۴۰- بزرگترین گناه
حضرت امام باقر علیه السلام وارد مسجد الحرام شد. گروهی از قریش که آنجا بودند، چون آن حضرت را دیدند پرسیدند: این شخص کیست؟
گفتند: پیشوای عراقیها (شیعیان) است.
یکی از آنان گفت: خوب است کسی را بفرستیم تا از ایشان سؤالی بکند. سپس جوانی از آنان خدمت امام علیه السلام آمد و پرسید:
- آقا! کدام گناه از همه بزرگتر است؟
امام علیه السلام فرمود: شرابخواری.
جوان برگشت و پاسخ حضرت را به رفقای خود گزارش داد. بار دیگر او را فرستادند. جوان همین سوال را تکرار کرد. حضرت فرمود: مگر به تو نگفتم شرابخواری! زیرا شراب، شرابخوار را به زنا، دزدی و آدم کشی وادار میکند و باعث شرک و کفر به خدا میگردد. شرابخوار کارهایی را انجام میدهد که از همه گناهان بزرگتر است. [۱]
----------
[۱]: بحار: ج ۴۹، ص ۳۵۸.
جلد ۲
📚داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و نود و دوم همچنانکه سفره افط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و نود و سوم
رطب تازه تعارفش کردم که با دو انگشت یکی برداشت و با لحنی شیرین تشکر کرد که نگاهش به ظرف حلوا افتاد و پرسید: «مامان خدیجه حلوا اُورده؟» و من همانطور که هسته خرما را در میآوردم، پاسخ دادم: «آره!» که به یاد نگاه مرددش افتادم و ادامه دادم: «انگار میخواست یه چیزی بهم بگه، ولی نگفت.» و مجید حدس میزد چه حرفی در دل مامان خدیجه بوده که صورتش از لبخندی کمرنگ پُر شد و به روی خودش نیاورد. برایم لقمهای پیچید، با مهربانی بینظیرش لقمه را تعارفم کرد و همزمان حرف دلش را هم زد: «فکر کنم میخواسته برای مراسم احیا دعوتت کنه! مراسم مسجد ساعت ده شروع میشه.» لقمه را از دستش گرفتم و تازه احساس کردم رنگ تردید چشمان مامان خدیجه، دقیقاً همین بوده که اول از هوشمندی مجید لبخندی زدم و بلافاصله دلم در دریای غمی کهنه گُم شد. با همه احترامی که برای مراسم شیعیان در این شبها قائل بودم، ولی بیآنکه بخواهم خاطرات تلخ سال گذشته برایم زنده میشد که به امید شفای مادرم، از اعماق قلبم ضجه میزدم و با همه دل شکستگی، دعایم اجابت نشد که مادرم مرد، نوریه جایش را گرفت و کار به جایی رسید که همه سرمایه زندگی و اعتبار خانوادگیمان به یغما رفت، ابراهیم و محمد و عبدالله هر یک به شکلی آواره شدند و بیشترین هزینه را من و مجید دادیم که پس از هشت ماه رنج و چشم انتظاری، حوریه معصومانه پَر پَر شد. هر چند مثل گذشته نسبت به راز و نیازهای عاشقانه شیعیان چندان بیاعتقاد نبودم، اما دلم نمیخواست دوباره در فضای روضه و عزای این شبها قرار بگیرم و ترجیح میدادم مثل سایر اهل سنت تنها به عبادت و استغفار بپردازم که مجید حرف دلم را خواند و با صدایی گرفته حمایتم کرد: «الهه جان! اگه دوست نداری بیای، نیا! هیچکس از تو انتظار نداره. برای همین هم مامان خدیجه بهت چیزی نگفته، چون نمیخواسته تو رودرواسی بمونی.» نگاهش کردم و او همانطور که به لبه بشقاب خرما انگشت میکشید، ادامه داد: «اتفاقاً الان که داشتم از مسجد میاومدم خونه، آسید احمد تأکید کرد که تو رو راحت بذارم تا هر تصمیمی خودت دوست داری بگیری. حالا هر جور خودت راحتی الهه جان!» و من حقیقتاً تمایلی به رفتن نداشتم که با لحن سردی پاسخ دادم: «نه، من نمیام. تو برو.» و دلم نمیخواست در برابر نگاه منتظر و مشتاقش اینهمه خشک و بیروح باشم که خودم ناراحتتر از او، از سرِ سفره بلند شدم و به اتاق رفتم تا نماز عشاء را بخوانم. نمازم که تمام شد، صدای جمع کردن ظرفهای افطاری را از آشپزخانه میشنیدم که جانمازم را جمع کردم و به آشپزخانه رفتم. مجید در سکوتی ساده، سفره را جمع کرده و مشغول شستن بشقابها بود که پرسیدم: «من کار بدی میکنم که امشب نمیام مسجد؟» با صدای من تازه متوجه حضورم شد که به سمتم چرخید و با مهربانی پاسخ داد: «نه الهه جان! تو حق داری هر کاری دوست داری انجام بدی!» به چهارچوبِ در تکیه زدم و دلم میخواست با همسرم دردِ دل کنم که زیر لب شکایت کردم: «آخه من پارسال هم اومدم، ولی حاجتم رو نگرفتم. تازه همه چی بدتر شد!» و او همانطور که نگاهم میکرد، با لحنی قاطعانه پرسید: «فکر میکنی اگه نمیاومدی، بهتر میشد؟»
