايسته است. اميد و اطمينان بايد داشت كه تأييد الهي شامل حال شما خواهد بود و بي شك پيروزي نهايي كه عطيه ي الهي به مؤمنين مقاوم و متوكل است، با حفظ ايمان و
روحيه ي مقاومت و توكل به آنان ارزاني خواهد شد. انّه وليّ التّوفيق - ۱۸ خرداد ۶۸ و چهارم ذيقعدةالحرام ۱۴۰۹ - سيّد علي خامنه اي
https://eitaa.com/zandahlm1357
پيشنهاد سمينار ائمه جمعه اوايلي كه به امامت جمعه ي تهران منصوب شده بودم، تشكيل اين سمينار را خدمت حضرت امام (ره) پيشنهاد كردم. به ايشان گفتم: ما در سرتاسر كشور، تعدادي علماي محترم داريم كه امام جمعه هستند - البته در آن وقت تعدادشان به اندازه ي الان نبود - و درحقيقت يك شبكه ي سراسري براي اداره ي معنوي جامعه و حفظ ايمان و حصار ايماني كشور تشكيل ميدهند. اگر شما موافقت كنيد، ما اين شبكه را به هم وصل كنيم و بعداً بين اين مجموعه و ائمه ي جمعه ي جهان اسلام، كنگرههايي تشكيل دهيم.
ايشان از اين پيشنهاد خيلي خرسند شدند و استقبال كردند. پس از جلب موافقت امام (ره) به قم آمديم و آن سمينار اول را كه در كتابخانه ي مدرسه ي فيضيه برگزار شد، تشكيل داديم و نتيجتاً اين كار پايه گذاري شد و بحمداللَّه تا امروز هم ادامه دارد.
سخنراني در مراسم بيعت ائمه ي جمعه ي سراسر كشور به اتفاق رئيس مجلس خبرگان ۱۲/۴/۶۸
https://eitaa.com/zandahlm1357