با ما همراه باشیدhttps://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamusiqiirani-8 - تصنیف : من چه دانم.mp3
4.44M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
مرا گویی که رایی من چه دانم
چنین مجنون چرایی من چه دانم
مرا گویی بدین زاری که هستی
به عشقم چون برآیی من چه دانم
منم در موج دریاهای عشقت
مرا گویی کجایی من چه دانم
مرا گویی به قربانگاه جانها
نمیترسی که آیی من چه دانم
مرا گویی اگر کشته خدایی
چه داری از خدایی من چه دانم
مرا گویی چه می جویی دگر تو
ورای روشنایی من چه دانم
مرا گویی تو را با این قفس چیست
اگر مرغ هوایی من چه دانم
مرا راه صوابی بود گم شد
ار آن ترک ختایی من چه دانم
بلا را از خوشی نشناسم ایرا
به غایت خوش بلایی من چه دانم
#مولوی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
من وظيفه دارم احترام و سپاس عميق خود را به ملت عظيم الشأن ايران ابراز دارم و به آنان خاضعانه عرض كن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پيام به ملت شريف ايران، در پايان چهلمين روز ارتحال حضرت امام خمينى (ره)
پيام به ملت شريف ايران، در پايان چهلمين روز ارتحال حضرت امام خميني (ره) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم اولئك كتب في قلوبهم الايمان و ايّدهم بروح منه و يدخلهم جنّات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها رضي اللَّه عنهم و رضوا عنه اولئك حزب اللَّه الا انّ حزب اللَّه هم المفلحون (۱) اكنون چهل روز از مصيبت بزرگ جهان اسلام ميگذرد. چهل روز است كه امام ما - روح خدا و نفس مزكّي - احرام پوشيده، به ميقات رفته و در بحر وحدانيت حق، مأوي گرفته و بزم ملكوتيان را به حضور خود آراسته است. چهل روز است كه آن پدر مهربان و معلم دلسوز و قافله سالار آگاه، فرزندان و مريدان و رهروان را تنها گذاشته و چون جان شيرين، پيكر امت اسلامي را ترك گفته است. امت اسلامي در همه جاي جهان، چهل روز است كه سرود غم ميسرايد و از اين فقدان بزرگ مينالد. ملت ايران، همچون صاحب عزاي داغداري كه سوز مصيبت هرچند تا مغز استخوان او اثر ميكند، اما او را از وظايف بزرگش غافل نمي سازد. در اين چهل روز، سوخت و گريست و ناله زد؛ اما گردنِ افراشته و چهره ي اميدوار و دست و بازوي توانا و اراده ي پولادين خود را نيز نشان داد و دوست و دشمن را به تحسين وادار ساخت. اين
ملت باوفا و سرشار از صدق و صفا، با همه ي وجود از امام خود تجليل كرد، و با همه ي توان به عزاداري او كمربست، و با هزاران بيان در فراق او شكوه سر كرد. اما با اين همه، هنوز هيچ بياني نتوانسته عظمت امام و عظمت حادثه ي فقدان او را باز گويد، و هنوز هيچ زبان گويايي نتوانسته مرثيه ي او را بسرايد. پيش از اين، در هر مصيبتي ما به او پناه ميبرديم، و او وزن و مقدار آن را در بيان خود به ما ميفهماند، و هم او ما را تسلا ميداد: شهادت مطهري، درگذشت طالقاني، شهادت شهداي محراب، فاجعه ي هفتم تير و هشتم شهريور، و پيش از آنها، پانزده خرداد و هفده شهريور و ديگر مصايب... ؛ اما امروز كجاست آن ميزان عظيم، كه وزن و مقدار اين مصيبت را بسنجد، و كيست آن دريادلي كه جويبارهاي خروشان و آشفته ي ما را در سينه ي پُرعمق خود، به سكينه و اطمينان نايل سازد؟ مگر به حضرت بقيةاللَّه (ارواحنافداه) ملتجي شويم و به او تسليت گوييم و از او تسلا جوييم. براي تبيين شخصيت اماممان - آن انسان والا و آن مسلمان وارسته - بهتر از آن نيست كه به قرآن پناه بريم و او را در لابلاي آيههاي هدايتگر آن، كه به توصيف بندگان صالح خدا پرداخته است، باز جوييم: او با جهاد و هجرت كه مؤمنان را در حيطه ي ولايت الهي قرار ميدهد، مصداق: «انّ الّذين امنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل اللَّه» (۲) شد. .....
https://eitaa.com/zandahlm1357